پیکسار در سال گذشته دو عنوان Onward و Soul را به طرفدارانش هدیه داد که هر دو از ارزش هنری بالایی برخوردار بودند و مثل همه آثار پیکسار پر از ماجراجویی و قصهای عمیق بودند. اساسا امضای آثار پیکسار همیشه در انیمیشنهای آن دیده میشود اما واقعیتش را بخواهید LUCA این امضا را آنچنان ندارد، یعنی گاهی این امضا میآید و گاهی میرود؛ LUCA یک چیزیاش میشود، اشتباه نکنید منظورم موضوع بدی نیست؛ اتفاقا برعکس، LUCA اثر درخشانی است که مثل کارهای دیگر پیکسار نیست و این تفاوت کمی برای مخاطبین همیشگی آثار خلاقانه استودیوی پیکسار عجیب است. با نقد انیمیشن LUCA همراه ویجیاتو باشید.
باید بدانید که انیمیشن LUCA اولین اثر از استودیو پیکسار بوده که تمام و کمال به صورت دورکاری ساخته شده و گروه سازنده آن را در دوران کرونا و از خانههای خود ساختند. خود این موضوع میتواند باعث پدیدار شدن این شک و شبهه بشود که شاید گردهم نبودن تیم سازنده در کنار هم روی کیفیت اثر تاثیر بگذارد؛ موضوعی که به زعم من تاثیر منفی خود را گذاشته و LUCA آنطور که باید مثل دیگر آثار پیکسار دم به دم قلب مخاطب را در دستان خود نمیگیرد و آن را فشار دهد. در واقع ریتم LUCA گاهی از تک و تو میافتد و به صورت یکدست برای تماشاگرش جذاب نیست.
لوکا داستان یک پسر به همین اسم است که از گونه جانوری نادری بوده و انسانها به آنها هیولاهای دریایی میگویند. لوکا یک چوپان دریایی است و به توصیه پدر و مادرش هیچگاه روی زمین نرفته چرا که فکر میکند با قدم گذاشتن روی سطح کره زمین احتمالا میمیرد. کنجکاوی نوجوانانه لوکا اما در نهایت کار دستش میدهد و کاری میکند که او به همراه یک پسر هم سن و سال خودش که او هم یک هیولای دریای است پا روی خشکی بگذارد.
لوکا میفهمد وقتی روی زمین برود تبدیل به یک انسان عادی میشود که تنها با برخورد آب به سر و صورتش دوباره سر و شکل هیولایی به خودش میگیرد و از همین رو اگر احتیاط کند و در انظار عمومی خیس نشود، میتواند بین انسانها باشد؛ او نمیخواهد به دریا برگردد چرا که پدر و مادرش قصد دارند او را به اعماق دریا و پیش عموی دیوانهاش بفرستند…
لوکا یک انیمه ایتالیایی است، این صحبتی است که این روزها در بین برخی تماشاگران اثر زده میشود و واقعیت هم اینست که هیچ تعریفی بهتر از این موضوع را نمیتوان به لوکا تعمیم داد. ارنیکو کاساروسا که اولین بار است در نقش یک کارگردان اثر طولانی ظاهر میشود، بعد از مدتها تجربه در طراحی و دیگر بخشهای انیمیشن سازی در استودیو پیکسار بالاخره فرصتی به دست آورده تا یک اثر مستقل و طولانی بسازد و در آن اولا به ایتالیا، محل زادگاه خودش، ادای دین کند و در وهله دوم به تمامی آثار استودیو جیبلی احترام بگذارد.
در لوکا ما اصلا با پیشینه کاراکترها روبرو نیستیم، همه چیز خیلی ساده پیش میرود و خود داستان هم پیچیدگی خاصی ندارد. داستان لوکا در ادامه خلاصهای که چند سطر بالاتر ذکر شد کمی تا قسمتی من را یاد بچههای آسمان مجید مجیدی خودمان میاندازد! لوکا و دوستش میخواهند الا و بلا در یک مسابقه انسانی شرکت کنند تا یک وسپا ببرند و تمام رویایشان رسیدن به این وسپا است. تمام فرایند قصه لوکا همین است و فراز و نشیبی که در آن دیده میشود به پیشرفت داستان کمک میکند اما فکر میکنم هرکس دیگری که انیمیشن را ببیند متوجه میشود که چقدر پتانسیل در این سوژه قرار داشته که جملگی کنار گذاشته شدند.
لوکا از فضای همیشگی آثار پیکسار خودش را جدا میکند، این کار را با ظرافت خاصی انجام میدهد به طوری که کم کم متوجه خواهید شد که مشغول دیدن انیمیشنی هستید که از نظر بصری قدرتهای خارقالعاده پیکسار را یدک میکشد اما مثل همیشه نیست و انگار یک تفاوتی دارد. خط سیر داستانی که لوکا پیش میبرد بیشترش حول محور دو شخصیت اصلی آن است و این موضوع تمرکز بیش از حدی از انیمیشن را گرفته به طوری که تقریبا همه چیز دیگر در آن فراموش شده است.
صحبت پیکسار در لوکا این بار حول محور رفاقت میچرخد. در واقع دوست لوکا آنقدر شخصیت بهتر و پیچیدهتری دارد که به مراتب از خود قهرمان داستان دلنشینتر از آب در آمده است. لوکا روی مبحث رفاقت تاکید خاصی دارد و میخواهد بگوید که رفاقت چه کارها که نمیتواند بکند. رفاقت میتواند مرز بین دو دنیا را در هم بشکند و کاری کند که زمین و زمان به هم دوخته شود.
پیکسار در لوکا یک مفهوم دیگر را نیز به تماشاگران خود گوشزد میکند و آن نترسیدن از صدای درون خود است. در اینجا کاراکترها دائما به افکار منفی خودشان که «برونو» نام دارد میگویند که ساکت شوند و کار خودشان را انجام میدهند، هرچقدر که به نظر احمقانه بیاید. «ساکت باش برونو»یی که کاراکترها آن را فریاد میزنند، نهیبی است به تمام کسانی که دنبال رویایشان هستند اما از رسیدن به آن میترسند و از راه رسیدن به این رویا بیشتر از همه چیز وحشت دارند. دو هیولای دریایی قصه ما اما با همین ترفند میتوانند به نسل خودشان پشت کنند و مسیر جدیدی برای خودشان رقم بزنند.
پیکسار درباره اقلیتها هم در اینجا صحبت میکند و مشخصا هیولاهای دریاهایی داخل انیمیشن استعارهای از اقلیتها در دنیای امروزی ما هستند؛ موضوعی که هنوز هم در بسیاری از نقاط دنیا حادثه آفرین میشود. این افراد حتی گاهی حاضر میشوند به دوستان و خانواده خود پشت کنند تا بلکه توسط جامعه مورد پذیرش قرار بگیرند؛ جامعهای که به غلط آنها را از خود دور کرده و جولیا، دختر انسانی که دوست مشترک لوکا و رفیقش است، از قماش آنها نیست. هرچند این جولیا نیست که به لوکا میفهماند باید خودش باشد و دائما او را تشویق به فرار از دست جماعتی که او را نمیپذیرند میکند و این خود لوکا است که در نهایت هنگامی که دوست اقلیتش در معرض خطر است، به جای سکوت دستانش را مشت میکند؛ کاری که شاید پیش از آن انجام نمیداد اما در نهایت این شجاعت را به دست میآورد تا فریاد بیصدایش را از اعماق وجود داد بزند.
انیمیشن جدید پیکسار نمیخواهد وارد پیچیدگیها و جاهطلبیهای همیشگی آثار این استودیو بشود و داستانی سرراست را روایت میکند که چندان هم منطقی به نظر نمیرسد. پایان بندی ناگهانی دارد و ریتم آن نیز از میانه فیلم کاملا کند میشود و از هم فرو میپاشد. انیمیشن LUCA با وجود این نقاط ضعف، دو کاراکتر دوست داشتنی دارد و جلوههای بصری فوقالعاده و موسیقی بینظیری در خود گنجانده است که بتواند نقصهایش را بپوشاند.
لوکا با تمام این نقصها دوست داشتنی است و حتی ایراداتش آنطور که باید به چشم نمیآیند. جادوی پیکسار در اینجا آنچنان موثر نیست ولی به طور زیرپوستی در جای جای انیمیشن قرار دارد و کاری میکند که Luca همچنان جذاب باشد. دیدن لوکا در فصل تابستانی دقیقا مثل رفتن به تعطیلات تابستانی و سر زدن به شهری ساحلی است، همان گرمای دوست داشتنی را دارد و البته به همان سرعت فراموش شدن این خاطره هم در پی آن به همراه دارد.
بیشتر بخوانید:
- ۱۰ فیلم برتر زامبی محور کمدی که نباید از دست بدهید
- نقد فیلم Falling – دیدار مجدد پدر روانی با پسر آشفته
- معرفی بهترین فیلمهای اکشن سال ۲۰۲۰
- معرفی بهترین فیلمهای اکشن غیر ابرقهرمانی یک دهه اخیر
- با بهترین فیلمهای اکشن سال 2019 آشنا شوید
https://vgto.ir/aej
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۱