متن این نامه را در ادامه میخوانید:
«یا حق
آقای بهبودی شریف و ارجمند، سلام علیکم!
مخلص، به طور ذهنی، عطف به کنشها و واکنشهایی که مدیران، مسئولان و کارکنان حوزه هنری نسبت به من کوچک مرد روزگار بروز میدهند، آنها را به دو دسته «دوست» و «دشمن» و گاهی «اهل» و «نا اهل» تقسیم میکنم. اما بدبختانه، من هرگز آدم شناس درستی نبودهام و بارها و بارها در زندگی ام پیش آمده است که دانستهام قضاوتم در مورد این یا آن شخص، کاملاً غلط بوده است.
ادب و محبت شما در نامه ضمیمه و دوستانهای که برای من فرستادید، یک بار دیگر به من ثابت کرد که قاضی خوبی نیستم و آن دشمنی و کینهای که در شما نسبت به خود احساس میکردم (که به دلیل احساس آن، جدا میخواستم خود، این شش جلد و شش جلد بعدی قصههای انقلاب را به شکلی زیبا منتشر کنم) درست نیست. حال به جبران گناه ناخواسته ذهنی خویش، شما را وکیل و وکیل در توکیل خود میکنم تا چاپ تازه را به هر صورت که میخواهید منتشر کنید و قرار داد آن را هم از جانب بنده امضا بفرمائید.
(البته نظر مشورتی مخلص این است که تصویرهای ناشیانه داخل کتابها، اگر ممکن باشد حذف شود یا تغییر کند) در پایان خواهش دارم جلد ششم را که ویراسته آن نزد شماست به من بازگردانید تا خود، در شرایط مناسب، به چاپ آن اقدام کنم به نظر من اینکه ما زمانی باور داشتیم که مجاهدان و فداییان گروههای سیاسی صادقی هستند و امروز این اعتقاد را نداریم و در مورد مجاهدین به خصوص معتقدم که به فاسدترین و منحرفترین گروه شبه سیاسی در تاریخ تبدیل شدهاند نباید باعث شود که روی یک اثر تجدید نظر کنیم هر دو نسخه در تاریخ میماند اگر ماندگار باشد و زمانی به کار تاریخ نویسان میآید شاید من زیر بار فشار و تحت تأثیر ممیزی شکل کتاب را عوض نکردهام تا نسبت به اصالت آن شک داشته باشم. بار دیگر سپاس. نادر ابراهیمی ۱۵/۷/۷۳»
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰