بعد از مدتها که گفتوگویی از او ندیدیم، کمپیدا شده و به تازگی هم جراحی کرده است؛ به سراغ او رفتیم. بخشهایی از صحبتهای او را مرور میکنیم.
* امروز برخی از بازیگران در مواجهه با پیشنهاد فیلم کودک یا برنامه کودک، طوری رفتار میکنند انگار کسر شأنشان است. در حالی که بازیگرهای حرفهای مثل شما، در کارنامهشان کارهای کودک ماندگاری دارند. دلیش چیست؟
چون نمیتوانند خودشان را در قالبی به غیر از آن قالبی که در آن گیر کردهاند، قرار دهند. سیستم بازیگری یعنی نقش را زندگی کردن و وقتی این اتفاق میافتد همواره بازیگر میتواند نقشهای متفاوتی تجربه کند. اما انگار این بچههای ما در قالب سیستم پیش نمیروند و همواره یک قالب ظاهری پیدا میکنند و بر این باورند از آن قالب ظاهری هم نباید خارج شوند؛ چون اصطلاحاً برایشان افت دارد.
تهیهکنندههای غیرحرفهای هم به آن بازیگر میگویند “عین همان فیلمت باش!” عین همان فیلمت باش این تکرار شدنها را برای بازیگر به وجود آورده است. به همین خاطر این شکستن قالبهای تکراری و قدیمی در ایفای شخصیتی که بچهها دوستش داشته باشند، برای آنها خیلی سخت است.
* آقای داودنژاد؛ یک مدتی مریض احوال شدید و خبر جراحی و بیمارستان شما منتشر شد…
آسیبدیدگی شدید زانوهایم باعث شد جراحی کنم و پروتز بگذارم. بالأخره یادگاریهای جنگ است دیگر…
* یادگاریهای کدام عملیات؟
عملیاتهای مختلف؛ هرکدام برای یک جا است. فاو، مجنون و…
* اما هیچکجا دربارهاش حرف نزدید؟
کل جبههام فی سبیلالله بوده؛ دنبال جانبازی بروم و یا کارت ایثارگری بگیرم هیچچیز در این زمینه ندارم. جنگ که تمام شد گفتم خداحافظ. من برای این جنگ رفتم چون دلم حکم داد که بروم.
* این روزها چه چیزهایی در سینما و تلویزیون شما را ناراحت میکند؟
نبودنِ کار خوب. معمولاً وقتی همهچیز سر جای خودش نباشد هیچچیز بازدهی ندارد. نه بیمهام و نه دستمزد مشخصی دارم! یعنی در اکثر اوقات بین دو کار ۶ ماه تا یک سال بیکارم. از کجا باید زندگیام را بگذارنم و معیشت و اجاره و مایحتاج یک خانواده را تأمین کنم؟ این نکته باعث میشود ما هیچوقت با آن آسودگی خیالی که بازیگران خارج از ایران زندگی میکنند زندگی نکنیم. من هیچوقت ذهنم راحت نیست و به صورت مدام نگران آیندهام؛ در صورتی که نباید این قدر نگران باشم و اتفاقاً باید در کارم غرق باشم و با نقشم زندگی کنم و نهایتاً کار خوبی را به یادگار بگذارم.
نگرانیهای مختلف، نه تنها من را بلکه اکثر بازیگران را اذیت میکند. من خیلی قدیمیام؛ وقتی ۱۶ ساله بودم در همان دهه ۱۳۵۰ کمک کارگردان فیلم “شاهرگ” بودم. از آن موقع تا الان در سینما، تلویزیون و تئاتر، هیچگونه آسودگی خیالی ندارم. این بچههایی که عشق این را دارند بازیگر بشوند، باید اینها را بدانند. قدیمیای که منم این وضعیت را دارم، هیچوقت نمیتوانم بگویم وسیلهای را قسطی بخرم چون درآمد ماهیانهای ندارم.
* اما بازیگرانی هم دستمزدهای آنچنانی میگیرند و یا در اینستاگرام و تلویزیون و خیلی جاهای دیگر کارهای تبلیغی میکنند…
این دستمزدهای آنچنانی، مستلزم یکسری چیزهایی است که باید به آن تن بدهی که من ندادم. من نمیتوانم، چون تربیت نشدم برای این کارها. بحث مسئله آگهی تبلیغ کردن و کار تبلیغاتی نیست. امکان دارد کار تبلیغاتی خوبی به من هم بخورد، در آن بازی کنم. من تربیت شده ۶۰ سال پیش هستم؛ ما راحت دروغ نمیگوییم و نمیتوانم بگویم و از طرفی دیگر به طور ذاتی خیلی از کارها را نمیتوانم بکنم.
الان این را میدانم، ممکن است به سراغ کارهای جنگی بروم، وضعیتم تغییر کند. اما چون برای این چیزها جنگ نرفتم؛ سه سال لبنان، داوطلب مردمی سازمان الفتح بودم. ما را شناختند و گفتند ایران بیایید جنگ شده و نیرو نیاز داریم. میگفتند ما در جبهه کسی را نداریم که به اندازه شما دوره دیده باشند. ما آمدیم ایران از آن اول در خط مقدم و تا آخر همانجا ماندیم. هیچوقت به این فکر نکرده بودم اگر این طور بشود آن طوری میشود. برای تیر و تخته جبهه نرفتیم، برای دلمان رفتیم. نمیتوانستیم فکر این را بکنیم در ازای این صدمات یک چیزی را دریافت کنیم و حتی فکر آن را نکردیم و نمیکنیم.
* در این وضعیتی که خیلیها دارند تن میدهند و به هر قیمتی کار میکنند حتی برخی از پیشکسوتان…
مسئله آن تربیت است. اشاره کردم باید به برخی از کارها تن داد که من نمیتوانم. یعنی اصلاً تصور هم نمیتوانم بکنم که این کارها را انجام بدهم. واقعیت این است برای پول هیچوقت کار نکردم. هنوز هم قرارداد میبندم تا به حال بازاری برخورد نکردم که چانه بزنم. وقتی قصهای را دوست داشته باشم مسئلهام دیگر آن قصه است.
* یک زمانی محمدرضا داودنژاد بازیگر معرفی میکرد و برخی میگفتند اینها مافیا هستند؛ همانطور که امروز هم این نام را بر روی عدهای دیگر میگذارند. البته امروز بسیاری از بازیگران میگویند که نقشها در میهمانیها تقسیم میشود و یا پول میگیرند فلان بازیگر در فلان فیلم و سریال باشد؛ شما بگویید ماجرا چیست؟
من ممکن است در جریان ارتباطاتی که دارم، تئاتر و کارهایی که میکنم با بچههایی روبرو شوم که واقعاً استعداد دارند، ممکن است آن فرد مستعد را به برادرم و یا به کارگردانانی که میدانم دلی کار میکنند، معرفی کنم؛ اما اینکه در ازایش این را بگیرم، هیچوقت نه من و نه علیرضا برادرم این شکلی نبودهایم و فکرش هم به ذهنمان خطور نکرده است.
* کدام از کارهایی که در آن ایفای نقش کردهاید را بیشتر از همه دوست دارید؟
“خلع سلاح”. دلم برای همان دوران که “خلع سلاح” ساخته میشد واقعاً تنگ شده است. البته در میان کارهای تلویزیونی هم کار با محمدحسین لطیفی را دوست داشتم و آن کار “نردبام آسمان”.
* دوست دارید با چه کسانی کار کنید؟
شاید چون من با برادرم علیرضا داوودنژاد کار کردم، کارگردانی نباشد که خیلی دلم بخواهد با او کار کنم. شما پرسیدید چه چیزهایی شما را ناراحت میکند؛ واقعاً کارهای ضعیف و بد و بیکیفیت ناراحتم میکند. آمدند فیلم “چ” را ساختند، یکسری چیزهایی که جزو خصوصیات دکتر چمران نبود، در این فیلم دیده شد. چه کسی بیشتر از من دکتر چمران را میشناخت. دکتر را جنگجو نشان دادند در صورتی که او واقعاً عارف بود. نمیشد یک مسیری را با او بروی از حافظ و یا مولانا نگوید.
* چرا در نسل جدید بازیگری فضایی ایجاد شد که به آن سلبریتی میگویند. درباره هرچیزی اظهارنظر میکنند و شأن و جایگاه هنری را بعضاً پایین میآورند…
من اصلاً پیجهایی که میگویند نمیروم. چون آنی که در واقعیت باید باشد نیست؛ ترجیح میدهم در وادیاش نروم. هیچچیز سر جایش نیست؛ وقتی آقایی که راننده آژانس است بازیگر میشود و ادعای بالایی هم دارد. چهار سؤال هنری میپرسیم سردرگم میشود و نمیداند چه پاسخی بدهد، چه انتظاری میتوان داشت. در ادعاهای برخی از اینها میمانم؛ هنوز راننده نشدهاند اما از رانندگی شوماخر هم ایراد میگیرند.
۵۸۵۸
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰