خاستگاه این گروه مدارس دینی پاکستان است که در دهه 80 با تزریق پول از سوی برخی از کشورهای ثروتمند رشد چشمگیری یافتند. بر اساس آمار، بـیش از نود درصد رهبـران کنونی طالبـان در مـدارس دینی پاکـستان بـه خـصوص مـدارس دینی پیشاور و کویته درس طلبگی خوانده اند. در این میان نقش مدرسـه حقانی در تعلیم و تأمین اعضای طالبان نیز قابل توجه مـی باشـد. عامل دیگری که موجب رشد تفکر طالبان در افغانستان شد، نقش احزاب با صبغه مذهبی در پاکـستان است.
تقریبا از دهه 80 میلادی بـسیاری از احـزاب اسـلامی مذهبی پاکستان مسئله جهاد در افغانستان را در اولویـت برنامـه هـای خـود قـرار داده بودنـد. حـزب جمعیت علمای اسلام به رهبری مولانا فضل الـرحمن کـه بیشتر اعضای آن پشتو زبان هستند، بیشترین نقش را در ترویج ایده جهاد در افغانستان برای برقراری نظام اسلامی داشته است. ولی از آنجا که افراد و گروه های متعددی از این فرصت برای ایجاد راه نفوذ در افغانستان استفاده کردند، در نتیجه برندهای متفاوتی از طالبان شکل گرفت که در حال حاضر مهمترین آنها عبارتاند از: شورای کویته، شبکه حقانی، جنگجویان خارجی متحد طالبان، شاخه های محلی “شورای کویته”، شورای میرانشاه، اردوگاه شمشاتو و شورای باجاوا.
مقامات رسمی آمریکا در مناسبت های مختلف اعتراف کرده اند که در دوره جنگ سرد برای مقابله با اتحاد شوروی در افغانستان بر روی مجاهدین در افغانستان سرمایه گذاری کرده اند و با استفاده از روحیه و تفکر جهادی نیروهای مبارزه کننده علیه اشغال شوروی در افغانستان جهاد اسلامی را سازماندهی کردند. پاکستان در این دوره واسطه و تسهیل گر رابطه بین آمریکا و مجاهدین بوده است. رشد پاکستان در دهه 80 ناشی از پول هایی بود که از آمریکا برای سازماندهی مبارزین مسلح در افغانستان دریافت می کرد. در این دوره مدارس دینی همانند قارچ در کوچه ها و خیابان های پاکستان رشد کردند و اقدام به تربیت نیرو برای مبارزه مسلحانه تحت عنوان جهاد مقدس در افغانستان نمودند. در این دوره هیچگاه از عنوان طالبان برای مبارزان مسلح استفاده نشد. هنگامی که جنگ در بین گروه های مجاهدین بالا گرفت ناگهان نام طالبان به عنوان مصلح و ناجی افغانستان مطرح شد. اگر چه ظهور طالبان در عرصه تحولات سیاسی و نظامی افغانستان ناشی از تبعات جنگ بین احزاب مجاهدین، دسته بندی و تعصب های قومی، گسترش ناامنی و بی نظمی در کشور به خصوص در ایالت های جنوبی هم مرز با پاکستان و فقدان دولتی کارآمد در کابل بود، ولی مسلح کردن و سازماندهی آنها توسط نظامیان پاکستان تا رسیدن به کرسی اقتـدار در کابـل بـدون تردیـد محـصول دخالـت و حمایت پاکستان بوده است.
طی سالهای گذشته هیچ مقام پاکستانی صریحتـر از بی نظیر بوتو، نقش اسلام آباد را در پشتیبانی از طالبـان واضح بیـان نداشـته است. او در مـصاحبه ای در دوران تبعید بـا نشریه لوموند دیپلماتیک در سپتامبر 2001 اظهار داشـت: “فکـر روی کـار آمـدن طالبـان از انگلـیسی هـا، مـدیریت آن بـا آمریکاییها و هزینه آن با سعودی ها بود و من اسـباب آن را فـراهم آورده و طـرح را اجـرا نمودم.” این اظهار نظر یک فرد عادی نبود، بی نظیر بوتو کسی بود که در دوره نخست وزیری او طالبان کابل را فتح کردند و امارات اسلامی افغانستان را تاسیس کردند. لطفا به این نکته خوب توجه کنید، فکر انگلیسی و مدیریت آمریکایی و پول سعودی پشت سر قدرت گرفتن طاالبان در افغانستان بود است. آیا تاریخ مصرف این تفکر منقضی شده است؟ پاسخ به این سوال قطعا منفی است. تحولات دو سال اخیر حاکی از آن است که انگلیس، آمریکا و عربستان همچنان طرح خود را دنبال می کنند. اشتباهی که طالبان در گذشته مرتکب شدند این بود که به اعضای القاعده در افغانستان پایگاه دادند و بعدا متهم شدند به اینکه در پشت پرده حوادث 11 سپتامبر بوده اند. به عبارتی اگر حادثه 11 سپتامبر اتفاق نمی افتاد قرار نبود که طالبان از قدرت کنار بروند.
در اینجا قصد ندارم به اهداف انگلیس، آمریکا و عربستان بپردازم چرا که بررسی اهداف هر کدام از این سه عنصر نیاز به نوشتاری مستقل دارد، آنچه که در نوشتار بررسی می کنیم این است که پاکستان از روی کار آوردن طالبان چه اهدافی را در افغانستان پی گیری می کند.
در این رابطه می توان گفت که مهم ترین هدف پاکستان از حاکم کردن گروهی وابسته در کابل افزودن به عمق استراتژیک خود در مقابل هند، خاتمه دادن به ادعای ارضی افغانستان در ارتباط با خط دیوراند و یافتن راهی مطمئن برای دسترسی به بازارهای آسیای میانه است. اما این اهداف با شرایطی که در دهه 1990 بعد از سقوط دولت نجیب و شرایطی که بعد از توافق بن در سال 2001 در افغانستان شکل گرفت غیر قابل دسترسی بودند. حادثه 11 سپتامبر آمریکایی ها را متوجه اشتباه خودشان کرد و لذا تصمیم گرفتند طالبانی را که خودشان ایجاد کرده بودند، نابود کنند. این اصطلاح در سالهای اخیر توسط بسیاری از مقامات افغانستان استفاده شده است که طالبان ماری بودند که غربی ها در آستین خود پرورش دادند. به ظاهر همه چیز خوب پیش رفت، پاکستان در جنگ آمریکا علیه القاعده و طالبان در کنار آمریکا قرار گرفت و به ظاهر آنها تارومار شدند و رهبران این گروه در کوه های تورا بورا پناه گرفتند و مخفی شدند و هواپیماهای آمریکا هفته ها این کوه را با بمباران شخم زدند، ولی نمی دانستند که بن لادن در نقطه امنی در ایبت آباد در نزدیکی یکی از مرکز نظامی ارتش پاکستان و ملاعمر در نزدیکی پایگاه آمریکایی ها در شهر ستوری، استان زابل در امنیت کامل هستند. تحت عنوان مبارزه با باقی مانده های عناصر طالبان، روستاها و مناطق دور افتاده افغانستان پاکسازی شدند و در این عملیات ها نیروهای عمدتا غربی چه جنایت هایی که در حق مردم افغانستان نکردند که این روزها افشای برخی از آنها از جمله نیروهای کشور استرالیا جوی سنگین علیه نیروهای نظامی خارجی در افغانستان به راه انداخته است.ولی آمریکایی ها غافل از این بودند که هسته های مرکزی طالبان در حال بازسازی و سازماندهی مجدد خود هستند تا زمان مناسب فرا برسد و عملیات خود را از سر بگیرند.
طالبان گام به گام عملیات خود را مجددا آغاز و توسعه دادند تا جایی که قبل از ورود آنها به مذاکره با دولت آمریکا گفته می شد 60 درصد خاک افغانستان توسط این گروه کنترل می شود. گسترش عملیات طالبان و ایجاد بی ثباتی و ناامنی به حدی توسعه یافت که آمریکایی ها برای خروج آبرومندانه از افغانستان دست به دامن همان افرادی شدند که در سال 2001 با بسیج صدها هزار نیرو در صدد نابودی آنها بودند. پیمان صلحی که آمریکا با طالبان در دوحه امضاء کرد یک شکست آشکار نظامی و یک افتضاح سیاسی برای این کشور بود. آمریکا در دو جبهه با شکست مواجه شده بود، در جبهه نظامی ناکارآمدی نیروهای تا دندان مسلح به پیشرفته ترین سلاح های جنگی از طالبان و در جبهه سیاسی کنار گذاشتن یک جای دستاوردهای 19 ساله دمکراتیک و جامعه باز مدنی در افغانستان و سپردن مجدد سرنوشت مردم افغانستان به دست نیروهای طالبان که با روش های خودشان بر این کشور حکمرانی کنند. هیچ کسی باور نمی کند طالبان به تنهایی به این دستاورد نظامی و سیاسی رسیده است. استفاده از پهپاد برای حملات نظامی علیه مواضع ارتش افغانستان جدیدترین پدیده در این زمینه است. طی دو سال گذشته که رفت و آمد وزیر خارجه آمریکا و نماینده ویژه آمریکا در امور افغانستان به دوحه قطر برای گفتگو با رهبران طالبان در جریان بوده، همواره سفر به پاکستان در ادامه سفر به دوحه برای گفتگو با رهبران پاکستان تکمیل کننده سفر به دوحه بوده است. مطالعه اخبار مربوط به مذاکرات طالبان با نمایندگان دولت افغانستان نیز همگی حکایت از آن دارد که طالبان و حامی پشت پرده آنها به چیزی کمتر از کنترل کامل افغانستان رضایت نخواهند داد. دولت افغانستان در فرایند شکل گیری توافقنامه آمریکا با طالبان هیچ نقشی نداشت، ولی این روزها آقای اشرف غنی در تلاش است که با تقسیم قدرت با طالبان فقط کرسی ریاست خود را تا پایان دوره ریاست جمهوری حفظ کند. اما طالبان که خود را در آستانه دروازه های قدرت در کابل مشاهده می کند اعتقاد دارند موقعیت کنونی را نه از راه مذاکره بلکه در میدان نبرد بدست آورده اند و لذا اگر چند صباحی دیگر مقاومت کنند و به خشونت ادامه دهند، حتما زمامداران کابل و دولت آمریکا تسلیم خواهند شد. برخی تحلیلگران معتقدند در مذاکرات بین افغانستان و طالبان حضور یک میانجی، لازم و ضروری است که با توجه به شرایط موجود پاکستان تنها گزینه خواهد بود. ولی نقشی که هم اکنون پاکستان ایفا می کند فراتر از نقش میانجیگری است. پاکستان در چند ماه اخیر طرف مذاکراتی آمریکا برای برون رفت از بن بست مذاکراتی در دوحه شده است. سیاست کنونی پاکستان اعمال فشار از طریق عملیات های مسلحانه و چانه زنی در کابل و دوحه است.
آنچه که پاکستان پی گیری می کند و بخشی لاینفک از سیاست افغانستانی این کشور را در سه دهه اخیر تشکیل می دهد این است که طالبان توزیع گر قدرت در افغانستان باشد و در واقع خودش کنترل این توزیع قدرت و تشکیل دولت در افغانستان را در دست داشته باشد. طالبان هم بر همین اساس در مذاکرات اخیر گفته است نه آقای اشرف غنی را و نه دولت تحت مدیریت او را قبول ندارد که بخواهند تحت ریاست او پست و سمتی را در افغانستان اشغال کنند و اصولا مشارکت در دولت را به علت اینکه مشروعیت ندارد، قبول ندارند. در مورد سهم سایر اقوام از قدرت نیز بعد از اینکه به قدرت بازگشتند بر اساس اصول اسلامی تصمیم گیری خواهند کرد. پاکستان نیز پیروزی نهایی و کنترل کامل بر افغانستان را در چند قدمی خود می بیند و با اطمینان احساس می کند که امریکا جنگ را باخته و در حال ترک افغانستان است. جالب تر اینکه آمریکایی ها هم مخالفتی جدی با این روایت و خواست پاکستان نکرده اند تا مبادا راه فرارشان از افغانستان با بن بست مواجه شود. آقای اشرف غنی و تیم او در ارگ ریاست جمهوری همچنان در حال مقاومت هستند و زیر بار خواست پاکستان نمی روند. آقای اشرف غنی می خواهد با حمایت کشورهای منطقه و تا حدی اروپا و جلب حمایت گروه ها و چهره های شاخص داخلی همچون محمد محقق، ژنرال دوستم و دیگران خلاء حمایت آمریکا را پر کند و نقشه ی پاکستان را برهم بزند. اشرف غنی سعی می کند ناسیونالیزم جامعه پشتون در افغانستان و پاکستان را به حمایت از خود ترغیب کند. وی همچنین از این موضوع که برخی از گروه های سیاسی و قومی در افغانستان که منافع و هویت شان از سوی طالبان تهدید می شود، استفاده کرده و تلاش می کند در این صف آرایی در کنار او قرار گیرند. اعطای پست جدید به محمد محقق به عنوان مشاور ارشد رییسجمهوری در امور امنیتی و سیاسی و اعطای مقام مارشالی به ژنرال دوستم و منصوب نمودن دختر ژنرال دوستم به عنوان سناتور انتصابی در این راستا قابل توجیه است. ماه های آینده به خصوص فصل بهار زمان سرنوشت سازی برای مردم و دولت افغانستان خواهد بود. در این بین با توجه به منازعه حل نشده خط دیوراند بین پاکستان با افغانستان و اختلافات دیرینه پاکستان با هند و گسترش و تعمیق رابطه هند با افغانستان در سال های اخیر اگر پاکستان اهرم فشار خود را در افغانستان نداشته باشد، نمی تواند شرایط را به نفع خودشان کنترل کند. در این بین حتی اگر آمریکا و اروپا چنین تصور کنند که پاکستان در افغانستان اهرم فشار مناسبی ندارد، به پاکستان توجهی نمی کنند. شرایط در منطقه به گونه ای است که آمریکایی ها برای خروج آبرومندانه از افغانستان دست به دامن اسلام آباد شده اند و پاکستان هم از موضوع افغانستان به عنوان ابزاری برای باج گرفتن از اروپایی ها و آمریکایی ها استفاده می کند و خواسته های خود را بر غربی ها تحمیل می کنند. همه نشانه ها حکایت از آن دارد که پاکستان همچنان به بهره گیری از عامل طالبان در افغانستان ادامه می دهد. فراتر از موضوعات امنیتی، پاکستان اهداف بلند مدت اقتصادی نیز در افغانستان دارد که این خود موضوعی مستقل است. اینگونه به نظر می رسد که چنانچه پاکستان به اهداف خود در منطقه دست نیابد به حمایت از طالبان ادامه خواهد داد و مردم افغانستان مظلومانه شاهد و ناظر این ظلم آشکار در کشورشان خواهند بود.
*کارشناس روابط بین الملل/آسیای شرقی
310 310
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰