در جامعه ایران، کمتر شخصی را میتوان پیدا کرد که نام «جهان پهلوان تختی» به گوشش آشنا نباشد. غلامرضا تختی، یکی از آن ورزشکاران و افتخارآوران بزرگ کشور ایران است اما مورد بهخصوصی که تختی را به یک برگ زرین از کتاب قطور تاریخ کشورمان تبدیل میکند، مرام و منش پهلوانی او است. مرام و مسلک بهخصوصی که از او، یک اسطوره تمامعیار ساخته است. غلامرضا تختی با وجود اینکه یک کشتیگیر صاحبسبک و چیرهدست بهحساب میآمد که تکنیکها و فنون او در رزم، خلالناپذیر و تحسینبرانگیز بودند؛ اما شخصیت، راه و روش زندگی، یاریرسانی بهمظلومان، مردمی بودن و هزاران مورد بیشتر و اینچنینی، در کنار آوازه مرام پهلوانی، او را به یک اسطوره ابدی تبدیل کردند.
با وجود اینکه تختی یک شخصیت برجسته و یک اسوه ملی است اما، افراد بسیاری وجود دارند که بهطور دقیق، او را نمیشناسند. اشخاصی که بهصورت جستهوگریخته، قصههای او پیرامون مواردی مثل یاری از مظلومان، پهلوانیها و موارد این دست که به تختی نسبت داده میشوند را شنیده باشند، و او را بهعنوان یکی از مردان جاویدان کشورمان بشناسند اما، با جزئیات زندگی او غریبه بوده باشند.
آنچه درباره غلامرضا تختی باید بدانید:
آرامگاه تختی کجاست؟
غلامرضا تختی که از وی با عنوان «جهانپهلوان تختی» یاد میشود، کشتیگیر چیرهدست، صاحبسبک و مدالآور کشورمان بود که اقدامات پهلوانانه بیشمارش، او را به نماد «پهلوانی» و به یک اسوه اخلاقی تبدیل کرده است. غلامرضا تختی در تاریخ ۱۷ دی سال ۱۳۴۶ دار فانی را وداع گفت. پیکر جهانپهلوان تختی در قبرستان «ابن بابویه» شهر ری بهخاک سپرده شد. از طریق خط قرمز مترو میتوان به آرامگاه تختی رفت. بهاین صورت که ابتدا باید در ایستگاه «شهر ری» پیاده شوید و پس از ۱۰ دقیقه پیادهروی، به مکان مورد بحث خواهید رسید. اتوبوسهای دولتآباد هم در کمترین زمان ممکن، شما را به این مکان میرسانند. بهاین صورت که ابتدا با این اتوبوسها به «در اصلی بقعه شیخ صدوق» منتقل شوید و در ادامه، باید مسیر آرامگاه تختی را پیاده طی کنید.
زندگینامه تختی
غلامرضا تختی در پنجمین روز از شهریور ماه سال ۱۳۰۹ در یک خانواده متوسط، در محله «خانیآباد» شهر تهران دیده به جهان گشود. غلامرضا، کوچکترین فرزند خانوادهاش بود چراکه علاوه بر او، دو خواهر و دو برادر بزرگتر، به سرپرستی پدرشان یعنی «رجب خان»، کنار یکدیگر زندگی میکردند. خانواده تختی از منظر توان مالی، چندان غنی نبود و مشکلات اقتصادی همیشه این خانواده را تحتتاثیر قرار میداد. تربیت خوب غلامرضا، او را مجاب میکرد تا در هر شرایط، چه در زمانی که یک کودک دبستانی بود و چه در اوقاتی که به یک نوجوان برومند دبیرستانی تبدیل شده بود، همیشه کار کند تا کمکخرج خانوادهاش باشد. مخصوصا در آن سالها که دنیا درگیر جنگهای جهانی شده بود.
جهانپهلوان تختی اولین کشتی گیر ایرانی است که توانست در سه وزن مختلف، صاحب مدالهای جهانی و المپیک بشود
تختی در سال ۱۳۲۹ و بهواسطه علاقه وافرش به رشته «کشتی»، بهباشگاه «پولاد» رفت. در آن دوران، خیال قدم گذاشتن در مسیر قهرمانی و شرکت در مسابقات کشتی، بههدف غلامرضا تبدیل نشده بودند؛ چراکه نگرش ذهنی او به ورزش، صرفا در جهت سلامتی و شادابی روح و بدنش بود. در دوره سربازی و بهواسطه شرایطی که برایش فراهم شده بود، دوباره توانست تمرینهای کشتی خود را ادامه بدهد. همین موضوع، باعث شد تا اشخاص پرتعدادی بهاستعداد بالای او در این رشته پی ببرند و او را در این مسیر، تشویق بکنند. مخصوصا که دبیر وقت فدراسیون کشتی در دژبانی ارتش فعالیت داشت و به سروشکل دادن مسیر حرفهای تختی، کمک شایانی کرد.
غلامرضا در ادامه مسیرش که گویا با رشته کشتی گره خورده بود، به مسابقات جهانی اعزام شد. وی ابتدا در مسابقات سال ۱۳۲۸ کشور فرانسه، موسوم به «کاپ فرانسه»، شرکت کرد و طبق گفتههایش، در همان ضربه اول شکست خورد و بهاصطلاح، «ضربه فنی» شد. تختی اما هرگز عقب نکشید و با تمرینات مداوم، در سال ۱۳۳۰ هجری شمسی به عضویت در تیم ملی درآمد. نائب قهرمانی در رقابتهای آزاد قهرمانی جهان در هلسینکی فنلاند، از جمله اولین افتخارات ملی او هستند. تختی این جایگاه را در حالی که تنها ۲۱ سال داشت، از آن خود کرد. شرکت در رقابتهای سال ۱۹۵۴ «توکیو» و کسب جایگاه «چهارمی»، از کوبیده شدن قدمهای محکم تختی در مسیر ورزشهای حرفهای خبر میدادند.
کسب نشان نقره از رقابتهای ورشو در سال ۱۹۵۵ و حذف شدن از رقابتهای سال ۱۹۵۷ استانبول، از دیگر نقاط برجسته زندگی حرفهای او بودند. قهرمانی در المپیک ملبورن در سال ۱۹۵۶ میلادی (آذر ۱۳۳۵ شمسی) یکی از مهمترین رخدادهای حرفهای برای غلامرضا تختی محسوب میشود. وی با پیروزی بر رقبایی از شوروی، آمریکا، ژاپن، آفریقای جنوبی، کانادا و استرالیا، با شایستگی تمام، نشان طلا را بهچنگ آورد. تختی در اسفندماه همان سال توانست مرحوم «حسین نوری» را شکست دهد و بهمقام «پهلوانی» دست پیدا کند. تختی با قهرمانی مجدد و دفاع از عنوان «پهلوانی» در سالهای ۱۳۳۶ و ۱۳۳۷، بازوبند پهلوانی را بر بازوی خود نگهداشت. تختی در سال ۱۹۵۸ میلادی در بازیهای آسیایی توکیو توانست مدال طلا را بر گردن خود آویزان کند. وی در همان سال و طی مسابقات قهرمانی جهان در صوفیه، بهجایگاه دومی بسنده کرد.
تلاش مثالزدنی تختی در کمک به زلزلهزدگان بویینزهرا، یکی از نقاط عطف مرام و منش پهلوانی او است
آخرین مدال طلای جهانپهلوان تختی بهرقابتهای یوکوهامای ژاپن برمیگردد. مسابقات قهرمان جهان در ژاپن که صحنه دلاوریهای تختی بود. وی که در آن زمان از بیماری رنج میبرد، وارد میدان شد و توانست مدال طلای مسابقات جهانی ژاپن در سال ۱۹۵۹ میلادی را بر گردن بیندازد. بیماری تختی بهاندازهای شدت داشت که وی پس از این مسابقات، به نیویورک منتقل شد و تحت عمل جراحی قرار گرفت.
تختی تا سن ۳۶ سالگی با وجود پابهسن گذاشتن و دور شدن بدنش از شرایط آرمانی، همچنان بهپوشیدن دوبنده و رقابت روی تشک کشتی ادامه داد. مشکلاتی که طی سالهای آخر فعالیت تختی در عرصه ورزش برایش ایجاد شده بودند، وی را کمی از ادامه این مسیر ناامید کردند. تختی در زمان اعزام بهآخرین سفر ورزشی خود، با خیل عظیم مردمی روبهرو شد که به استقبال او آمده بودند. وی در این زمان طی مصاحبه با خبرنگار «کیهان ورزشی» چنین گفت:
هیچ چیز نمی تواند مرا خوشحال کند، پول، مدال طلا، عشق و حتی عشق. نسبت به این مردمی که به فرودگاه آمدهاند، احساس شرمندگی دارم. راستی؛ چقدر محبت بهآنها بدهکارم؟ من چرا باید کشتی بگیرم؟ چرا باید همراه تیم مسافرت کنم، تا سبب این همه مراجعت باشم؟ اگر پاسخ به این پرسش را میدانستم من هم میتوانستم ادعا کنم که بله من هم مثل بقیهام! وقتی کسی نداند چه عاملی سبب خوشحالیاش خواهد شد، قطعا نخواهد توانست بگوید چرا کشتی میگیرد و چرا همراه تیم سفر میکند.
تختی در آخرین مسابقات دوران حرفهای خود، با قرعههای سختی مواجه شد و پس از پیروزی پنج بر صفر مقابل حریف مجار، در برابر الکساندر مدوید و احمد آئیک نتوانست پیروز شود و اینجا بود که بهصورت رسمی، با صحنه کشتی حداحافظی کرد. شرکت در چهار دوره از مسابقات المپیک، گرفتن یک مدال طلا، دو نقره و یک عنوان چهارمی المپیک کنار سایر افتخارات ملی، جهان پهلوان تختی را به یک افتخار ملی تبدیل کرد. ترکیب شدن تمامی این افتخارات با منش پهلوانی، از این مرد یک اسطوره جاویدان ساخت.
افتخارات ورزشی تختی
بازیهای المپیک:
- ۱۹۵۲ هلسینکی: مدال نقره ۷۹ کیلوگرم
- ۱۹۵۶ ملبورن: مدال طلا ۸۷ کیلوگرم
- ۱۹۶۰ رم: مدال نقره ۸۷ کیلوگرم
- ۱۹۶۴ توکیو: چهارم ۹۷ کیلوگرم
قهرمانی جهان:
- ۱۹۵۱ هلسینکی: مدال نقره ۷۹ کیلوگرم
- ۱۹۵۴ توکیو: نفر پنجم ۸۷ کیلوگرم
- ۱۹۶۱ یوکوهاما: مدال طلا ۸۷ کیلوگرم
- ۱۹۶۲ تولیدو: مدال نقره ۹۷ کیلوگرم
بازیهای آسیایی:
- ۱۹۵۸ توکیو: مدال طلا ۸۷ کیلوگرم
احتمالا شما هم بهشکل جستهوگریخته از لوتیگریها و رفتارهای انساندوستانه جهانپهلوان تختی، روایتهای مختلفی را شنیدهاید. یکی از مهمترین اقدامات انساندوستانه و خیرخواهانه تختی، به فعالیت همه رقمه او جهت جمعآوری کمکهای مردمی برای کمک زلزلهزدگان استان «بوئین زهرا» برمیگردد. در تاریخ ۱۰ شهریور سال ۱۳۴۱ شمسی، زلزلهای بهوسعت ۷٫۱ ریشتر جنوب استان قزوین یعنی شهر «بویینزهرا» را لرزاند و خرابی گستردهای را بهبار آورد. جهانپهلوان تختی در پی این اتفاق تلخ، طی اقدامی شورانگیز و خودجوش تصمیم گرفت تا یک صندوق را برگردن خودش آویزان کند و از پارک ساعی تا «تالار کیهان» واقع در «خیابان فردوسی» را پیاده برود بلکه مقداری کمک نقدی برای اهدا به زلزلهزدگان بویینزهرا، جمعآوری شود. وی حتی با استفاده از بلندگو، مردم را بهاین جنبش دعوت میکرد. اقدام پررنگ تختی باعث شد تا بهسرعت، خیل عظیمی از مردم برای کمک بهزلزلهزدگان بسیج شوند و حرکتی مردمی و بهشدت چشمگیر، شکل بگیرد.
غلامرضا تختی چهار ماه بعد از بازگشت از آخرین سفر خودش یعنی سفر به «تولیدو» در سال ۱۹۶۶، در آبان سال ۱۳۴۵ ازدواج کرد. ماحصل این ازدواج، تولد پسرش یعنی «بابک» در سال ۱۳۴۶ بود. چهار ماه پس از تولد بابک تختی، خبر درگذشت جهانپهلوان غلامرضا تختی به تیتر شماره یک تمامی رسانهها تبدیل شد و شوکی عظیم را به پیکر جامعه کشورمان فرود آورد.
مرگ تختی
غلامرضا تختی در ساعت ۲۲:۳۰ روز جمعه ۱۴ دی ماه سال ۱۳۴۶، بدون آن بهکسی خبر بدهد، بههتل آتلانتیک میرود. جسم بیجان تختی سه روز پس از ناپدید شدنش یعنی در تاریخ ۱۷ دی سال ۱۳۴۶ شمسی در اتاقی که در آن هتل گرفته بود، پیدا میشود. مرگ غلامرضا تختی یکی از آن اسرار سربهمهر تاریخ به شمار میرود که هنوز هم دلیل اصلیاش پیدا نشده است. برخی میگویند که وی در اثر خودکشی از دنیا رفته، برخی میگویند در اثر لخته شدن خون و سکته مغزی از دنیا رفته و از نظر عدهای دیگر، او طی یک عملیات تروریستی از سوی «ساواک» بهقتل رسیده است. تختی دو روز پیش از مرگش، وصیتنامه خود را ثبت کرده بوده است. تختی در گورستان ابنبابویه که یکی از آرامستانهای تاریخی شهر تهران است، در شهر ری به خاک سپرده شد.
مرگ تختی یکی از مبهمترین اتفاقات تاریخ کشورمان است. موضوعی که هرگز بهطور کامل و واضح، برای مردم شفاف نشد
در فرهنگ و سنتهای کشورمان، همیشه به این موضوع تاکید شده که انسان بهتر است طوری زندگی کند که نام و یادش، حتی پس از مرگ او، یادآور موارد خوشآیند و دلنشین باشد. در گنجور سعدی میخوانیم که «نام نیکو گر بماند ز آدمی / به کاز او ماند سرای زرنگار». سخنی کاملا حق و درست که نقطه اوج سبک زندگی صحیح را برای افراد، ترسیم میکند.
جهان پهلوان تختی با ترسیم یک زندگی مثالزدنی، مملو از لوتیمنشی، کمک بهخانواده، دستگیری از ضعیفان و رسیدن به قلههای رشته حرفهای خود که کشتی بود، توانست میراثی ارزشمند و الهامبخش از خودش را بهگونه در تاریخ و فرهنگ کشورمان نهادینه کند که حتی سالیان سال پس از مرگش، از او همچنان با عنوان یک اسوه و اسطوره یاد کنیم. مردی که تا ابد در فرهنگ، ادب و تاریخ کشورمان، نفس خواهد کشید.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰