کنت پولاک، تحلیلگر اطلاعاتی اسبق سازمان سیا در مقاله ای برای فارن افرز نوشت: بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، درست زمانی که تلآویو تلاش میکرد تا حمله غافلگیرانه حماس در تاریخ هفت اکتبر را درک کند، اعلام کرد:«ما در جنگ هستیم.» نتانیاهو ۳۰۰ هزار نیروی ذخیره را به خدمت فراخواند. ارتش اسرائیل اکنون شهرکها و روستاهایی که توسط جنگجویان حماس مورد حمله قرار گرفته بود را پاکسازی کرده و نوار غزه را که از سال ۲۰۰۷ تحت کنترل حماس است، هدف گرفته است. در گذشته که مقامات اسرائیلی حملات شدیدی را علیه غزه انجام میدادند، اما این بار هم مقامات اسرائیلی هدف سازشناپذیرتری را عنوان کردهاند: شکست دادن و نابودی کامل حماس. غزه در حال حاضر تحت بمباران بیامان قرار دارد و به نظر میرسد حمله زمینی اسرائیل به این منطقه که تراکم جمعیتی بالایی دارد، در راه باشد.
این تحولات تلخ و غمانگیز است. حتی اگر اسرائیل تلاش کند حماس را به سمت بیابانها براند، باز هم این جنگ میتواند منجر به تلفات جانی زیادی شود و فرصت حلوفصل مسالمتآمیز مناقشه ۷۵ساله اسرائیل و فلسطین را به کلی از دسترس خارج کند. اما وقایع میتوانند بدتر هم بشوند. جنگ جدید ناشی از حمله هولناک حماس به اسرائیل میتواند تشدید شود و سایر کشورها و بازیگران را درگیر خود کند. برخی از تحلیلگران حتی حدس میزنند که درگیریهای کنونی میتواند منجر به یک جنگ منطقهای شود. من چندین سال است که سعی کردهام این زنگ خطر را به صدا درآورم که خاورمیانه به سمت یک دوره درگیری بزرگتر حرکت میکند، نه دوره کاهش تنشها و صلح. جنگ جدید مطمئناً با این محاسبه مطابقت دارد، چراکه احتمال تشدید تنش را افزایش میدهد.
یک حمله خونین توسط اسرائیل میتواند پای ایران و گروه شبهنظامی لبنانی متحد آن، یعنی حزبالله را به درگیری باز کند. این تحول میتواند اسرائیل را به سمت پیشروی سوق داده و وادارش کند که علیه این نیروها اقدام کند. در ۱۲ اکتبر، اسرائیل فرودگاههای شهرهای سوریه – دمشق و حلب – را مورد حمله قرار داد. قصد اسرائیل این بود که پیامی برای سوریه که متحد ایران است، ارسال کند اما حداقل در حال حاضر، خطرات تشدید جنگ اسرائیل و حماس بسیار محدود است. اسرائیل، ایران و حزبالله همگی از ورود به چنین قمارهای بزرگی پرهیز دارند و احتیاط میکنند. اسرائیل مجبور است بر حماس تمرکز کند و این کار به خودیخود بسیار سخت خواهد بود. ایران و حزبالله هم میدانند که حتی یک اسرائیل زخمخورده نیز میتواند به آنها آسیب برساند. امکان بروز یک جنگ گستردهتر وجود دارد اما در این مرحله وقوعش هنوز بعید به نظر میرسد.
منطق خویشتنداری
میتوان انواع سناریوهایی را مطرح کرد که در آنها، جنگ کنونی، پای دیگر بازیگران منطقهای را به میان بکشد. اما تنها دو طرف هستند که این قابلیت را دارند که جنگ کنونی را گسترش دهند و آن دو ایران و حزبالله هستند. اما هم ایران و هم حزبالله تا به اینجای کار نشان دادهاند که به دنبال جنگیدن با اسرائیل نیستند. اگر هر کدام از این دو بازیگر واقعاً احساس میکرد که انقدر قدرتمند است تا پاسخ اجتنابناپذیر اسرائیل به مداخلهاش را دفع کند، به حمله اولیه حماس میپیوست.
حمله حماس در جنوب اسرائیل وحشتناک بود، اما اگر اسرائیل با یک حمله همزمان در شمال روبهرو میشد، شبیه به جنگ یوم کیپور در سال ۱۹۷۳ و زمانی که مصر و سوریه حملات غافلگیرانه هماهنگ را علیه اسرائیل آغاز کردند، وضعیت برای اسرائیل بسیار بدتر میشد. در چنین شرایطی تلفات اسرائیل چندین برابر بیشتر میشد و پاسخ اسرائیل بهطور قابلتوجهی ضعیفتر میبود زیرا نیروهای دفاعی اسرائیل باید در چندین جبهه میجنگیدند.
البته صرف این واقعیت که ایران و حزبالله در حمله اولیه حماس شرکت نکردند – آنهم زمانی که اسرائیل آسیبپذیرترین بود و کمترین توانایی دفاع از خود را داشت –قویترین مدرکی نیست که نشان میدهد هیچیک از این دو به دنبال رویارویی با اسرائیل نیست، بلکه مدرکی غیرقابل انکار است. ایران فقط تهدیدهای مبهم صادر کرده است و حزبالله تعدادی موشک به شمال اسرائیل شلیک کرده و درگیریهای پراکندهای صورت داده است. ممکن است این اقدامات با این امید انجام شده باشد که حملات متقابل اسرائیل علیه حماس را کاهش دهند، اما حملات آنها تا به امروز صرفاً حملاتی جزئی بوده که به منظور پیچیدهتر کردن عملیات زمینی اسرائیل از طریق بالا بردن احتمال ایجاد شبح باز شدن یک جبهه شمالی، بدون باز کردن واقعی آن، انجام میشود.
علاوه بر این، تاکنون، رفتار ایران و حزبالله در این جنگ با رفتار آنها در گذشته همخوانی دارد. تشدید تنش برخلاف منافع آنهاست. اقتصاد ایران در وضعیت خوبی به سر نمیبرد و این کشور با بحرانهای زیستمحیطی روبهرو است. ایران همواره نسبت به قدرت نظامی اسرائیل محتاط بوده و تمایلی برای برانگیختن خشم ارتش اسرائیل نشان نداده است. موساد، سازمان اطلاعاتی اسرائیل، مجموعهای از ترورها و عملیات خرابکارانه را در قلب ایران انجام داده است که بیتردید موجب میشود ایران در خصوص میزان انتقامجویی اسرائیل دست به محاسبه بزند. در سوی دیگر ماجرا، سوریه، متحد ایران و دشمن دیرینه اسرائیل، ظرفیت کمی برای حمله به اسرائیل دارد، زیرا نیروی هوایی ناتوان و تعداد محدودی راکت، پهپاد و موشک دارد.
حزبالله نیز دستش با مجموعه مشکلات و بحرانهای لبنان پر است. رهبران حزبالله جنگ دوم لبنان در سال ۲۰۰۶ را فراموش نکردهاند؛ جنگی که با یک کمین حزبالله آغاز شد و یک عملیات نظامی عظیم علیه اسرائیل را آغاز کرد. البته این جنگ یک شکست تحقیرآمیز برای ارتش اسرائیل بود، اما خسارات زیادی نیز به حزبالله وارد کرد. حزبالله مشاهده کرده است که چگونه اسرائیل با جدیت درسهای جنگ سال ۲۰۰۶ را آموخته، نیروهای خود را اصلاح کرده و این درسها را در عملیاتهای سریع و کارآمد علیه غزه در سالهای ۲۰۰۶، ۲۰۱۰ و ۲۰۱۴ به اجرا درآورد. در طول این سه درگیری، ایران و حزبالله جبهه جدیدی باز نکردند و صرفاً به تهدید پرداختند.
البته هیچکدام از اینها به این معنی نیست که ایران و حزبالله هرگز منافع خود را برای پیوستن به جنگ علیه اسرائیل به خطر نمیاندازند. اما واقعیت این است که آنها تصمیم گرفتند در حمله غافلگیرانه حماس شرکت نکنند؛ آنهم زمانی که اسرائیل کمترین توانایی دفاع از خود را داشت. این تصمیم نشان میدهد که حداقل در حال حاضر، ملاحظات دیگری همچنان بر انتخابهای مقامات ایران و حزبالله حاکم است.
گستره تشدید تنش
البته تشدید تنش هم دور از ذهن نیست. چند تحول میتواند جنگ بزرگتری را آغاز کند. بهعنوان مثال، اگر اسرائیل در جریان حمله متقابل در غزه به حماس صدمات زیادی وارد کند، هم حزبالله و هم ایران ممکن است وسوسه شوند که مداخله کنند تا از نابودی حماس توسط اسرائیل جلوگیری کنند. از آنجایی که حزبالله و ایران نیروهای هوایی و زمینی برای حمله مؤثر به نیروهای اسرائیلی در داخل اسرائیل ندارند، بنابراین اگر چنین مداخلهای از سوی ایران و حزبالله انجام شود عمدتاً با استفاده از پهپاد، راکت و موشک خواهد بود.
اما این نیز بعید است. هم ایران و هم حزبالله به خوبی میدانند که اسرائیل میتواند همزمان با تلاش برای نابودی حماس، در جبهه دیگری نیز بجنگد. علاوه بر این، هر دو میدانند که حتی اگر حماس توسط ارتش اسرائیل خنثی شده و بهطور کلی از غزه رانده شود، این گروه همچنان میتواند خود را در خارج از کشور بازسازی کند. این دقیقاً همان کاری است که سازمان آزادیبخش فلسطین پس از شکست و بیرون راندهشدنش از غزه توسط اسرائیل در سال ۱۹۶۷ و بیرون رانده شدن از اردن توسط نیروهای اردن در سالهای ۱۹۷۱-۱۹۷۰ و اخراج از لبنان توسط اسرائیل در سال ۱۹۸۲، انجام داد. ساف اکنون تحت عنوان تشکیلات خودگردان فلسطین، بر کرانه باختری حکومت میکند. شکست خوردن لزوماً به معنای نابودی گروههای مسلح فلسطینی نیست.
در مقابل، اگر حمله متقابل اسرائیل به حماس بد پیش برود، حزبالله و ایران ممکن است دشمن خود را ضعیف و آسیبپذیر ببینند و تصمیم بگیرند که به امید نابودی کامل اسرائیل، به جنگ بپیوندند. اما این امکان بسیار بعید است. حتی اسرائیلِ ضربهخورده، همچنان توانایی ضربه زدن به حزبالله و ایران را خواهد داشت و اگر در وضعیت بدتری قرار بگیرد، ممکن است مایل به استفاده از ابزارهای مرگبارتر برای انجام این کار باشد. مقامات ایران و رهبران حزبالله بهخوبی از قدرت نظامی اسرائیل آگاه هستند و عموماً قبل از تحریک عمدی اسرائیل احتیاط زیادی به خرج دادهاند. آنها به احتمال زیاد در مورد وضعیت اسفناک اسرائیل سخن میگویند و این کار باعث تشویق دیگر گروههای مسلح میشود.
موفقیت یا شکست حمله متقابل اسرائیل همچنین میتواند سناریوهایی را ایجاد کند که طی آنها اسرائیلیها تشدید تنش را انتخاب کنند. فرض کنید که عملیات اسرائیل بهخوبی پیش میرود و ارتش اسرائیل نیروهای حماس را سرکوب میکند، رهبری آن را کشته و یا اسیر میکند و گروگانهای اسرائیلی را نجات میدهد. فرض کنید اسرائیل همه این کارها را با هزینه کم برای اسرائیلیها و غیرنظامیان فلسطینی در غزه انجام میدهد. در چنین شرایطی ممکن است آنقدر مغرور شده و وسوسه شود که برای از بین بردن تهدیدهای حزبالله و حتی ایران، دامنه جنگ را گسترش دهد.
در اینجا، قیاس مناسب جنگ ۱۹۷۳ نیست، بلکه جنگ ۶ روزه ۱۹۶۷ است. پس از این جنگ که طی آن اسرائیل نیروهای مصر و اردن را شکست داد، تصمیم گرفت سوریه را نیز از دور خارج کند. سوریه پس از شروع جنگ تعدادی حملات جزئی را علیه اسرائیل انجام داده بود، اما عمدتاً در حاشیه جنگ قرار داشت و سعی میکرد با شروع حمله اسرائیل از دچار شدن به سرنوشت مصریها و اردنیها اجتناب کند. با این حال اسرائیل بعد از فیصله دادن کار مصر و اردن به سراغ سوریه رفت، ارتش این کشور را در هم کوبید و بلندیهای جولان را اشغال کرد.
با این حال، در این مورد خاص، چنین تشدید تنشی را به جای جنگ ۶روزه، باید با تصمیم آمریکا در سال ۲۰۰۳ و در حملهاش به عراق مشابه دانست. در آن سال، آمریکا از جنگ خود با طالبان فارغ شده و رژیم کابل را عوض کرده بود و بنابراین انقدر به خودش غره شده بود و آنقدر احساس قدرت میکرد که تصمیم حمله به عراق را نیز اتخاذ کرد و البته بعدها معلوم شد که آن تصمیم چه تصمیم فاجعهباری بوده است. بنابراین شاید بتوان گفت که با تجربه آمریکا در خصوص جنگ عراق، احتمالاً اسرائیل این بار خویشتنداری بیشتری داشته باشد. در شرایط فعلی، نابودی حماس بهعنوان یک پیروزی برای اسرائیل کافی خواهد بود. انجام این کار قدرت بازدارندگی اسرائیل را بازیابی خواهد کرد. اگر حزبالله و ایران مداخله نکنند، اسرائیلیها احتمالاً چنین نتیجهای را در مقایسه با آنچه قبل از حمله حماس در ۷ اکتبر حاکم بود، بهعنوان پیروزی خود در نظر گرفته و خواهند پذیرفت. در چنین شرایطی اسرائیل تمایل خواهد داشت به جنگ پایان داده و نیروهای ذخیره بسیجشده را مرخص کرده و آنها را به دنبال زندگی خودشان بفرستد.
کارت بازیعوضکن نتانیاهو
اما اگر ارتش اسرائیل در غزه بد عمل کند و گرفتار شود، این احتمال وجود دارد که نتانیاهو بتواند به امید پیروزی در جای دیگری تنش را در سراسر منطقه تشدید کند.
اینجاست که یکی دیگر از محرکهای بالقوه تشدید تنش وارد معادله میشود: آینده سیاسی و حقوقی شخص نتانیاهو. اگرچه نتانیاهو بدون شک به اندازه هر اسرائیلی دیگر از حمله حماس خشمگین است، اما باید گفت که نتانیاهو یک شخصیت سیاسی است و بنابراین منافع سیاسی خودش را نیز در نظر میگیرد. این جنگ، جنگ اوست. چراکه این جنگ در زمان نخستوزیری او رخ داده و این مهمترین اتفاقی است که در طول سالهای نخستوزیری او رخ داده است. بنابراین سرنوشت این جنگ است که میراث او را مشخص کرده و آینده سیاسی او را تعیین میکند.
این جنگ آینده حقوقی و قضایی او را نیز مشخص خواهد کرد. نتانیاهو هنوز با خطر جدی زندانی شدن به دلیل اتهامات فساد مواجه است. او امیدوار است تا زمانی که ممکن است نخستوزیر بماند تا از قدرت و مصونیت قانونی بالقوه اعطا شده با واسطه نخستوزیر بودن برای فرار از محکومیت استفاده کند. اگر او در برابر حماس شکست بخورد، ممکن است تصمیم بگیرد که تشدید تنش به منطقه را بهعنوان بهترین راه برای حفظ اقتدارش انتخاب کند.
البته مسلماً نتانیاهو انکار خواهد کرد که انتخابهای او در زمان جنگ براساس منافع شخصیاش بوده است. اما احمقانه و خلاف سوابق تاریخی اوست که فرض کنیم نتانیاهو تأثیر این جنگ بر آینده سیاسی و حقوقی خود را محاسبه نکرده است. او بدون شک معتقد است که یک پیروزی بزرگ میتواند او را از تعقیب قضایی و حبس نجات دهد. بالاخره چه کسی میتواند یک قهرمان جنگ را زندانی کند؟ اما او ممکن است نگران باشد که عکس این قضیه نیز صدق کند. اگر عملکرد او بدترین شکست اسرائیل را رقم بزند و اگر اسرائیل پس از تحمل حمله غافلگیرانه و ویرانگر حماس در غزه ضعیف عمل کند، مجبور خواهد شد شکستی بسیار بدتر از جنگ لبنان در سال ۲۰۰۶ را بپذیرد و دولت او فرو میپاشد. اگر اینطور شود یک ژنرال سابق، مانند بنیگانتز، بهعنوان رهبر مخالفان، میتواند به قدرت برسد و نتانیاهو توانایی مصونیت قضایی را از دست خواهد داد و هیچکس نمیتواند او را از زندان نجات دهد. بسیاری از اسرائیلیها حتی ممکن است زندانی شدن او را صرفاً نتیجه شکستهایش بهعنوان یک رهبر جنگ بدانند و خیلی به جدیت اتهامات فساد او اهمیتی ندهند. با این حال، حتی در اینجا، احتمال تشدید تنش ناچیز است. نتانیاهو آنقدر متوهم به نظر نمیرسد که دست به چنین قمار خطرناکی بزند. او میداند که حمله به حزبالله یا ایران میتواند مرگ و ویرانی بیشتری را برای مردم اسرائیل به دنبال داشته باشد. او به احتمال زیاد به این نتیجه خواهد رسید که بهتر است به جای اینکه ضررهایش را چندبرابر کند، دامنهشان را کاهش دهد.
بازیگرانی که بهراحتی میتوانند آتش کنونی را شعلهورتر کنند، همگی دلایل محکمی برای اجتناب از تشدید تنش دارند. حمله حماس به اسرائیل و تلفات فزاینده غیرنظامیان در غزه، تحولات مهمی هستند و همه میدانند که وحشت بیشتری در راه است. اما به همان اندازه که این جنگ جدید وحشتناک است، در این مرحله بعید به نظر میرسد که به یک جنگ گستردهتر تبدیل شده و کل منطقه را در بر بگیرد.
۳۱۱۳۱۱
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰