سپهر ستاری: با پرویز مظلومی چند عکس قدیمی را مرور کردیم. از خاطرات جوانیاش گفت. از روزهایی که مثل برق و باد برایش گذشت. از اینکه چطور برادر بزرگترش را از دست داد، عباس آقا را. همانی که اولین فوتبالیست خانواده بود و هنوز به فکرش است. غلامحسین هم دیگر برادر او بود که از دنیا رفت. مظلومی در این مصاحبه همچنین خاطرهای از علی دایی تعریف کرد که در نوع خود جالب بود.
دایی: 120 هزار تومان بدهید
من و علی دایی. بگذارید یک خاطره قدیمی تعریف کنم که جایی نگفته بودم. من سرمربی تیم تاکسیرانی بودم. علی دایی هم آنجا بازیکن من بود. در آن زمان درس میخواند. در واقع من جزو اولین مربیانی بودم که از او استفاده کردم. بعد ناصر حجازی علی را به بانک تجارت برد و بعد هم رفت و پرسپولیس و تیم ملی و مسیر زندگیاش کلا عوض شد. در همان تاکسیرانی در لیگ دو آقای گل شد و خیلی خوب خودش را نشان داد. اما شاید بپرسید چطور دایی را انتخاب کردم. ما برای بازی با تیم دانشگاه شریف رفته بودیم. علی مقابل ما خوب بازی کردم. به خدا بیامرز منوچهر نظری گفتم که این بازیکن به تیم ما میآید و بازی کند؟ ایشان هم صحبت کرد. علی راضی شد بیاید. با او صحبت کردم. همان جلسه اول گفت چقدر می دهید؟ من گفتم 100 هزار تومان برای یک فصل میدهیم که علی دایی گفت میشود 120 هزارتومان بدهید؟ من گفتم مشکلی نیست و بیا. خلاصه علی به تمرینات تیم آمد ولی در همان روزهای اول با چند نفر از بچهها حرفش شد و رفت. حق کاملا با علی بود. یادم هست شب به خوابگاه دانشگاه شریف رفتم و گفتم تو تازه وارد هستی باید مبارزه کنی و حقت را بگیری. این شد که به تمرینات بازگشت و اتفاقا آقای گل لیگ دو هم شد. او واقعا نماد تلاش بود. از همان روز تا الان هیچگاه نشده ببینیم او دست از تلاش و پشتکار بکشد.
ما را نگه داشتند
چه عکسی. متعلق به قبل از انقلاب است، زمانی که من در تیم تاج بازی میکردم. همان موقع دومین گلزن برتر رقابتهای لیگ شدم. چون عملکردم خوب بود، به تیم ملی هم دعوت شدم. اتفاقا در مقدماتی جام جهانی همه بازیها را کنار تیم بودم منتهی نزدیک مسابقات که شدیم تصمیم دیگری گرفتند. تیم ملی به آرژانتین رفت تا بازی کند ولی ما را در تهران نگه داشتند تا در جام آسیا-آفریقا مقابل غنا بازی کنیم. اتفاقا سه هیچ بردیم و قهرمان شدیم. منتهی نشد در جام جهانی باشم. یکی از حسرت های زندگیام این بود که نتوانستم حضور در جام جهانی را تجربه کنم.
برادرم عباس
(بغض میکند) من در کنار عباس برادر بزرگم. او را هم از دست دادیم. عباس اولین فوتبالیست خانواده ما بود. خیلی خوب بازی می کرد. پستش دفاع راست بود. در منتخب خوزستان هم حضور داشت. آقای رایکوف سرمربی تاج در همان سال ها عباس را دعوت کرد تا به این تیم ملحق شود ولی او دوست نداشت به تهران بیاید. عباس به خاطر کرونا از جمع ما رفت. برادرم قند داشت. وقتی هم به این بیماری مبتلا شد مشکلات زیادی برایش به وجود آمد و متاسفانه از دنیا رفت. پنجشنبه دو هفته قبل هم مراسم چهلم درگذشتش را برگزار کردیم. من و غلامحسین در فوروارد بودیم و عباس دفاع بازی می کرد و به همین خاطر چیزهای زیادی از او یاد گرفتیم.
گذر عمر را نمیفهمید
به به. عکس جوانی ما. چقدر زود گذشت. گذر عمر را نمی فهمید. چشم به هم می زنید پیر می شوید. وقتی این عکس ها را می بینیم حس عجیبی می دهد. در این عکس می دانید چند ساله بودم؟ فقط 17 سال. آنوقت ها عکس کم می گرفتند ولی یکی از دوستان این عکس را از من گرفت. سبیلم را هم می بینید. من آن موقع در جوانان خوزستان بازی میکردم و آقای گل هم شدم. 17 بار دروازه حریفان را باز کردم. همان موقع به تیم ملی نوجوانان دعوت شدم.
252 252
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰