انیمیشن The Mitchells vs. the Machines داستان تقابل بین دو نسل است، نسلی که در دنیای امروز زندگی میکند و نسل پدرها و مادرهایی که سعی میکنند خودشان را با بچههایشان وفق دهند و در این راه لزوما موفق نیستند اما تلاش خود را میکنند. وابستگی انسان به دنیای اینترنت، ماشینی شدن زندگیها و حس خوب داشتن نسبت به «متفاوت بودن با دیگران» از دیگر از دیگر پیامهایی هستند که در این انیمیشن دو ساعته قرار دارند و همه این موارد به ظریفترین و بهترین شکل ممکن روایت میشود.
انیمیشن The Mitchells vs. the Machines در وهله اول با گرافیک بصری خارقالعاده و جسورانهای که دارد خودش را نشان میدهد. سازندگان از گذاشتن فیلتر روی چهرهها و یا چینش تصاویری که شبیه به کلیپهای سریعالسیر تیک تاکی و یا تدوینهای دیوانهوار یوتیوبی است واهمهای ندارند. آنها یک انیمیشن کاملا متفاوت تولید کردهاند و میخواهند این تفاوت را در جای جای کارشان داد بزنند.
میشلها خانوادهای هستند که چندان اوضاع مناسبی ندارند. همه آنها تقریبا با همه متفاوت هستند؛ پسر خانواده عشق دایناسور است و در دفترچه تلفن شهری دنبال کسی است که مانند او عاشق دایناسور باشد. دختر خانواده کلیپها و ویدیوهایی میسازد که از نظر پدر خانواده احمقانه است و خود پدر نیز غرق در دنیای نجاری و تعمیراتی خود است.
شباهت خانواده میشلها به خانوادههای امروزی (حتی خانوادههای ایرانی) غیرقابل انکار است. نمیدانم خودتان چند سالتان است و یا خواهر برادر ده پانزده سالهای در خانه دارید یا نه، اما این تقابل نوجوانان با والدین در نسل فعلی بیشتر از همیشه پررنگ شده است. آنها بیشتر از آنکه توسط والدین خود بزرگ شوند توسط اینترنت رشد میکنند و نوع نگاهی که دارند کاملا متفاوت است. نسل کنونی نسلی است که در ادبیات خود از اموجی استفاده میکند و با آن داستان مینویسد، با میم سر و کار دارد و عشقش ویدیو ساختن و یا ویدیو دیدن است.
البته The Mitchells vs. the Machines فقط انگشت خود را به سمت این قشر نگرفته و با حضور پسر خانواده روایتگر افرادی است که در همین نسل جدید هم چندان عاشق کامپیوتر نیستند. بچههایی که هنوز اسیر این دنیای اینترنتی نشدند و مانند مردم داخل این انیمیشن با وعده Free WiFi حاضر نیستند حتی جانشان به خطر بیفتد.
مادر خانواده دقیقا همان نقش «مادری» دارد که همه ما در ذهن داریم؛ زنی که میسوزد و میسازد و میخواهد تمام اعضای خانواده را در کنار هم قرار دهد. مادر خانواده میشلها برای رساندن خانواده به یکدیگر همه سعی و تلاش خود را میکند؛ از اینکه کارت صد آفرین به آنها بدهد یا حتی شمشیر از نیام بربکشد و تبدیل به یک سامورایی شود.
پدر خانواده هم مردی است که بچههایش را دوست دارد، برای این خانه و خانواده و شکل گرفتن آن زحمت کشیده است. در دوران کودکی بچهها را با اصول زندگی آشنا کرده و در شکل گیری شخصیت آنها تاثیر بسزایی داشته است. اما با گذر زمان و سالها، حالا از آنها دور شده است و قصه غمانگیزی که در تقریبا در تمام خانوادهها رخ میدهد، اتفاق افتاده است. رابطه بد بین بچهها و پدران در یک سن بخصوص که بچهها فکر میکنند علامه دهر هستند و پدرشان هیچی نمیفهمد. دورانی که برای هر دوی آنها سخت است و به تدریج با بلوغ بچهها، روابط بهتر میشود.
مدت زمان نسبتا طولانی The Mitchells vs. the Machines یک دلیل خاص دارد و آن پرورش هر چه بهتر شخصیتها و روابط آنهاست. ما در روایتی که شاهد آن هستیم فلش بکهایی میبینیم که روایتگر گذشته این خانواده و بخصوص رابطه دختر و پدری که فیلمنامه روی آن تمرکز دارد هستیم. این فلش بکها به ما دقیقا نشان میدهد که سیر رابطه این دو شخصیت چطور پیش رفته و از کجا شکل گرفته و به کجا رسیده است. ما بیشتر از همیشه هر دو شخصیت را درک میکنیم و قصه را از طرف آنها مزه مزه میکنیم تا به عنوان یک دانای کل بتوانیم قضاوت بهتری در رابطه با حوادث پیش آمده داشته باشیم.
درواقع میتوان گفت که این داستان احساسی و شخصی هیچوقت خودش را نمیبازد و هر دو طرف ماجرا را درک میکند. ما هم کیتی (دختر خانواده) را میفهمیم و دغدغههایش را هضم میکنیم هم نگرانی والدین را درست و منطقی میدانیم و زمانی که پدر خانواده گند هم میزند باز میدانیم که نیت او خیر بوده و او آدم بدجنسی نیست. آدمهای خاکستری انیمیشن میشلها علیه ماشینها رنگ واقعیت به خود دارند و تک تک آنها دوست داشتنی هستند.
با اینکه داستان اصلی انیمیشن The Mitchells vs. the Machines از زمانی شروع میشود که روباتهایی به زمینیان حمله میکنند و آنها را گروگان میگیرند و قصد سلطهگری روی کرهزمین را دارند اما واقعیت اینجاست که داستان روباتها و… بهانهای است برای روایت همین رابطه نسل فعلی با نسل قبلی. تمامی سازندگان در تیتراژ پایانی نیز عکسی از خود و خانوادهشان به اشتراک گذاشتند تا نشان دهند که انیمیشن آنها یک اثر خانوادگی به تمام معناست و مهر تاکیدی بر پیام اصلی خود بزنند.
ورود روباتها به داستان هم حکایت جالب خودش را دارد و از آن مهمتر که بار کمدی انیمیشن را بر دوش دارد و سازندگان تا جایی که توانستند با بشریت امروزی و رفتارهایش شوخی کردند. The Mitchells vs. the Machines یکی از بامزهترین انیمیشنهایی است که تا حالا دیدهاید و حتی روابط خانوادگی که در سطور بالا به آن اشاره شد نیز با اینکه پر از احساس است اما چاشنی طنز در آن در تک تک لحظات حس میشود. سازندگان هر حرفی که میخواهند بزنند را با زبان کمدی آتشین خود میزنند و پیامهایی مانند انیمیشنهای پیکسار ارائه میکنند بدون آنکه سر و شکل خیلی جدی به خود بگیرد و از این حیث از آنها هم جلو میزنند.
داستان حمله روباتها و تسخیر زمین به دست آنها حول محور رفتار بشر امروزی است؛ بشریتی که در حال حاضر به دنیای اینترنت گره خورده و از آن رها نمیشود. چند روز پیش بود که موبایل خود من به سرقت رفت و در یکی دو روزی که بدون موبایل بودم، زندگیام مختل شده بود. واقعیت اینست که ما (لااقل اکثر ما) زندگی بدون این ماس ماسکهای لعنتی را تقریبا فراموش کردیم و نمیدانیم باید چطور بدون آنها سر کنیم. The Mitchells vs. the Machines همین نکته را هدف گرفته و سلطنت پنهان افرادی که در سیلیکون ولی قرار دارند و چراغ خاموش برای زندگی تمام مردم جهان با اپلیکیشنها و گجتهای خود تصمیمگیری میکنند را نیز مورد انتقاد تند و تیز خود قرار داده است.
مردی که دقیقا حکم مرحوم استیو جابز یا مارک زاکربرگ یا ایلان ماسک یا هر شخص مشهور دیگری در دنیای IT را دارد، روباتهایی میسازد تا زندگی انسانها را آسانتر کند. این روباتها اما علیه بشریت قیام میکنند و با اینکه به ظاهر احمق هستند و حتی تفاوت یک سگ با یک خوک را نمیتوانند به درستی تشخیص بدهند اما در برخی موارد هوشمندانه عمل میکنند. آنها نیاز انسانها را میشناسند و با قطع اینترنت جهانی، آشوبی در دنیا به پا میکنند. بیراه نیست که بگوییم اگر زمانی گفته میشد جنگ بدون آب و تسلط روی آب میتواند برگ برنده دشمن باشد، حالا در کنار این مایه حیات، اینترنت هم قرار گرفته است.
همانطور که در اولین جمله برای تعریف انیمیشن The Mitchells vs. the Machines مطرح کردم، این اثر جدا از درونمایه قدرتمندی که در بخش فیلمنامه و روایت خود دارد، از لحاظ بصری نیز بسیار چشمنواز است. سازندگان که پیشتر با انیمیشن سینمایی اسپایدرمن تبحر خود را در این مساله نشان دادند و عینا صفحات کامیک بوک را تبدیل به انیمیشن کردند، حالا دستشان کمی بازتر بوده و رویاهای خود را دقیقا به شکل انیمیشن در آوردند. مرز بین دوبعدی و سه بعدی بودن را بسیار باریک کردند و همانطور که گفتم از هیچ گونه تدوین و ایدههای دیوانهواری دست نکشیدند. انگاری که در لحظه ساخت انیمیشن هر یک از اعضای تیم هر ایدهای که داشته را مطرح کرده و با اکثر آنها موافقت شده و یک به یک شان در طول انیمیشن پیاده سازی شده است.
صداپیشگان انیمیشن The Mitchells vs. the Machines نیز کار خود را به زیبایی هرچه تمامتر انجام دادهاند. آنها هم به بار احساسی و هم به بار کمدی فیلم کمک شایانی کردهاند و توانستند خودشان را با فضای جنون آمیز انیمیشن همراه کنند. حتی شخصیتهای فرعیتر مانند دو روباتی که در کنار این خانواده هستند و یا نقش منفی داستان و همه و همه به این موضوع کمک کردهاند.
متفاوت بودن از سر و روی انیمیشن The Mitchells vs. the Machines میبارد. همین مساله آن را با عناوین تکراری که در سالهای اخیر تعدادشان زیاد شده متمایز میکند و آن را جذاب میسازد. داستان عمیق و احساسی توامان با جنس کمدی بینظیری که در یک بستر کاملا آشنا و ملموس برای تماشاگر روایت میشود، کاری کارستان کرده و آن را تبدیل به بهترین انیمیشن سال ۲۰۲۱ تا به امروز کرده است. میشلها خانوادهای دوست داشتنی هستند که شاید مثل خانواده آقای شگفت انگیز قدرتهای ماورایی ندارند و یا به اندازه خانواده کرودز احمق نیستند اما خانوادهای هستند که میتوان با آنها خندید و نگران شد و غصه خورد و از فرط هیجان جیغ کشید؛ این میشلها خیلی باحال هستند!
https://vgto.ir/9ug
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰