مهرداد میناوند از پس کرونا برنیامده بود. خواب مصنوعی به قصد درمان، به خواب واقعی و ابدی تبدیل شد. چشمهای منتظر به آیسییو بیمارستان لاله خیس شدند و بُهت، هنوز مسلطتر از هر خاطرهای در ذهنها جولان میدهد. مگر میشود؟ او؛ ۴۵ ساله؛ جوان و سرزنده. خیلی جوان برای مردن و خیلی باورنکردنی که اسمش در سیاههی پنجاه و چند هزار قربانی ایرانی کرونا نوشته شود و نه در فهرست بیش از یک میلیون نفری بهبودیافتگان. تابلوی مرگ اما بالا رفت و رفتن ناگزیر شد؛ مثل تعویض زودهنگام یک بازیکن خوب، وقتی که نه ناباوری و نه اعتراض مانعش نمیشود.
شبکههای اجتماعی غرق در تصاویر و فیلم بازیهای اوست. ۶۷ بازی و چهار گل ملی. با آن شمارهی عجیب ۲۵ و بعدها ۲۱ که معنای ضمنی روشنی برای فوتبالیها دارد: بازیکنی که کسی روی حضورش در ترکیب اصلی حساب نکرده است و او خودش را به ترکیب تحمیل کرده. و آن گل دیدنی به تایلند؛ نفوذی خرامان از جناح چپ، سر توپ و بعد شوت از پشت هجده با راست، پای غیرتخصصی. پرسپولیسیها، حتماً خاطرات بیشتری دارند و تصاویر روشنتری. از او و از آن سالها که چپ سرخها در قرقش بود. و بعدتر لژیونر شدنش؛ چهار سال در اتریش و بلژیک، ده بازی در لیگ قهرمانان اروپا با اشتورم گراتس و آن بازی رفت و برگشت مقابل منچستر یونایتد و دیوید بکهام که سالها بعد عکسهایش به امضای مهرداد میناوند در شبکههای اجتماعی تبدیل شده بود.
او را در پنجشنبهی غمگین بهمن در حالی به خاک سرد سپردیم که زندگیاش نسبتی با سردی نداشت. پس، با همان شوری به یادش خواهیم آورد که از دوران ستارگیاش در خاطرمان میماند: چپپایی که فرم دستهایش هم وقتی میدوید شکیل و ویژهی خودش بود و ستارهای که پایان فوتبالش هم باعث نشد از آسمان ستارهها افول کند. او را با آن چهرهی به خاطر میسپاریم که هر جا بود، بساط لبخند و عیش مهیا بود با شوری که تازه از گعدهها به مانیتورها راه پیدا کرده بود و نوید ستارهای دیگر در قاب تصویر را میداد. صد حیف. ستاره، نماند. خاطرهها اما میمانند و خاک، هر چه هم سرد و پذیرنده، یارای زدودنشان را ندارد. از او، مبارزهاش را به یاد میسپاریم؛ با رقبا، با بکهام، با بیماری مرموز ضعف سیستم ایمنی، با کرونا و با فراموشی. و آن روح پر سر و شور و سیمای خندان را. فراموش نمیشوی آقای میناوند.
258 41
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰