البته هم وطنان کلیمی، مسیحی و بهایی نیز در ایران زندگی می کنند که از حیث تعداد به دلیل اعمال محدودیت های حکومتی، ناگزیر به کوچ شده اند و در شرایط کنونی جمعیت چشمگیری به شمار نمی آیند.
– دین نزد مسلمانان سنتی منبع اصلی شناخت جهان است. اینان به مناسک و آداب دینی باورمندند اما این باورمندی به معنای التزام مستحکم و پیوسته به همه ی آداب آن نیست. تا پیش از انقلاب اسلامی سال 57 به روحانیت به عنوان یگانه مرجع راهنمایی زندگی دنیوی و اخروی می نگریستند. این مسلمانان تعامل اجتماعی مناسب و معقولی با پیروان سایر ادیان دارند و اگرچه خویش و باورهای شان را کاملا برحق می پندارند اما این امر را مانعی برای ارتباط، دوستی و زیست مشترک با پیروان سایر ادیان نمی دانند.
– مسلمانان انقلابی یا پیروان اسلام سیاسی که ریشه هایش را در گروه های فداییان اسلام و جمعیت موتلفه در گذشته و انصار حزب الله هم اکنون می توان مشاهده کرد، براین باورند که اعتقادت شان نه تنها برحق که وظیفه دارند این عقاید شان را بر همه عرضه داشته و برای رستگاری شان، به آنها ولو با اجبار، اعمال کنند. از دید اینان، راه صلاح و رستگاری روشن و آنان بدان دست یافته اند. مسلمانان انقلابی وظیفه خویش می دانند که با دعوت و غلبه حتی به ارعاب، به راه گشایی و هدایت سایر اشخاص جامعه به سوی فلاح و خیر اقدام کنند. این دسته خود را یگانه صاحب حق زیست شرافتمندانه بر هستی بر می شمرند و دیگران جز خود را، مهمانان ناخوانده این خوان هستی، تلقی می کنند. مسلمانان انقلابی دست یابی به قدرت سخت را مهمترین آرمان خویش می دانند تا از آن برای رستگاری سایر مردمان بهره ببرند.
مسلمانان انقلابی به شدت به اجرای مناسک جمعی کوشا و در ایجاد آداب و مناسک به بهانه ضرورت ترویج دین، ابایی ندارند. اینان هم چون صوفیان و دراویش برای رهبران شان قداستی در اندازه عصمت انبیا و معصومان قایلند.
– مسلمانان نواندیش اما با مسلمانان انقلابی در اوان انقلاب 57 قرابتی نزدیک در ماموریت به صلاح کردن امور جامعه داشتند اما رفته رفته با مشاهده ی توالی فاسد ایجاد محدودیت به انتخاب آدمی حتی به امرخیر، از این دسته فاصله گرفتند و با قابل ارزش دانستن سایر کوشش های فکری غیر دینی به پالایش و نوزایی مفاهیم دینی برای تطبیق تجارب نوین بشری روی آوردند. اینان به سکولاریزم سیاسی باورمند شدند و تجربه ی ج ا ایران را به سان آینه ای راه گشا برای حفظ معنویت منبعث از ادیان برای همه ی ابنا بشر، بی تعیین تکلیف و توصیه برای نوع مشخصی از حکمرانی و ایجاد محدودیت برای اندیشیدن، موثر می دانند. مسلمانان نواندیش، اجرای عدالت اجتماعی و توسعه ی مفاهیم اخلاقی را هدف حکمرانی متاثر از دین می دانند. این مسلمانان نواندیش آموزه های اسلام را نه به عنوان ایدیولوژی که به مثابه فرهنگ مغتنم می شمارند و بدست آوردن قدرت مسلمانان را در کامیابی وصال قدرت نرم در جهان می دانند
اجرای مناسک در میان این دسته از مسلمانان به شدت شخصی شده است و از توصیه و اجرای آداب و مناسک جمعی به جز عبادات منصوص واجب، پرهیز دارند.
– اماسکولارهای فلسفی، که عمدتا در کلان شهرها زندگی می کنند، بخشی دیگر از جامعه ی ایرانند که عمدتا دارای تحصیلات عالی و دارای مکنت ارتباط حضوری موثر در جوامع توسعه یافته اند. بخشی از این دسته ایرانیان، بازماندگان گروه های چپ و از ملی گرایانند. از نگاه اینان ادیان در بستر تاریخی شان گاه مفید و گاه مضر بوده اند اما بشر امروزین با پشت سرگذاشتن سیطره ادیان، برای پیشرفت و رفاه با تکیه بر نتایج علمی و خرد خود بنیاد، نیازی به این آموزه ها ندارد و به تنهایی می تواند راه رستگاری دنیوی را تشخیص دهد.
جامعه ی امروز ایران آمیخته ای است از این چهار دسته، بی تفوق مطلق بخشی بر بخشی دیگر . هر تصمیم و اقدامی برای به حاشیه راندن هر بخش از این موزاییک انسان ایرانی، ناگزیر چون اکنون به ایجاد شهروندان درجه دوم و سوم می انجامد.
شهروندان درجه دوم و سوم از اینکه نظرشان در بهبود و ایجاد کیفیت مناسب زندگی به کار گرفته نمی شوند ابتدا عزلت می گزینند و مآلا به عنوان واکنشی بر این نادیده گرفته شدن، یا به پرخاش و خشونت بر علیه نظم موجود کشانده می شوند و یا هر گونه کوشش و کنشی را برای حفظ و ارتقای هویت کلان ایرانی به مثابه فرهنگ، زبان و تاریخ، برای همیشه ترک می کنند.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰