به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، روز جمعه ۱۳ بهمن ۱۴۰۲، سید احمد خاتمی، امام جمعهی موقت تهران در خطبههای نماز جمعه گفت: «برخی از مخالفان شاه را در قفسهای شیرهای گرسنه باغوحش میانداختند» عصر همان روز مهرداد خدیر در عصرایران احتمال داد که این تعبیر احمد خاتمی برگرفته از شنیدههای او باشد چراکه او خود در آن برهه ۱۸ یا ۱۹ سال بیشتر نداشته، و در ادامه به آبشخور این حکایت پرداخت؛ یعنی قضیهی پارک خرم که صاحب آن رحیمعلی خرم در مقاطعهکاریها با دربار ارتباط پیدا کرده بود و در جریان پیروزی انقلاب دستگیر، محاکمه و اعدام شد. خدیر در این رابطه مخاطب را به روزنامهی اطلاعات مورخ ۱۹ اردیبهشت ۱۳۵۸ ارجاع داد که در آن مشروح محاکمهی خرم همراه با حبیبالله القانیان، سپهبد سعادتمند و دکتر بقایی یزدی پزشک ویژهی ساواک منتشر شده بود؛ چهار نفری که صبح همان روز اعدام شدند.
در بخشی از محاکمهی رحیمعلی خرم از شاهدان خواسته میشود شهادت دهند. قضیهی قفس شیر را یکی از کارکنان پارک خرم به عنوان شاهد مطرح میکند. خدیر بر این باور است که این ادعا در جای دیگری ثبت و ضبط نشده اما چون از قبل نیز زمینهی ذهنی آن وجود داشته، گفتههای این شاهد اثر زیادی بر افکار عمومی میگذارد و انکار خُرم برای تغییر آن بیفایده است.
بخش یادشده از گفتههای شاهدِ دادگاه خرم، به نقل از روزنامهی اطلاعات به تاریخ چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۵۸ از این قرار است:
«با چشمهای خودم دیدم شخصی به رفتار نگهبانان پارک خُرم اعتراض کرد و نگهبانان او را جلوی دو شیر درنده خُرم که در پارک نگهداری میشد افکندند و شیرها آن شخص را پارهپاره کردند. بعد نگهبانان، جسد پارهپارهشدهی آن شخص را به بیرون پارک بردند و سربهنیست کردند. یک بار دیگر وقتی که به سردخانهی پارک رفتم که مخصوص نگهداری مواد غذایی بود، دو جسد انسان را دیدم.»
اما به رغم نوشتهی خدیر در عصرایران مبنی بر اینکه چنین ادعایی در جای دیگری جز همان گفتههای شاهد دادگاه خرم ثبت و ضبط نشده، منصور رفیعزاده، آخرین رئیس شعبهی ساواک در آمریکا، نیز در کتاب خاطراتش (۱۳۷۶، صص ۲۷۹-۲۸۱) ماجرای مشابهی را روایت کرده است؛ روایتی که گرچه بیشتر شبیه سکانسی از یک فیلم سینمایی در ژانر وحشت است ولی به هر روی درست یا نادرست بیان شده است. روایت رفیعزداده به این شرح است:
«در بین فعالان بیشماری که شدیدا ضد شاه بودند یک معلم تبریزی وجود داشت که در صحبتهای عمومی خود مکررا القاب بسیار زشت به شاه نسبت میداد. به همین خاطر توسط ساواک بازداشت شد. او حتی بعد از ضرب و جرحهای شدید کوتاه نیامد، لذا ساواک وی را به زندان اوین منتقل نمود. با وجود شکنجه شدن در اوین وی به نطقهای آتشین خود علیه شاه ادامه داد. هنگامی که جریان این مرد به گوش شاه رسید، او خیلی ساده گفت: «به جای الاغ باید این فرد را جلوی شیرها انداخت.» یک هفته بعد شاه و نزدیکانش به باغوحش خصوصی او رفتند. تیمسار نصیری نیز حاضر بود. به محض آنکه مرد زندانی را از اوین آوردند و چشم او به شاه افتاد فریاد زد: «خونآشام، مستبد، قصاب!» ناظرین که شوکه شده بودند، گوشهای خودشان را گرفتند تا حرفهای بد مرد زندانی را نشنوند. اما شاه خندید و به نگهبانان گفت کار نداشته باشند. در این موقع علم برای خودشیرینی گفت: «باید دهان این مرد را با سرب گداخته پر کنیم.» بقیهی افراد حاضر با علامتِ سر این نظر را تایید کردند. در حالی که مرد خشمگین همچنان به فحاشیهای خود ادامه میداد شاه به نگهبانان اشاره کرد و در یک چشم بر هم زدن آنها مرد را به داخل قفس شیرها پرتاب کردند. شیرهای گرسنه بلافاصله بر سر مرد فرود آمدند. شاه فریاد زد: «تو بودی که جرات میکردی به ما فحش بدهی!» در حالی که چشمهای شاه از هیجان برق میزد به حصار قفس شیرها نزدیکتر شد و با ذوق و شوق تکهتکه شدن مرد و خورده شدنش توسط شیرها را نظاره کرد. هنگامی که شاه به اندازهی کافی حظ بصر برد، در حال رفتن رو به نصیری کرد و خیلی راحت گفت: حالا دیگر مشما یک آدم خاطی کمتر دارید.»
قفس شیر نه، ولی قفس خرس بله!
اما شاید باورش سخت باشد که گرچه انداختن مخالفان سیاسی در قفس شیر میتواند ادعایی خودساخته و ناشی از نفرت مردم در آن برهه از رژیم شاه و یا برائت جستن از ساختار یادشده باشد، اما به واقع آن رژیم یک بار بلای مشابهی بر سر یکی از مخالفان سیاسی خود آورد، البته او را نه در قفس شیر، که در قفس خرس انداخت و وقتی متهم بیچاره از شدت هراس داشت زهرهترک میشد و قسم و آیه داد که دیگر بر موضع خود نیست، او را بیرون آوردند. سند این ماجرا را مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ حدود، ۱۱ سال پیش در مجلهی «اندیشه پویا» منتشر کرده است. تفرشی در آن مطلب اشاره کرده که «تنها پروندهای که با عنوان شکنجه در ایران، در اسناد رسمی بریتانیایی و در آرشیو ملی آن کشور موجود است، به سال ۱۹۵۶ میلادی (۱۳۳۴ و ۱۳۳۵ شمسی) و دوران ریاست سرلشکر تیمور بختیار بر فرماندهی نظامی و سازمان تازه تاسیس اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) در دوره سخت پلیسی و امنیتی پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مربوط است.»
تفرشی مینویسد، برخی از محتویات این پرونده هنوز از طبقهبندی خارج نشده و بخشهایی از صفحات اسناد آزادشدهی آن نیز (ظاهرا به دلیل حساسیتهای امنیتی و ارتباط با منافع بریتانیا) برای مدتی طولانیتر از دسترس مراجعان دور مانده است. با این حال در آن بخش منتشرشده «جی.تی.فرنلی» (J. T.Fearnley) از دیپلماتهای سفارت بریتانیا در تهران، در گزارشی عنوان کرده که تیمور بختیار از طریق سجادی کارمند محلی سفارت بریتانیا عنوان کرده که گزارشهای مربوط به شکنجه در زندانهای ایران تا حد زیادی اغراقآمیز و نتیجه شایعات تودهایها است. بختیار گفته بود که «استفاده از خرس علیه زندانیان فقط یک بار صورت گرفته»، ولی رواج شلاق زدن برای اعتراف گیری در زندانها را میپذیرد.
در بخشی از سند یادشده، دربارهی شکنجه از راه انداختن در قفس خرس آمده است:
«سفارت در تهران در مورد شکنجههایی که توسط دولت نظامی انجام میشد، شایعات زیادی شنیده بود. او [بختیار] میخواست آقای سجادی بداند که در این موارد بسیار اغراق شده است. به عنوان مثال، خرس فقط یک بار استفاده شده بود (من میدانم که این یک نمونه پرورشیافته است که در قفسی در محوطهی لشکر دوم (زرهی) یا فرماندهی نظامی نگهداری میشود)… این مرد در زمان یا مسائل مرداد سال ۱۹۵۳ [۱۳۳۲]، تلگرافی برای مصدق فرستاده و طی آن از سیاست او بهشدت حمایت کرده بود…»
۲۵۹۵۷
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰