مرد فداکار چطور جوانی را از مرگ نجات داد؟

همشهری: «دستم را دور کمرش قلاب کرده بودم و بیشتر از 7دقیقه در هوا آویزان بود. انرژی‌ام داشت تمام می‌شد و چیزی نمانده بود سقوط کند که نیروهای آتش‌نشانی رسیدند و…» این مهم‌ترین لحظات از صحنه خودکشی یک پسر جوان در اتوبان امام‌علی تهران است. جوانی که قصد داشت با پریدن از روی پل به

کد خبر : 4767
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۹ - ۱۲:۰۹
مرد فداکار چطور جوانی را از مرگ نجات داد؟


همشهری: «دستم را دور کمرش قلاب کرده بودم و بیشتر از 7دقیقه در هوا آویزان بود. انرژی‌ام داشت تمام می‌شد و چیزی نمانده بود سقوط کند که نیروهای آتش‌نشانی رسیدند و…» این مهم‌ترین لحظات از صحنه خودکشی یک پسر جوان در اتوبان امام‌علی تهران است.

جوانی که قصد داشت با پریدن از روی پل به زندگی‌اش پایان بدهد اما در آخرین لحظات مردی همچون فرشته نجات سررسید و او را روی هوا گرفت و مانع از مرگ حتمی وی شد. اما این اتفاق چطور رخ داد و فرشته نجات 39ساله چگونه در آخرین لحظات توانست زندگی پسری 20ساله را نجات دهد؟ محمدعلی سعید، قهرمان این حادثه در گفت‌وگو با همشهری از جزئیات اتفاقی می‌گوید که نیمه‌شب شنبه در اتوبان امام‌علی رخ داد.

چطور متوجه شدید که جوان 20ساله قصد خودکشی دارد؟

من کارمند شرکت مهندسی سیستم یاس ارغوانی هستم اما شب‌ها برای تامین مخارج زندگی در اسنپ کار می‌کنم. حدود ساعت 11شب بود و آخرین مسافرم را به مقصدش رسانده بودم و به سمت خانه‌مان در مجیدیه می‌رفتم که وقتی پیچیدم داخل رمپ خروجی بزرگراه امام علی، متوجه پسر جوانی شدم که فریاد می‌زد و به سمت پل جانبازان که از بالای اتوبان رد می‌شد می‌رفت.

حالش خوب نبود و حدس زدم که می‌خواهد بلایی سر خودش بیاورد. ماشین را پارک کردم و پیاده شدم. پسر جوان رفت لبه پل و از روی گاردریل رد شد. به سمتش دویدم و فریاد زدم که دست نگه دارد اما او توجهی نکرد. لبه پل ایستاد و فریاد زنان چیزهایی گفت و پاهایش را از لبه پل جدا کرد که به داخل اتوبان بپرد که همان لحظه رسیدم و دستم را از لای نرده‌های گاردریل بردم و به کمرش قلاب کردم. دست و پایش روی هوا آویزان بود و من درحالی‌که به نرده‌های گاردریل چسبیده بودم و دستم را از لای آنها بیرون برده و دور کمر او قلاب کرده بودم، تلاش می‌کردم که سقوط نکنم.

نجات باورنکردنی

در آن لحظه تنها بودید؟ کسی نبود که کمک‌تان کند؟

اتفاقا 3 یا 4نفری از آن اطراف عبور می‌کردند. فریاد زدم که «کمک کنید» اما عجیب بود که هیچ‌کس به کمکم نیامد.

پسر جوان در چه حالی بود؟

اصلا حالش خوب نبود. انگار به آخر خط رسیده بود. فریاد می‌زد که رهایش کنم و می‌گفت که می‌خواهد بمیرد. اما خودش هم انگار ترسیده بود. نه تقلا می‌کرد که سقوط کند و نه تلاش می‌کرد که خودش را نجات دهد.

نمی‌توانستی او را بالا بکشی؟

نه. برای اینکه نجاتش دهم باید او را بالا می‌آوردم و از گاردریل لبه پل به سمت خودم رد می‌کردم که شدنی نبود. بدون کمک نمی‌شد او را نجات داد.

چقدر او را در همان حالت نگه داشتی؟

خودم تصور می‌کردم سه یا چهار دقیقه. اما وقتی ماجرا تمام شد و گوشی‌ام را چک کردم دیدم که حدود 7دقیقه او را در همان حالت نگه داشته بودم. انگار وقتی آدم در چنین شرایطی قرار می‌گیرد، زورش بیشتر می‌شود. هنوز هم باورم نمی‌شود که چطور با یک دست او را در هوا نگه داشته بود که کمک برسد.

مگر از چه‌کسی کمک خواسته بودی؟

وقتی دیدم که به عابران در آن لحظه امیدی نیست، تصمیم گرفتم پلیس و آتش‌نشانی را خبر کنم. دست چپم را حائل کرده بودم دور بدن او و از کمربندش گرفته بودم که سقوط نکند. با دست دیگرم گوشی‌ام را درآوردم و ابتدا 110 را گرفتم و اپراتور که از پشت گوشی فریاد آن پسر جوان را شنید، مطمئن شد که ماجرا جدی است. اما لحظاتی که گذشت به این فکر افتادم که به آتش‌نشانی هم خبر بدهم و در همان حالت شماره125 را گرفتم.

کدام‌شان زودتر رسیدند؟

باورم نمی‌شد که آتش‌نشانان با آن سرعت سر برسند. راستش انرژی‌ام داشت تمام می‌شد. نیرویی برایم باقی نمانده بود. بعد از تماس با آتش‌نشانان دست دیگرم را هم از لای نرده‌ها رد کردم و کاپشنش را گرفتم که پاره شد. خدا خدا می‌کردم که نیروهای کمکی زودتر برسند. همان موقع بود که چشمم به ماشین‌های آتش‌نشانی افتاد. 2تیم، یکی از اتوبان و یکی از خیابان جانبازان رسیدند. 3نفر از آتش‌نشانان با دیدن آن شرایط، با استفاده از تجهیزات خودشان را به این طرف گاردریل رساندند و پسر جوان را گرفتند و بالا آوردند. شاید اگر 10ثانیه دیرتر رسیده بودند دیگر نمی‌توانستم او را نگه دارم و به پایین پرت شده بود و جانش را از دست داده بود.

خودت در این حادثه آسیب دیدی؟

آسیب جدی ندیدم اما همه بدنم درد می‌کرد. خواست خدا بود که به من انرژی داد که حدود 7دقیقه او را در هوا نگه دارم. وقتی آتش‌نشانان او را بالا کشیدند، روی صندلی‌های ایستگاه اتوبوسی در همان اطراف بردند و روانشناسی که از آتش‌نشانی آمده بود شروع کرد به حرف زدن با او و توانست آرامش کند.

در آن لحظه نیروهای آتش‌نشانی از من تشکر کردند و تعجب کرده بودند که چطور توانسته بودم او را نجات دهم. حتی فرمانده آتش‌نشانان هم که از این ماجرا باخبر شده بود با من تماس گرفت و تشکر کرد. بعد هم از کلانتری تماس گرفتند و ماجرا را برایشان شرح دادم. پس از آن به خانه و نزد همسرم و فرزندانم رفتم و حالا هم وقتی به آن شب فکر می‌کنم، خدا را شکر می‌کنم که توانایی نگه داشتن پسرجوان را در آن شرایط سخت به من داد.

جثه او نسبت به‌خودت بزرگ‌تر بود یا کوچک‌تر؟

از من لاغرتر و کم سن و سال‌تر بود و آخرش هم نفهمیدم که چرا قصد خودکشی داشت.

قبلا هم چنین اتفاقاتی برایت رخ داده بود؟

جوان‌تر که بودم ورزش‌های رزمی کار می‌کردم. عاشق عملیات‌ نجات بودم و از 16سالگی، هر وقت آتش‌نشانی یا هلال‌احمر دوره‌های آموزشی می‌گذاشتند، شرکت می‌کردم. دوره‌های امداد و نجات را دیده بودم و همین باعث شد که در 2حادثه، موفق به نجات عده‌ای از هموطنانم شوم.

یکی از آنها چند سال پیش در اتوبان بهشت‌زهرا رخ داد. آن موقع روی ماشین حمل دلستر و آب‌معدنی یکی از شرکت‌ها کار می‌کردم. آن روز در نزدیکی بهشت‌زهرا اتوبوسی با دختربچه‌ای تصادف کرد و دختربچه چند متر آنطرف‌تر پرت شد. مردی با دیدن این صحنه عرض اتوبان را دوید که خودش را به دختربچه برساند و همین باعث شد که ماشین‌های عبوری ترمز کنند و چند ماشین به هم کوبیدند.

در این تصادف زنجیره‌ای عده‌ای مجروح شده بودند. با دیدن این صحنه کامیونت شرکت را کنار اتوبان پارک کردم، باکس‌های آب‌معدنی را برداشتم و به کمک مجروحان رفتم. می‌دانستم که خون و لخته خون ممکن است راه تنفسی عده‌ای از آنها را بسته باشد. فوری به آنها آب رساندم و وقتی اورژانس آمد، بابت این کار و نجات عده‌ای از مجروحان از من تشکر کردند.

حادثه دوم در خیابان ستارخان اتفاق افتاد. یک ماشین با سرعت زیاد به دیواره خیابان کوبیده بود و راننده فوت شده بود و سرنشین دیگر ماشین نمی‌توانست نفس بکشد. من سوار موتور بودم که این صحنه را دیدم و فوری شلنگ بنزین موتور را کندم و آنها را داخل گلوی سرنشین ماشین کردم که بتواند نفس بکشد. وقتی اورژانس رسید، پزشک اورژانس به من گفت که اگر این کار را نکرده بودم، آن فرد حتما جانش را از دست داده بود.

شما که اینقدر کمک به مردم و نجات جان آنها برایت مهم است، خودتان هم دچار حادثه شده‌اید؟

بله. سال90 با موتور از بالای پل پارک‌وی رد می‌شدم که ماشین به من زد و از بالای پل به پایین پرت شدم. اما کلاه ایمنی باعث شد که به طرز معجزه‌آسایی زنده بمانم. در این حادثه آسیب جدی دیدم و دچار شکستگی استخوان در چند نقطه از بدنم شدم اما یادم است که در آن زمان صدا و سیما این حادثه را چندبار در تلویزیون پخش کرد با این عنوان که اگر من نکات ایمنی را رعایت نکرده بودم و کلاه ایمنی نداشتم، از این حادثه جان سالم به‌در نمی‌بردم.



لینک منبع

آموزش مجازی مدیریت عالی حرفه ای کسب و کار Post DBA
+ مدرک معتبر قابل ترجمه رسمی با مهر دادگستری و وزارت امور خارجه
آموزش مجازی مدیریت عالی و حرفه ای کسب و کار DBA
+ مدرک معتبر قابل ترجمه رسمی با مهر دادگستری و وزارت امور خارجه
آموزش مجازی مدیریت کسب و کار MBA
+ مدرک معتبر قابل ترجمه رسمی با مهر دادگستری و وزارت امور خارجه
ای کافی شاپ
مدیریت حرفه ای کافی شاپ
خبره
حقوقدان خبره
و حرفه ای
سرآشپز حرفه ای
آموزش مجازی تعمیرات موبایل
آموزش مجازی ICDL مهارت های رایانه کار درجه یک و دو
آموزش مجازی کارشناس معاملات املاک_ مشاور املاک

برچسب ها : ،

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.