ناظران، اغلب در پایش رقابتهای ژئوپولیتیکی میان قدرت های بزرگ به توانایی های آنها تمرکز می کنند؛ به اینکه به کمک ابزارهای اقتصادی و نظامی قادر به انجام چه اقداماتی هستند اما نتیجه این رقابتها همانقدر که به قابلیت های رقبا بستگی دارد به ناتوانایی های آنها هم مربوط است. برخی از این معایب و نواقص می تواند چنان موثر و نیرومند باشندکه نقاط قوت قدرت های بزرگ را تحت شعاع خود قرار دهند. ایالات متحده به داشتن رشد جمعیت مثبت برخلاف بسیاری از کشورهای توسعه یافته، پیشتازی در تکنولوژیهای عالی مانند هوش مصنوعی، محاسبه کوانتوم و نانو تکنولوژی شهرت دارد؛ همینطور به دانشگاههای پیشاهنگ، هالیوود و قدرت نرم. برخورداری از شبکه بینظیر اتحادها، پیمانهای دوجانبه و ائتلافهای بینالمللی، نفوذ فوقالعاده در سازمانهای بینالمللی و مهارتهای دیپلماتیک، تسلیحات هستهای روزآمد در کنار نیروی هوایی و دریایی بیرقیب که با یک نیروی زمینی بزرگ با قابلیت دسترسی به چهارگوشه جهان پشتیبانی می شود، از مزایای آمریکا برشمردهاند.از دیدگاه شاهدان دیگری، نظام سیاسی دموکراتیک آمریکا می تواند مزیتی دیگر در رقابت با یک قدرت اقتدارگرا باشد. متیو کرونیگ استاد علوم سیاسی جورج تاون در کتاب متاخر خود با عنوان « بازگشت رقابت قدرت های بزرگ: دموکراسی در برابر اقتدارگرایی؛ از باستان تا آمریکا و چین» استدلال کرده که نظام های سیاسی باز در طول تاریخ برتری چشمگیری در توانایی رقابت با قدرت های اقتدارگرا با نظام های سیاسی بسته یا نیمه بسته داشته اند. از نظر او تا زمانی که آمریکا بتواند دموکراسی خود را حفظ کند و همچنان به گسترش و محافظت از دموکراسی ها در جهان ادامه بدهد، شانس بیشتری برای غلبه بر چالشگری چین خواهد داشت. حتی با فرض اینکه چنین ادعایی درست باشد، هنوز آمریکا از نارسایی هایی رنج می برد که میتواند بر توانایی آن در رقابت با چین تاثیر بگذارد. مقدم بر سایر عوامل، دوقطبی شدن جامعه سیاسی آمریکا که اوج آن با به قدرت رسیدن دونالد ترامپ و رویدادهای منجر به اشغال ساختمان کنگره در ژانویه ۲۰۲۰ آشکار شد، مانع عمده ای است که نه تنها ادامه بی دردسر دموکراسی در آمریکا را تهدید می کند بلکه خصومت میان دو حزب بسهولت می تواند مانع از اتخاذ موفقیت آمیز سیاست هایی شود که به حمایت قاطع هر دو حزب نیاز دارد. اختلاف حزبی در حمایت از اوکراین در برابر حمله نظامی روسیه نمونه ای است از اینکه چگونه اختلافات حزبی بر سیاست خارجی منسجم آمریکا اثرات منفی بر جای می گذارد و دلیلی وجود ندارد برای رد یک شکاف مشابه در جایی که پای چین در میان باشد. بر اساس نظرسنجی YouGov در سال گذشته، نزدیک به ۶۰ درصد از جمهوری خواهان حزب دموکرات را نه رقیب بلکه دشمن خود شناسایی کردند. این رقم برای دموکرات ها در نگاه به جمهوری خواهان کمی بیش از ۴۰ درصد بود. با ادامه این وضعیت و در حالیکه پیش از این به اثبات رسیده که دموکراسی در آمریکا برخلاف تصورات پیشین می تواند به سرعت به مخاطره بیفتد، توانایی آمریکا در رقابت با چین آسان پیش نخواهد رفت. این نقیصه ما را به دومین نقطه ضعف آمریکا یعنی تحلیل تدریجی قدرت نرم آن هدایت می کند. بر اساس شاخص قدرت نرم جهانی که سالانه کشورها را رتبه بندی میکند، در سال جاری ایالات متحده رتبه اول را داراست و چین بعد از بریتانیا و آلمان رتبه چهارم را تصاحب کرده است. با این حال، در مقایسه با گذشته های دورتر که به نظر می رسید آمریکا کانون جذب بهترین مغزها و عالیترین مقصد مهاجرتی با توانایی بالایی برای مجاب کنندگی باشد، به وضوح این جذابیت کاهش یافته است. خطا خواهد بود اگر «اعتبار» را به قدرت نرم پیوند بدهیم یا بطور کامل از آن جدا کنیم. این مفهوم رابطه نزدیکی با قدرت نرم دارد اما همچنان مفهومی جداگانه است که به تکیه پذیری نظامی، اقتصادی، سیاسی و جذابیت های یک کشور اشاره دارد. آمریکا در مقایسه با دهه های پیشین اعتبار خود را نه تنها بخاطر اداره ناموفق جنگ های عراق و افغانستان و نه تنها بخاطر وقوع رکود مالی ۲۰۰۸ بلکه به دلیل دموکراسی متزلزل آن، واکنش نامناسب به پدیده تغییرات اقلیمی، بیماری های اپیدمیک و عقب نشینی واشنگتن از پیمان ها و سازمان هایی که می توانستند محملی برای مدیریت مشترکات بین المللی باشند، از دست داده است. دولت بایدن تلاش کرده همچنان آمریکا را کشوری قابل اتکا برای متحدان و شرکای خود معرفی کند اما هیچ کس نمی تواند مطمئن باشد که در آینده نزدیک یکبار دیگر دولتی کاخ سفید را بدست نخواهد گرفت که رویه خودخواهانه قبل را اعاده کند. این واقعیت که ایالات متحده کشوری دورافتاده از قاره اوراسیا در انزوایی نسبتاً امن به سر می برد، این هراس را مضاعف می سازد. پذیرش این موضوع دشوار است که آمریکا حاضر خواهد بود روزی بخاطر تایوان، سرزمین های خود را در معرض حملات هسته ای چین قرار دهد؛ چنانکه تا امروز حاضر نشده برای نجات اوکراین مستقیماً با روسیه وارد جنگ شود.
آمریکا همچنان ۲۴ درصد از کل تولید ناخالص داخلی جهان را در اختیار دارد. این سهم برای چین تنها ۱۵ درصد است. آمریکا در اختصاص بودجه های هنگفت برای تحقیق و توسعه، هوش مصنوعی و تکنولوژی های نوین پیشتاز است. بودجه نظامی آمریکا حداقل پنج برابر بودجه ای است که پکن به این امر اختصاص می دهد. شبکه متحدان آمریکا و حضور نظامی جهانگستر آن هیچ شباهتی با آنچه چین انجام می دهد، ندارد اما هیچکدام از این برتری ها نمی تواند نقاط ضعفی را که آمریکا در رقابت خود با چین از آن رنج می برد، جبران کند؛ نقاط ضعفی که می تواند نقش تعیین کننده ای در نتیجه نهایی این رقابت ژئواستراتژیک برای بدست گرفتن رهبری قرن ۲۱ داشته باشند.
311311
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰