جمعه بود،
نوه ات، عبدالله – فرزند عباس ابن علی (ع) – پیش امام سجاد(ع) آمد و خبر آورد که جان به جان آفرین سپردی.
پسرانت که نبودند جنازه مادر را بردارند.
«زین العابدین»، برایت به نماز ایستاد.
قبرستان در سکوت، قامت «مادر ادب» را در خویش گرفت.
سیزدهم جمادی الثّانی بود،
همهمه ای در مدینه پیچیده است که شمع وجود همسر علی(ع)، آن بانوی ادب و شاعره ی خوش بیان، خاموش شده است.
هر زمانی به میان حرف «قمر» می آید پرتو مادری ات مد نظر می آید
کتاب « المنمق فی اخبار قریش» درباره احوالات «مادر ادب» در زمان تولد کودکش -عباس(س)- آورده است که «ام البنین» وقتی فرزندش «عباس»(س) متولد شد، آنقدر این پسر زیبا چهره و پر شکوه بود که هنگام خواباندن کودک، این ابیات را برایش می خواند:
« اعـیـذه بـالواحـد مـن عـیـن کل حاسد
قائمهم و القاعد مسلمهم و الجاحد
صادرهم و الوارد مولدهم و الوالد »
ترجمه: فـرزنـدم را از چـشـم حـسـودان نشسته و ایستاده ، آینده و رونده ، مسلمان و منکر، بزرگ و کوچک و زاده و پدر در پناه خداوند یکتا قرار می دهم.
پرورش دادن مردی به بلندای ادب فقط از عهده دامان تو بر می آید
ابوالفرج اصفهانی در کتاب «مقاتل الطالبیین» اش که از قدیمی ترین آثاری است که به کشتهشدگان آل ابیطالب پرداخته، آورده است:
« امّ البنین، پس از شهادت فرزندانش، همه روزه به بقیع میرفت و به یاد فرزندان شهیدش مرثیههای سوزناکی میخواند و مردم مدینه نیز به ندبه و نوحه و شعرخوانی او گوش فرا میدادند. تا جایی که حتی «مروان بن حکم» – دشمن اهل بیت- نیز در این نوحهخوانی حاضر می شد.
همه جا پیچیده بود که «مادر ادب» او که شاعره ای توانا و سخنوری والا بود هر روز در بقیع مجلسی به پا می کند. گرچه حاکمان بنی امیه تلاش کردند تا بیشتر ابیات و اشعار او را در تاریخ از بین ببرند و صدای او را در خفقان سیاسی خود خفه کنند.
ای میاندار بقیع، آه بکش، داد بزن از صدای تو، صدای همه درمی آید
کتاب « أعلام النساء المؤمنات» اثر «محمد حسون» و «ام علی مشکور»، کتابی است پیرامون شرح حال کوتاهی از بانوان معروف در اسلام که آورده است:
« ام البنین پس از باخبر شدن از شهادت فرزندانش، هر روز با نوهاش عبدالله (فرزند عباس) به قبرستان بقیع میرفت و در آنجا اشعاری که خود سروده بود، میخواند و میگریست.»
نویسنده کتاب «ابصار العین»، اشعاری را نقل می کند که از سروده های ام البنین(س) در ماتم فرزندش «عباس» (ع) است:
یَا مَنْ رَأَی الْعَبَّاسَ کَرَّ عَلَی جَمَاهِیرِ النَّقَدِ
وَ وَرَاهُ مِنْ أَبْنَاءِ حَیْدَرَ کُلُّ لَیْثٍ ذِی لَبَدٍ
ای که عباس را دیدی حمله میکرد بر جماعت فرومایه
و از فرزندان حیدر هر شیردلی دنبال او بود
أُنْبِئْتُ أَنَّ ابْنِی أُصِیبَ بِرَأْسِهِ مَقْطُوعَ یَدٍ
وَیْلِی عَلَی شِبْلِی أَمَالَ بِرَأْسِهِ ضَرْبُ الْعَمَدِ
خبردار شدهام که به سر فرزندم ضربت وارد شد درحالیکه دستش بریده بود
وای بر من، بر شیر فرزندم که ضربت عمودی سرش را خمیده کرد
لَوْ کَانَ سَیْفُکَ فِی یَدِیْکَ
لَمَا دَنَا مِنْهُ أَحَدٌ
بی شک اگر شمشیرت در دستت بود
کسی نمیتوانست به تو نزدیک شود
کتاب «اعیان الشیعه» که از دانشنامه های مهم در احوالات بزرگان شیعه است، اشعاری را از سروده های حضرت ام البنین(س) آورده که ایشان در قبرستان بقیع می خوانده است. مولف کتاب، علامه سید محسن امین می گوید: «ام البنین ، سخنور و شاعری خوش بیان و از خانواده ای اصیل و شجاع بود.»
این اشعار درباره حضرت عباس(س) از جمله سروده های جاودانه ای ست که مورد تجلیل و تحسین بزرگان ادب قرار گرفته است:
« ای زنان مدینه! دیگر مرا ام البنین مخوانید و مادر شیران شکاری ندانید. من فرزندانی داشتم که به سبب آن ها مرا ام البنین می گفتند، ولی اکنون دیگر برای من فرزندی نمانده و همه را از دست داده ام….
لا تَدْعُوِنِّی وَیْکِ أُمَّ الْبَنِینَ
تُذَکِّرِینِی بِلِیُوثِ الْعَرِینِ
دیگر مرا «أُمَّ الْبَنِینَ» – مادر پسران – نخوان
که مرا به یاد شیران بیشه میاندازی
کَانَتْ بَنُونَ لِی أُدْعَی بِهِمْ
وَ الْیَوْمَ أَصْبَحْتُ وَ لا مِنْ بَنِینَ
مرا پسرانی بود که به آنان خوانده میشدم
اما امروز دیگر برای من پسرانی نمانده است
أَرْبَعَهٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبَی
قَدْ وَاصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِینِ
چهار پسر داشتم مانند سوره های پروردگار
که رگ حیاتشان یکی پس از دیگری بریده شده است
تَنَازَعَ الْخِرْصَانُ أَشْلاءَهُمْ
فَکُلُّهُمْ أَمْسَی صَرِیعاً طَعِینَ
نیزهها بر پیکرهایشان ستیزه داشتند
همه آنان با تن مجروح به خاک افتادند
یَا لَیْتَ شِعْرِی أَکَمَا أَخْبَرُوا
بِأَنَّ عَبَّاسا قَطِیعُ الْیَمِینِ
ای شعر من! آن طور که خبر داده اند
حقیقت این است که دست عباسم بریده شده بود
کتاب « رَیاحینُ الشَّریعه» که به معرفی بانوان دانشمند شیعه میپردازد، نوشته است:
« امالبنین در واقعه کربلا حضور نداشت. هنگامی که کاروان اسیران کربلا وارد مدینه شد و او از شهادت فرزندانش باخبر شد؛ از سرنوشت امام حسین(ع) پرسید و وقتی که خبر شهادت امام حسین(ع) را هم شنید، ابیاتی سرود و با بیانی زیبا گفت:
«ای کاش فرزندانم و تمامی آنچه در زمین است، فدای حسین میشد و او زنده میماند.»
آه! شرمنده اگر حرف ابالفضلات شد جز حسین، از تو مگر حرف دگر میآید
کتاب « کنزالمطالب و بحرالمناقب » درباره سال و روز وفات حضرت ام البنین(س) با ببان روایتی آورده است:
«روز سیزدهم جمادی الثّانی که مصادف با جمعه بود بر امام زین العابدین وارد شدم. ناگهان پسر حضرت عبّاس(ع) وارد شد و در حالی که گریه میکرد، گفت: جدّهام ام البنین از دنیا رفت. شما را به خدا ببینید چطور این روزگار فریبکار، خاندان کساء را در یک ماه دوبار عزادار کرد.»
با وجود پسرانی که همه آقایند به تو این «اُم بَنینی» چقدر می آید
/6262
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰