همین بر عمق و عرض فاصله بین آنچه مقامات و نهادهای متنوع و موازی مرتبط یا بیارتباط به موضوع مطرح میکنند و آنچه افکار عمومی باور دارد یا باور میکند، میافزاید.
جامعه در مورد اساس وجود ارادهای برای برخورد با موضوع از سوی مسئولان مردد است، فلان مسئول یا بهمان نماینده مجلس اساس موضوع را تکذیب کرده و آن را به شیطنت دانشآموزان یا ترومای هیستریک آنان نسبت میدهد. جامعه درباره ارتباطات شبکه خرابکاری که دانشآموزان را مسموم میکند سؤالات جدی دارد، فلان تشکل بازاری، بحران را ناشی از تبلیغات فضای مجازی میداند و بهمان عضو شورای شهر پایتخت آن را به انگلیسیها نسبت میدهد.
مردم وحشتزده هستند و انگار تعمدی وجود دارد که عصبانی هم بشوند و همه اینها در شرایطی است که برای بحرانی که تا این حد جامعه را در شوک و وحشت فرو برده، هنوز هیچ مقام مسئولی، وظیفه سخنگوییِ بهنگام، سریع و شفاف را بر عهده ندارد. در چنین شرایطی عجیب نیست که برخی، عدم شناسایی و برخورد با عاملان این جنایت را ناشی از طولانیشدن فرایند تصمیمگیری درباره نحوه مواجهه با موضوع بدانند، نه طولانیشدن فرایند شناسایی و برخورد با عاملان.
یک پروژه حتی بد، در صورت داشتن استراتژی روابط عمومی درست، میتواند هزینههای کمتری برای کشور داشته باشد و یک پروژه خوب در صورت فقدان برنامه مناسب رسانهای میتواند به فاجعه تمامعیار ختم شود. اهمیت فهم این نکته بدیهی در مواجهه مسئولان با بحرانهایی در ابعاد ملی دوچندان میشود. بخش مهمی از آسیبهای روانی و اجتماعی بحران اخیر، بیتردید ناشی از مدیریت ناصحیح در حوزه اطلاعرسانی است.
کاهشیافتن و ازبینرفتن «باورپذیری» حاکمیت نزد افکار عمومی، خسرانی جدی و ترمیمناشدنی است که عامل اصلی آن، ناکارآمدی مسئولان در برقراری یک کانال اطلاعرسانی درست و موثق به افکار عمومی در بزنگاههای مختلف است. چیزی که امروز به وضوح پیش چشمانمان در حال رخدادن است.
23302
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰