به گزارش هوشمند نیوز بنیاد تلبرگ سوئد با سید حسین موسویان دیپلمات پیشین کشورمان در مورد “ایران جدید” گفتگویی داشت که در ادامه آن را می خوانید:
چگونه پزشکیان تندروها را شکست داد؟
در ایران دو جناح مهم سیاسی وجود دارند که هیچکدام قبل حذف نیستند. یک جناح اصولگرا یا به تعبیر غربیها محافظه کار و یک جناح اصلاح طلب و اعتدالگرا. مشابه آنچه که در آمریکا داریم حزب دمکرات و حزب جمهوریخواه که هیچکدم قابل حذف نیستند. مشکل دولتهای قبلی اعم از اصولگرا یا اصلاح طلب-اعتدالگرا در ایران این بوده که هر دو وقتی در انتخابات ریاست جمهوری پیروز میشدند، دولتی یکدست از جناح خودشان تشکیل میدادند و لذا در عمل نتوانستند در اجرای اهداف خود موفق شوند چون با مخالفتهای جناح مقابل مواجه می شدند.
منتهی در دوره آقای پزشکیان چند اتفاق جدید داریم که بعضا در سی سال گذشته شاهد نبوده ایم.
یکی اینکه جناح محافظه کار به دو دسته تندرو و میانه رو تقسیم شدند. تندروها که بعنوان جبهه پایداری شناخته میشدند با آقای پزشکیان مخالفت میکنند و میانه روها به رهبری قالیباف رئیس مجلس با آقای پزشکیان همراهی میکند.
تحول دوم اینکه آقای پزشکیان یک کابینه ای را به مجلس معرفی کرد که چهره های شاخصی از دو جناح اصولگرای معتدل و اصلاح طلب-اعتدالگرا حضور داشتند. لذا مجلس به تمام وزرای کابینه او رای داد.
تحول مهم سوم این بود که آقای پزشکیان توسط شورای نگهبان رد صلاحیت شده بود اما با حمایت شخص مقام رهبری توانست وارد انتخابات شده و پیروز شود. او از حمایت رهبری، سپاه، اصلاح طلبان، اصولگرایان معتدل و اعتدال گراها برخوردار است. لذا تا اینجای کار، افراطیون منزوی شده و لذا شانس این وجود دارد که برخی تحولات مثبت در صحنه سیاست داخلی و خارجی ایران بوجود آید.
اکثریت در دوره دوم به پزشکیان رای دادند. دینامیک انتخابات دور دوم چه بود؟
بعد از انقلاب 1357، مشارکت مردم در همه انتخابات بالای 50% بود. منتهی در چند انتخابات در چند سال گذشته، مشارکت به زیر 50 در صد و در برخی موارد به حدود 40 درصد رسید. این موضوع برای حاکمیت یک هشدار بود و نشان از عدم رضایت بخش عمده ای از مردم میداد. در انتخابات اخیر برای حاکمیت افزایش مشارکت اولویت داشت. مقام رهبری از پزشکیان حمایت کرد تا دو جناح اصلی شرکت کرده و مشارکت افزایش یابد تا مشروعیت و مقبولیت نظام خدشه دار نشود. لذا مشارکت به 50% رسید.
مهمترین چالشهای پیش روی پزشکیان چه هستند؟ آیا بدون رفع تحریمها، پزشکیان میتواند در حل مشکلات پیشرفتی داشته باشد؟
آقای پزشکیان با چالشهای مهمی مواجه است از جمله این چهار مورد در حوزه اقتصادی است:
اول: مشکلات اقتصادی است همچون تورم، گرانی، سقوط وحشتناک ارزش پول ملی. اکثریت مردم از اوضاع اقتصادی کشور راضی نیستند. البته این مشکلاتی است که ظرف 44 سال بعد از انقلاب ایران، انباشته شده و برطرف کردن آنهم نیازمند زمان و تصمیمات بزرگی است که از عهده یک دولت برنمیاید.
دوم: تحریمهاست که محور آنها تحریمهای آمریکاست. تحریمهای آمریکا هم حل نمیشود مگر اینکه تحول مهمی در روابط خصمانه چهل سال گذشته آمریکا و ایران رخ دهد.
سوم: مشکل فساد است که بعد از انقلاب بتدریج رشد کرده و هیچ دولتی نیز قادر بر حل مشکل فساد نبوده است.
چهارم: “اقتصاد دولتی” است که مهمترین عامل مشکلات اقتصادی ایران است. طبق قانون 80% بنگاههای دولتی باید به بخش خصوصی و عمومی واگذار میشد. اما دهها سال گذشته و نه تنها هیچ دولتی موفق به خصوصی سازی واقعی نشده، بلکه اقتصاد دولتی در ایران روزبروز چاق تر شده و لذا فساد هم بیشتر شده است.
آقای پزشکیان و دولت او به تنهایی قادر به حل این مشکلات نیست مگر اینکه حاکمیت وارد میدان شود.
آیا حاکمیت حمایت خواهد کرد؟
موسویان: آقای پزشکیان ویژه گیهای دارد که میتواند زمینه همدلی ملی را فراهم کند. من به پنج ویژه گی ایشان اشاره میکنم:
اول: هرچند او اصلاح طلب است اما تعلق و وابستگی به هیچ جناحی ندارد و شخصیتی ملی و فرا جناحی دارد.
دوم: او پاکدست است و در 40 سال بعد از انقلاب از نظر مالی سالم بوده و کسی در این مورد به او ایرادی نگرفته است.
سوم: در دوران جنگ به عنوان پزشک در جبهه ها حضور داشته و جانش را در دفاع از تمامیت ارضی کشور به خطر انداخته است. لذا کسی نمیگوید که او انقلابی نیست.
چهارم: او از دانش علمی و آکادمیک سطح بالایی برخوردار است. او مدارج علمی بالایی را در دانشگاههای ایران و آمریکا و اروپا و آسیا طی کرده است.
پنجم: دانش دینی بالایی دارد. او برای سیاست هایش به مبانی دینی همچون قرآن و نهج البلاغه استناد میکند . ما کمتر سیاستمداری در ایران داریم که حافظ نهج البلاغه چند صد صفحه ای امیرالمومنین ع، امام اول شیعیان باشد.
جواد ظریف در انتخابات و تشکیل کابینه جدید نقش مهمی ایجاد کرد و بعنوان معون راهبردی رئیس جمهور منصوب شد اما مجبور به استعفا شد چون فرزندانش در آمریکا زندگی میکردند. این حادثه چه حقیقتی را در مورد توزیع قدرت در ایران به ما میگوید؟
موضوع استعفای ظریف در مورد یک ایراد قانونی بود. طبق مقررات داخلی ایران، افرادی که همسر یا فرزندانشان دو تابعیتی باشند نمیتوانند درحکومت پستهای رده بالا را داشته باشند. فرزندان ظریف زمانی بدنیا آمده بودند که او در آمریکا تحصیل میکرد و لذا اتوماتیک وار پاسپورت آمریکایی گرفتند. بعد از استعفای ظریف، بحثی در مورد قانون مذکور در داخل صورت گرفت در مورد تفسیر این قانون. بعد ظریف مجددا به پست معاونت رئیس جمهور بازگشت. لذا استنباط من این است که در تفسیر این قانون به این نتیجه رسیده اند که این قانون شامل افرادی میشود که فرزندان یا همسرانشان در ایران بدنیا آمده و بعد مهاجرت کرده و تابعیت کشور دیگری را گرفته باشند. فرزندان آقای ظریف در زمان تحصیل ایشان در آمریکا متولد شده باشند (نه در زمان ماموریت)، و از بدو تولد و به صورت قهری از تابعیت مضاعف ایران و آمریکا برخوردار شده و خود آقای ظریف هیچ نقشی در کسب تابعیت آمریکا نداشتهاند.
تنش بین تندروها و تیم پزشکیان چه تاثیری در سایت های داخلی و خارجی ایران خواهد داشت؟
همانطور که گفتم در کابینه آقای پزشکیان افراد معتدل از دو جناح اصلی حضور دارند. تندروهای هر دو جناح در کابینه او نیستند. او یک کابینه تقریبا ملی دارد. لذا شانس تحولات مثبت در دوره پزشکیان بیش از دوره های قبلی است.
بخشی از این تحولات داخلی است که در چند ماه گذشته پیشرفت معقولی داشته است. بخشی از آن هم در مورد روابط خارجی است.
در موضوع روابط خارجی یک مشکل عدم عضویت ایران در اف ای تی اف هست که در 10 سال گذشته با مخالفت جناح اصولگرای تندرو مواجه بوده اما شانس پذیرش عضویت در دوره پزشکیان بالاست.
مشکل دیگر در مورد توافق هسته ای و دشمنی متقابل آمریکا و ایران است که عملا همه روابط ایران با جهان غرب را تحت تاثیر قرارداده است. عباس عراقچی وزیر خارجه فعلی و مجید روانچی معاون وی، برجام را با قدرتهای جهانی مذاکره و توافق کردند. بنظر میرسد دولت آقای پزشکیان برای مذاکره روی در مورد یک توافق جدید هسته ای و رفع تحریمها آماده باشد. اما سه فاکتور در طرف خارجی وجود دارد.
اول اینکه باید تا انتخابات ریاست جمهوری آمریکا صبر کرد تا روشن شود آیا رئیس جمهور بعدی آمریکا هم آماده یک توافق جدید هست؟
دوم نقش اروپاست و آیا اینکه اروپاییها مایلند یک نقش سازنده و فعال و مثبت ایفا کنند یا اینکه مثل سه سال گذشته کاتولیک تر از پاپ یعنی تندتر از آمریکا باشند. واقعیت این است که در دوره بایدن، اروپاییها رادیکالتر از آمریکاییها شده بودند.
موضوع سوم اینکه آیا کاخ سفید سیاست خود در مورد ایران را طبق خواست نتانیاهو تنظیم خواهد کرد یا مستقل از نتانیاهو. اوباما رئیس جمهوری بود که مستقل از سیاست نتانیاهو با ایران مذاکره و برجام را توافق کرد. ترامپ رئیس جمهوری بود که طبق خواست نتانیاهو از برجام خارج شد و سپاه را گروه تروریستی اعلام کرد. لذا ما نمیدانیم در ژانویه 2025 چه نوع کاخ سفیدی خواهیم داشت. اینکه هریس یا ترامپ باشد، چه سیاستی خواهند داشت. حتی اگر ترامپ انتخاب شود، نمیدانیم آیا او سیاست قیلی اش را دنبال خواهد کرد یا تغییر خواهد داد.
روابط دیپلماتیک ایران و کشورهای حوزه خلیج فارس در دوسال گذشته پیشرفتهای خوبی داشته است. آیا این پیشرفتها با توجه به دو موضوع جنگ غزه و تقابل ایران وآمریکا، پایدار خواهد ماند؟
معتقدم که موضوع جنگ غزه عامل واگرایی ایران با کشورهای منطقه نباشد شاید هم عاملی برای همگرایی باشد. چون جهان اسلام در مخالفت با جنایتهای نتانیاهو علیه فلسطینی، اشتراک نظر دارند.
اما موضوع روابط ایران وآمریکا متفاوت است. اگر آمریکا سیاست دشمنی و تشدید فشار را بر ایران ادامه دهد، گمان نمیکنم تحول مثبت کلیدی مهمی در روابط ایران با کشورهای منطقه بویژه کشورهای عربی حوزه خلیج فارس رخ دهد. من سالها نوشته و گفته ام که به نفع آمریکا و ایران است که به خصومت خاتمه دهند. چون اگر واشینگتن و تهران، سیاست تعامل و رفع خصومت و بهبود روابط را در پیش گرفته و موفق شوند، شانس سه تحول مهم وجود خواهد داشت:
اول: همکاری و همگرایی بیشتر ایران و همسایگان میباشد حتی شانس ایجاد یک سیستم همکاری جمعی در حوزه خلیج فارس بیشتر خواهد شد. اگر کشورهای منطقه خلیج فارس همکاری جمعی مشترک داشته باشند و امنیت منطقه را خودشان حفظ کنند، زمینه کاهش حضور و خروج آمریکا از منطقه خاورمیانه فراهم میشود.
دوم :تحول مهم دیگر اینکه ایران قادر خواهد بود یک روابط متوازن با قدرتهای بلوک شرق و غرب داشته باشد. در چند دهه گذشته یک معادله سیاسی به اثبات رسیده است وآن اینکه “هرچه فشار غرب علیه ایران بیشتر شده، چرخش ایران به سمت شرق بیشتر شده است”. برجام فرصتی بوجود آورد که میتوانست به بالانس روابط اقتصادی ایران با شرق و غرب ختم شود. منتهی خروج ترامپ از برجام و پیروی اروپا از تحریمهای آمریکا بود که این شانس را نابود کرد. لذا اگر روابط غرب با ایران نرمال شود، امکان این بوجود خواهد آمد که ایران بتواند در روابط بین بلوک شرق و غرب بالانس برقرار کند.
سوم هم شانس یک نوع آتش بس بین اسرائیل و ایران بیشتر خواهد شد. من در دو سال گذشته مکرر گفته ام که برقراری یک نوع آتش بس بین ایران و اسرائیل ضروری است.
واقعیت این است که ایران با روسیه اتحاد نظامی برقرار کرده حتی ایران تسلیحات در اختیار حوثی های یمن و دیگران قرار میدهد. آیا برای برقراری این بالانس، دیر نشده؟
من معتقدم که دیر نشده است. قانون اساسی ایران بر اصل بالانس در روابط با شرق و غرب تصریح دارد. هر دولتی موظف به اجرای قانون اساسی است. اکنون هم در جامعه ایرانی یک حساسیتی در مورد عدم بالانس در روابط با شرق و غرب بوجود آمده است. اصولا ایرانیها نمیخواهند به قدرتهای غرب یا شرق وابسته باشند. انقلاب ایران یک واکنش به سلطه آمریکا و غرب بر ایران بود. البته ایران رابطه خوب و گسترده با قدرتهای بلوک شرق باید داشته باشد. اما ایران با تمدن و تاریخ چند هزار ساله زیر بار سلطه خارجی نمیرود حال این سلطه انگلیس، یا آمریکا، یا روسیه و یا چین باشد. اکنون هم معتقدم اگر غرب سیاست تعامل با ایران را در پیش گیرد، ایران هم استقبال خواهد کرد و روابط با غرب بهبود خواهد یافت.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰