به گزارش خبرآنلاین رضا نصری نوشت: معمولاً در برابر این استدلال که باید از فرصتها استفاده کرد، دوستان به سابقه دشمنی حزب دموکرات با ایران اشاره میکنند! اما اصلاً بحث ما بر سر این نیست که حزب دموکرات بهتر است یا جمهوریخواه! بحث بر سر فرصتها در یک بازه زمانی مشخص و گزینههای واقعی برای سیاستگذاری است:
۱) امروز یک دولت در آمریکا بر سر کار آمده که مدعی است «سیاست فشار حداکثری» را شکستخورده میداند و قصد دارد تحریمها را بردارد. در مقابل آن، یک سری لابی قدرتمند متخاصم نیز به تکاپو افتادهاند تا مانع بازگشت این دولت به برجام و برچیدن سیاست فشار حداکثری شوند.
۲) این تقابل در واشنگتن یک حقیقت است و انکار آن نیز مانع ارزیابی درست از صحنه و سیاستگذاری متناسب خواهد بود! در واقع، انکار این جدال نادیده گرفتن میلیونها دلار هزینه، هزاران ساعت لابیگری و حضور رسانهای و هزاران صفحه مقالهایست که لابی ایرانستیز در دو ماه اخیر تولید کرده است!
۳) حال، این جریان مخالف ایران و برجام در واشنگتن – به دلیل ارزیابی صحیحی که از شرایط دارد – خوب میداند که حزب متبوع دولت بایدن فقط با تفاضل یک رأی در مجلس سِنا و پنج یا شش رأی در مجلس نمایندگان بر کنگره «تسلط» دارد.
۴) به همین خاطر، کافی است یک یا دو سناتور دموکرات تندرو (مانند ممندز) و پنج نماینده از مجلس نمایندگان را جلب کند تا دولت را در اجرای سیاستاش در قبال برجام فلج کند؛ یا اینکه این تعداد انگشتشمار نماینده کنگره را ترغیب کند تا سایر برنامههای دولت را در گرو برجام بگیرند!
۵) پس صحنه فعلی اینگونه است که دولت بایدن در وضعیتی قرار دارد که با یک «دست از پا خطا کردن» بر سر موضوع ایران ممکن است عملاً کنگره را در جهتی کاملاً متضاد با مواضع خود بچرخاند! یعنی اگر یک قدم کج بگذارد، عملاً کنگره را دستکم تا انتخابات میاندورهای سال ۲۰۲۲ از دست داده است.
۶) در واقع، کافی است کنگره فعلی یکی از فرمانهای اجرایی ترامپ علیه ایران را به تصویب برساند و به «قانون کنگره» تبدیل کند – یا شروط سختگیرانهای برای لغو آن تعریف نماید – تا عملاً اختیار لغو تحریمها را از قوهٔ مجریه سلب و بازگشت به برجام را به کُل بلاموضوع سازد!
۷) اگر چنین شود، نه تنها دولت کنونی در ایران که دولت بعدی نیز برای باز کردن این کلاف یا مجبور به مذاکره مجدد خواهد شد – این بار با معیارهای تندروهای کنگره – یا اینکه عملاً باید با وضعیت «فشار حداکثری» کشور را اداره کند.
وضعیتی که نه سیاست نظام نه به مصلحت کشور است.
۸) حال، اگر از تاریخچه دو حزب دموکرات و جمهوریخواه و کُلیاتی که راجع به روابط ایران و آمریکا در چهل سال اخیر مطرح است بگذریم، پرسش اینجاست که در این بازه خاص زمانی و مقطع خاص، ایران چه تاکتیک و سیاستی باید پیش بگیرد؟
۹) آیا اتلاف وقت – که موجب ایجاد موانع جدید، تحکیم آنها و احیاناً قانونگذاری زیانبار توسط کنگره خواهد شد – جایز است یا خیر؟ اگر دولت ایران به موقع به نحوی صحنهآرایی کند که دولت بایدن بتواند در فضای داخلی کمهزینه یا آبرومندانه به برجام بازگردد، تاکتیک درستی اتخاذ کرده یا خیر؟
۱۰) در این مقطع، صحبت با دولت بایدن – که باعث شناسایی موانع و معضلات واقعی آن و شناخت دقیقتری از صحنهٔ پیش رو خواهد شد – چه سود و چه زیانهایی دارد؟
۱۱) آیا گفتوگو پشت درهای بسته با نمایندگان دولت بایدن به دیپلماتهای ایران این فرصت را میدهد تا موانع واقعی و بهانهها را بشناسند و از هم تمایز دهند یا کلاً گفتوگو در هر شرایطی به زیان ایران است؟
۱۲) اگر ملاقات با نمایندگان دولت بایدن موجب شود تصویر دقیقتری از وضعیت پیش رو بدست بیاید و تحلیل دقیقتری به نظام تصمیمگیری منتقل شود، آیا دولت بعدی در ایران میتواند از این ارزیابی دستگاه دیپلماسی به نفع منافع ملی استفاده کند یا اصولاً مهم نیست بداند در دل واشنگتن چه خبر است؟
۱۳) اینها پرسشهای واقعی است که باید جدا از مجادلات جناحی در موردش بحث کرد و به آن جواب داد. اگر نه، اینکه کدام حزب بهتر و کدام حزب بدتر است، اصلاً نه مهم است و نه محلی از اعراب دارد.
311311
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰