به گزارش شفقنا وی بیان می کند: یکی از ارکان مهم مکتب امام حسین(ع) کرامت انسان هاست و حضرت در تمام طول زندگی بر اصل کرامت انسانی پایبند بود. برای حضرت قابل پذیرش نبود که به انسان ها ظلم شود و کرامت آنها از بین برود، عده ای خاص در رفاه باشند و شکم شان برآمده شود و عده ای دیگر از گرسنگی شکم شان فرو برود.
اگر در جامعه ای فقر ریشه کن شود، در چنین جامعه ای کرامت انسانی حفظ شده است. کرامت انسان ها ایجاب می کند که فقیر و نیازمند دست کمک دراز نکنند و صبر پیشه کنند و از سوی دیگر کسانی که توان مالی دارند به فقرا و محرومان رسیدگی کنند.
وی معتقد است: اگرچه امام حسین(ع) بر حفظ کرامت انسانی بسیار تأکید داشتند و شاخصه های کرامت را برشمردند، اما امروز در مقایسه ای به این نتیجه می رسیم که جوامع مسلمانان به خواب فرو رفته است.
حجت الاسلام والمسلمین معزی همچنین توصیه ای به مبلغان و واعظان داشت و تصریح می کند: عاشورا دو بال دارد، یک بال «عاطفی» و یک بال «عقلانی». مبلغان و واعظان در ایام عاشورا فقط بر جنبه های عاطفی واقعه عاشورا تأکید نکنند بلکه در کنار عزاداری، تحلیل تاریخی، سیاسی، روایی و کلامی حادثه کربلا را نیز داشته باشند.
در ادامه متن کامل گفت وگو شفقنا با حجت الاسلام والمسلمین معزی را می خوانید:
* لطفاً تحلیل خود از عوامل زمینه ساز حادثه عاشورا از منظر تاریخی، اجتماعی، سیاسی و دینی را بیان فرمایید از جمله دگرگونی ارزش ها و عدول از ارزش های جامعه نبوی، بازگشت به ارزش های جاهلی، غربت اهل بیت علیهم السلام، دنیا گرایی متنفذان و قدرتمندان و مدعیان دینداری، و تغییر خلافت پیامبر (ص) به حاکمیت موروثی.
واقعه کربلا از نظر تاریخی مشخص و معین است و یک حادثه مبهمی نیست. روز ۱۰ محرم سال ۶۱ هجرت، واقعه شهادت امام حسین(ع) و ۷۲ تن از یاران حضرت و اسیر شدن خاندان ایشان رخ داد و همه این وقایع در تاریخ مسلم است. اما موضوع قابل تأمل این است که چه عواملی زمینه ساز واقعه کربلا شد که در این مورد باید حوادث پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) را مورد بررسی قرار داد.
بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص)، خلافت به دست ابوبکر افتاد و ابوبکر بیش از دو سال خلافت کرد. سپس عمر خلیفه شد و نزدیک به ۱۱ سال حکومت کرد. پس از آن، دوران خلافت عثمان نزدیک به ۱۳ سال طول کشید.
پس از مرگ عثمان، جمعیت کثیری از مردم خواهان پذیرش حکومت توسط امام علی(ع) شدند لذا برای بیعت خدمت امام رسیدند. امیرالمومنین علی(ع) در توصیف این زمان می فرمایند: «هجوم مردم برای بیعت به قدری زیاد بود که نزدیک بود دو یادگار پیامبر(ص) حسن و حسین(ع) پایمال شوند.» پس از اسرار بسیاری از مردم در نهایت حضرت علی(ع) بیعت را می پذیرند و امیرالمومنین علی(ع) در خطبه شقشقیه، در بیان دلایل پذیرش بیعت می فرمایند: «لَولا حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قیامُ الْحُجَّهِ بِوجُودِ النّاصِرِ، وَ ما اَخَذَ اللهُ عَلَی الْعُلَماءِ اَنْ لا یُقارّو عَلی کِظَّهِ ظالِم، وَلا سَغَبِ مظلوم، لاَلْقَیْتُ حَبْلَها عَلی غارِبِه، وَلَسَقیتُ آخِرَها بِکأسِ اَوَّلِها؛ اگر این جمعیت نیامده بودند و حاضر نشده بودند و حجت بر من تمام نشده بود که ناصر و یاوران هستند، هیچ وقت زیر بار خلافت نمی رفتم. ولی وقتی مردم آمدند و این چنین هجوم آوردند و با من بیعت کردند، بر عالمان و آگاهان است که بر ظلم ظالمان قرار نگیرند و شکم برآمدگی ظالمان و گرسنگی و شکم فرورفتگی مظلومان نباید علما ساکت باشند، من هرگز زیر بار نمی رفتم ولی من مسئولیت پیدا کردم و قبول کردم.» بدین ترتیب امیرالمومنین علی(ع) حاکم جامعه اسلامی شدند و نزدیک ۴ سال و نیم حکومت کردند.
در آن زمان، عدالت حضرت علی(ع) برای عده ای از جمله عایشه، طلحه و زبیر غیرقابل تحمل بود لذا چندماه پس از خلافت حضرت علی(ع) جنگ جمل را بر حضرت تحمیل کردند. جنگ جمل به سرکردگی عایشه و فرماندهی طلحه و زیبر رخ داد و اعتراض آنها به نوع تقسیم بیت المال از سوی حضرت علی(ع) بود چرا که امیرالمومنین تأکید داشت که میان سردار و فرماندهان جنگ و برده ای که بردگی می کند، تفاوتی نیست و هر دو باید یک سهم از بیت المال دریافت کنند. این معترضان خواهان بازگشت شیوه تقسیم بیت المال در زمان عثمان بودند چرا که عثمان در دوران خلافت خود، در تقسیم بیت المال آنچنان افراط و دست دلبازی به خرج داد که امیرالمومنین علی(ع) در خطبه شقشقیه می فرمایند: «یَخْضِمُونَ مَالَ اللَّهِ خَضْمَ الْإِبِلِ نِبْتَهَ الرَّبِیعِ؛ مثل شتری که در بهاران و علفزار بهاری می رسند چگونه از بن ریشه بر می کنند، اینها به جان بیت المال افتادند و بیت المال را از بین بردند و تقسیم کردند و خوردند و به خاندان خویش بخشیدند و اسراف کردند.»
محمد فرید وجدی، مورخ بزرگ مصری نیز در کتاب «دایرهالمعارف» وقتی به حرف (ع) – عثمان- می رسد، ۸۰ صفحه درباره عثمان می نویسد و به مصرف و نابود کردن بیت المال و بخشش های بی جا و خاص خرجی ها به خصوص به خویشاوندان در این دوره اشاره می کند.
به هر ترتیب امیرالمومنین علی(ع) به منظور تحقق «عدالت» حکومت را پذیرفتند و کسانی که نمی توانستند عدالت علی(ع) را تحمل کنند، برآشفتند و جنگ جمل را به راه انداختند. حضرت در بصره با اینان جنگیدند و ۱۳ هزار نفر در این جنگ کشته شدند. پس از پیروزی حضرت علی(ع) و یارانش در این جنگ، امیرمومنان عده ای از مردان را در لباس زنان همراه عایشه کرد و او را به مدینه برگرداند.
در دوران خلافت عمر، معاویه والی و حاکم ولایت شام شد و دوران حاکمیت معاویه بر شام نزدیک به ۲۵ سال به طول کشید. وقتی امام علی(ع) به خلافت رسید، خطاب به معاویه گفت که او را قبول ندارد و باید از حاکمیت شام برکنار شود، معاویه قبول نکرد و با یاران سبک سر، هوسران و قدرت طلبی که داشت، لشکری برای جنگ با علی(ع) آماده کرد. علی(ع) هم از کوفه عازم جنگ شد و در صفین جنگ سختی میان سپاه شام و عراق درگرفت. پس از نبردهای طولانی، سپاه علی(ع) در شرف پیروزی بود که با پیشنهاد عمروعاص، سپاه معاویه قرآنها را بر سر نیزه کردند. با دیدن این صحنه گروهی از سپاه عراق جنگ را ترک کردند و پیشنهاد رجوع به حکم قرآن دادند، علیرغم مخالفت امام، بیشتر سپاهیان خواستار حکمیت شدند.
حضرت علی(ع)، مالک اشتر یا عبدالله بن عباس را برای نمایندگی و حکمیت انتخاب نمود؛ اما گروهی که جنگ را ترک کرده بودند، نپذیرفتند و ابوموسی اشعری را برگزیدند؛ بنابراین تعیین خلیفه به حکمیت میان عمروعاص و ابوموسی اشعری سپرده شد، لکن خلافت به معاویه سپرده شد این در حالی است که حضرت علی(ع) خلیفه مشروع بودند و معاویه باید همانطور که در دوران ابوبکر، عمر و عثمان به خلافت آنها تن داده بود، به خلافت علی(ع) نیز تن می داد، اما در مقابل امیرالمومنین علی(ع) ایستاد.
گروهی از یاران امام از همان آغاز با حکمیت مخالفت کردند و خواهان ادامه جنگ با معاویه شدند و از امام خواستند حکمیت را نقض کند، اما امام نپذیرفتند و فرمودند: «من از آغاز با این حکمیت مخالف بودم، بعد نیز که به اجبار مردم به آن تن دادم، شرط کردم که اگر آنها به کتاب خدا حکم کردند، به حکمشان پایبند باشم، زیرا در اصل، ما حکمیت قرآن را پذیرفتهایم نه حکمیت مردم را.»
جنگ صفین، جنگ جاهلیت با اسلام، جنگ ضد قرآن با قرآن و جنگ ضد قبله با اهل قبله بود.
پس از توقف جنگ صفین و بازگشت امام به کوفه و معاویه به شام، مخالفان حکمیت از امام علی جدا شدند و بدین ترتیب، گروهی به نام خوارج شکل گرفت. خوارج علیه امام جنگ نهروان را به راه انداختند که در این جنگ نیز چندین هزار نفر کشته شدند.
حضرت در صدد بودند که در جنگ دیگری به خوارج پایان دهد، اما خوارج نقشه ای طراحی کردند تا حضرت را به شهادت برسانند. سرانجام شب ۱۹ ماه رمضان سال ۴۰ هجرت حضرت در محراب عبادت در مسجد کوفه به ضربت عبدالرحمن بن ملجم مرادی به شهادت رسید.
پس از شهادت حضرت علی(ع)، معاویه خود را بی رقیب احساس کرد، اما امام حسن(ع) روی کار آمد و قدرت را به دست گرفت و با معاویه جنگید.
در این زمان عده ای با امام حسن(ع) مخالفت کردند، عده ای از خویشاوندان امام حسن(ع) خود را به معاویه فروختند، عبیدالله بن عباس که فرمانده سپاه امام حسن(ع) بود، یک میلیون درهم از معاویه دریافت کرد و از امام جدا شد و به سمت معاویه رفت. در چنین شرایطی امام حسن(ع) احساس کرد که اگر به جنگ ادامه دهد، شیعیان و زمینه جامعه شیعی از بین می رود لذا حضرت صلح با معاویه را پذیرفت.
امام حسن ۱۰ سال زندگی کردند و معاویه در این سالها با حضرت درگیر بود و تا آنجا که توانست بر علی(ع) و اولاد علی(ع) فشار آورد. بسیاری از شیعیان را کشتند، بر منبرها لعن علی(ع) را حاکم کردند. احادیثی در شأن خلیفه اول و دوم و همچنین احادیثی علیه امیرالمومنین علی(ع) جعل کردند.
سرانجام امام حسن(ع) با دستور معاویه توسط همسر حضرت مسموم شد و در سال ۵۰ هجرت به شهادت رسید. پس از ایشان، حسین(ع) به امامت رسید. امام حسین(ع) در دوران خفقان عجیب معاویه به سر می برد.
حسین(ع) عملکرد معاویه در عرصه های مختلف را تحمل نکرد و نامه هایی در تذکر و هشدار به معاویه نوشت و سخنرانی هایی علیه معاویه کرد تا اینکه در سال ۵۸ هجری، امام حسین(ع) که برای حج به مکه رفته بودند، در منا تمام فرهیختگان جامعه را جمع کردند که در میان این جمعیت، ۲۰۰ نفر از اصحاب پیامبر(ص) حضور داشتند و ۸۰۰ نفر نیز فرزندان اصحاب پیغمبر(ص) بودند که به آنها تابعین می گفتند.
در آن زمان دیگر کسی جرأت نداشت نام علی(ع) را بر زبان بیاورد، لذا امام حسین(ع) در منا سخنرانی مفصلی کردند و شخصیت حضرت علی(ع) و سابقه درخشان و برنامه های ایشان را تبیین کردند. امام حسین(ع) خطاب به فرهیختگان و عالمان جمع گفتند: «اگر سکوت نکرده بودید و به زندگی نچسبیده بودید، ذلیل دست این حاکم ستمگر نمی شدید، چون تحمل و سکوت کردید، این چنین شد و از این پس تحمل نکنید.»
مرحوم آیت الله شیخ صادق نجمی سخنان امام حسین(ع) در مدینه تا ظهر عاشورا را در کتابی جمع آوری کرده است. در این کتاب به خطبه امام حسین(ع) در منا در سال ۵۸ علیه معاویه نیز اشاره شده است. در آن زمان حضرت در بخش پایانی این سخنرانی خود، می فرمایند: «اَللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنافُساً فِی سُلْطان وَ لا التماساً مِنْ فُضُولِ لْحُطامِ، وَ لکِنْ لِنَرَیَ الْمَعالِمَ مِنْ دِینِکَ، وَ نُظْهِرَ الاِصْلاحَ فِی بِلادِکَ، وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ، وَ یُعْمَلُ بِفَرَائِضِکَ وَ سُنَّتِکَ وَ أَحْکامِکَ؛ خداوندا! تو می دانی که آنچه از ما صورت گرفت، به خاطر رقابت در امر زمامداری و یا به چنگ آوردن ثروت و مال نبود، بلکه هدف ما آن است که نشانه های دین تو را آشکار سازیم و اصلاح و درستی را در همه بلاد بر ملا کنیم تا بندگان مظلومت آسوده باشند و فرایض و سنّت ها و احکامت مورد عمل قرار گیرد.»
* چه زمینه ها و عواملی سبب شد که اسلام پیامبر (ص) از انسان و انسانیت تهی شود و به سرانجام حاکمیت اموی و یزیدی مبتلا شود؟
حسن بصری، مردی عارف صفتی بود که دوست یا دشمن علی(ع) نبود. حسن بصری می گوید: «در معاویه چهار خصلت وجود داشت که اگر یکی از آنها در شخصی وجود داشته باشد او را به هلاکت میرساند:
۱ـ معاویه با شمشیر به ملت اسلام حمله کرد و با حیله و نیرنگ خلافت را در دست گرفت و با اصحاب مشورت نکرد و به اهل فضل توجهی ننمود.
۲ـ یکی از جنایات مهلکه معاویه، کشتن حجر و اصحاب او است که در این مورد مرتکب اعمال زشتی شد.
۳ـ معاویه برخلاف فرمایش حضرت رسول (ص) زیاد بن ابیه را به ابوسفیان نسبت داد.
۴ـ معاویه فرزندش یزید که باده پرست، فاجر، فاسد و تبهکار بود را به خلافت رساند و خلافتی که شورایی بود را وراثتی کرد.
در آن دوران عده ای به شدت مخالف اسلام بودند لذا پیشنهاد دادند که یزید خلیفه شود و آرام آرام اسلام را از بین ببرد.
پیغمبر(ص) فرمودند: «قولوا لا إله إلا الله تفلحوا»؛ و حال می خواستند کسی جانشین پیامبر(ص) شود که به «لا إله إلا الله» ایمان ندارد.
پیامبر(ص) با استناد به قرآن فرمودند: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ؛ ای اهل ایمان، شراب، قمار، بتپرستی و تیرهای گروبندی همه اینها پلید و از عمل شیطان است، از آن دوری کنید تا رستگار شوید.» حال می خواستند شخصی جانشین پیغمبر(ص) شود که «باده پرست» است.
پیغمبر(ص) فرمودند: إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الاَماناتِ إِلی أَهْلِها؛ خداوند به شما فرمان میدهد که امانت ها را به صاحبانش بدهید!»، «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ؛ خداوند فرمان به عدل و احسان میدهد» حال می خواستند کسی جانشین پیغمبر(ص) شود که عدل و امانت را نقض می کند.
پیامبر(ص) مبعوث شدند تا «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ» عدالت را برپا کند و ظلم ظالمان را از بین ببرد. حال می خواستند شخصی جابر، فاسد و فاسق جانشین پیامبر(ص) شود و اسلام را از بین ببرد.
لذا وقتی یزید به والی مدینه گفت که از عبدالله بن علی (حسین(ع))، عبدالله بن زبیر و عبدالله عمر بیعت بگیرد، والی مدینه امام حسین(ع) را خواست تا از حضرت بیعت بگیرد، حضرت در پاسخ فرمودند: «یزید حاکم شود! اگر یزید حاکم شود، دیگر اسلام رفتنی است و اسلامی نمی ماند.»
پیامبر(ص) توصیه به نماز کرد و گفت که نماز ستون دین است، اما آنها نماز نمی خواندند و معاویه نیز گفت که مردم مدینه من نجنگیدم که شما نماز بخوانید یا نخوانید، من می خواهم قدرت به دستم باشد. آنها شب های خود را با میگساری ها و عیاشی ها می گذراندند و اهل نماز نبودند.
پیامبر(ص) برای اجرای عدالت مبعوث شد و علاوه بر اینکه عدالت را تحقق بخشید، ظلم ظالمان را از بین برد، اما معاویه اجرای عدالت را به فراموشی سپرده بود.
پیامبر(ص) بر زندگی مسالمت آمیز تأکید کرد و به مسلمانان توصیه می کرد که طالب علم و دانش باشند، اما معاویه مانع کسب علم شد.
پیامبر(ص) امر به معروف و نهی از منکر می کرد، اما اینان مانع امر به معروف شدند و ابوذر که در دوران عثمان امر به معروف کرد را تبعیت کردند.
پیامبر(ص) بر رعایت حق و حقوق مردم بسیار تأکید داشتند، اما اینان نه تنها حق مردم بلکه حقوق خویشاوندان و همسایه را رعایت نمی کردند و حق الناس را نابود کردند.
پیامبر(ص) بر کسب رزق حلال تأکید داشتند و می گفتند حرام خوار نباشید، اما اینان با زور، نیزه و قدرت مال مردم را گرفتند و بذل و بخشش بی جا کردند.
پیامبر(ص) گفتند حسن خلق داشته باشید، اما اینان بداخلاق ترین عناصر را در اختیار گرفتند.
پیامبر گفتند اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمی دارد، اما اینان بذل و بخشش ها می کردند و سفره ها می انداختند و برنامه های شب نشینی و عیاشی آنچنانی راه می انداختند.
پیامبر(ص) بر تقوا تأکید داشتند، اما آنها اصلاً نمی دانستند تقوا چیست و تقوا را در جامعه از بین بردند.
پیامبر(ص) گفتند دروغ نگویید و غیبت و تکبر نکنید، إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ؛ دروغ کسی می گوید که ایمان ندارد، اما اینان در تاریخ دروغ های بسیاری گفتند و جعل حدیث می کردند. به عنوان مثال محمود ابوریه که اهل مصر بود، کتابی درباره ابوهریره نوشت و گفت که ابوهریره پول می گرفت و حدیث جعل می کرد.
پیامبر(ص) فرمودند یاد خدا باشید، اما آنها یاد خدا نبودند و در مقابل نوه پیامبر(ص) ایستادند. «اُذکُرُوا اللَهَ ذِکراً کَثیرًا وَ سَبِّحوهُ بُکرَهً وَ اَصیلا»
پیامبر بر امانت داری تأکید داشتند و فرمودند: «لا دینَ لِمَنْ لا وفاءَ لَهُ؛ کسی که به پیمان و عهدش وفادار نیست، دین ندارد.» اما اینان خیانت در امانت کردند.
پیامبر(ص) سفارش کردند که به مواسات در اموال کمک کنید، اما اینان مال دیگران را به یغما بردند و خوردند.
پیامبر(ص) نسبت به دفاع از محرومان تأکید کردند، اما اینان به محرومان رسیدگی نکردند و انسان ها محروم تر و مظلوم تر شدند لذا امام حسین(ع) گفتند یکی از اهداف من این است که حق مظلوم و محروم را بستانم.
پیامبر(ص) فرمودند: آخرالزمان، مهدی موعود می آید و جهان را از عدل و داد لبریز می کند، اما اینان به پیامبر، امامان و مهدی موعود ایمان نداشتند.
بنی امیه اسلام محمدی را دگرگون کردند و بخش هایی از این اسلام حقیقی را از بین بردند
همه این نشانه ها اثبات می کند که اینان اسلام محمدی را دگرگون کردند و بخش هایی از این اسلام حقیقی را از بین بردند.
استاد محمدرضا حکیمی کتابی به نام «قیام جاودانه» دارد که همین جا به جوانان توصیه می کنم این کتاب را که درباره امام حسین(ع) و قیام کربلاست، مطالعه کنند. استاد حکیمی در این کتاب عنوان می کنند که پیامبر اکرم(ص) قرآن را به ارمغان آورد و همه مردم را به تدبر در قرآن دعوت کرد تا رشد، سعادت، ترقی و تعالی پیدا کنند، اما معاویه برخلاف دستورات قرآن عمل کرد و اینها فهرستی از رفتار بنی امیه بود که می رفت تا اسلام را از بُن و ریشه برکنند.
* فلسفه و اهم اهداف نهضت امام حسین (ع) چه بود؟ آیا اهداف امام حسین (ع) از جمله انجام تکلیف الهی، اصلاح امت، امر به معروف، احیای دین و سنت پیامبر (ص)، حمایت از حق و مبارزه با انحراف، فساد، جهل و ستم از اولویت بندی خاصی تبعیت می کرد؟
کوفیان پس از مرگ معاویه و عدم بیعت امام با یزید، فرصت را مناسب دیدند تا از حضرت دعوت کنند تا به واسطه حضور ایشان در کوفه، به ظلمی که فراگیر شده بود، پایان دهند لذا کوفیان برای امام حسین(ع) ۱۲ هزار دعوتنامه نوشتند که به کوفه بیاید و در نامه های خود تصریح کردند؛ «ما تو را یاری می کنیم و حکومت را برپا می داریم.»
از سوی دیگر یزید درصدد کودتا علیه اسلام بود و می خواست اثری از اسلام محمدی باقی نماند لذا وقتی یزید قصد می کند که از امام حسین(ع) بیعت بگیرد، حضرت از مدینه خارج می شوند و به مکه می روند. امام در مکه خبردار می شوند که قصد ترور ایشان را دارند لذا برای حفظ حرمت خانه خدا، حج خود را به عمره تبدیل می کنند و از مکه خارج می شوند و بنابر دعوت کوفیان، به سمت کوفه حرکت می کند.
اولین هدف امام حسین(ع)؛ «بازگشت نشانه های دین خدا به جامعه»
اولین هدف امام حسین(ع) این بود که نشانه های دین خدا از جمله توحید، عدل، نبوت، امامت، قرآن، معاد، احسان و نیکی که در دوران بنی امیه از بین رفته بود را دوباره به جامعه برگرداند. «وَ لَکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ»
هدف دوم حضرت؛ «اصلاح و آبادانی»
هدف دوم حضرت اصلاح و آبادانی بود. امام می فرمایند: «نُظْهِرَ الاِصْلاحَ فِی بِلادِکَ؛ سرزمین های تو را نابود و تباه کردند، و می خواهیم اصلاح، درستی و عدالت را در همه بلاد بر ملا کنیم تا بندگان مظلومت آسوده باشند و فرایض و سنّت ها و احکامت مورد عمل قرار گیرد.»
کتاب «الغارات» اثر ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفی کوفی است که به فارسی نیز ترجمه شده؛ در این کتاب اشاره شده که پس از جنگ صفین چه غارت هایی کردند و نابودی هایی بر جای گذاشتند. در صورتی که حضرت علی(ع) در دوران حکومت کوتاه خود بسیاری از سرزمین ها را آباد کرده بودند.
هدف سوم امام؛ «دفاع از مظلومان»
هدف سوم حضرت دفاع از مظلومان بود. امام می فرمایند: «وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ؛ می خواهیم بندگان مظلومت آسوده باشند و حق آنها را از ظالم بستانیم.»
امام حسین(ع) به دنبال کسب قدرت نبود، بلکه به دنبال اصلاح بود
بی تردید امام حسین(ع) به دنبال کسب قدرت نبود، بلکه به دنبال اصلاح بود. لذا حضرت فرمودند: «مَنْ رَأی سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرُمِ اللهِ، ناکِثاً لِعَهْدِ اللهِ، مُخالِفاً لِسُنَّهِ رَسُولِ اللهِ، یَعْمَلُ فِی عِبادِاللهِ بِالاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْل، وَ لاَ قَوْل، کانَ حَقّاً عَلَی اللهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»
(ای مردم! پیامبر خدا(ص) فرمودند: «هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال شمرده، پیمان الهی را شکسته و با سنّت رسول خدا مخالفت ورزیده، در میان بندگان خدا به ستم رفتار می کند و او با زبان و کردارش با وی به مخالفت بر نخیزد، سزاوار است خداوند او را در جایگاه آن سلطان ستمگر (دوزخ) بیاندازد».
اسلام بر امر به معروف و نهی از منکر تأکید دارد و امام حسین(ع) نیز می فرماید: من می خواهم امر به معروف کنم و دین حقیقی را به مردم نشان دهم. لذا سخنرانی های امام حسین(ع) همواره بر همین محور بود و حضرت بارها تأکید کردند که قصد دارند دین خدا را به جامعه برگرداند و مردم، مسلمان واقعی شوند و در پناه دین و حاکم دینی عدالت داشته باشند، ثروت به طور مساوی بین مردم تقسیم شود، فقر از بین برود، و زنان و مردان در امان باشند تا بتواند به جایگاه بلند عبودیت و بندگی خدا برسند و به قله کمال دست یابند.
مرحوم دکتر سیدجعفر شهیدی در کتاب «پس از پنجاه سال» بسیار دقیق و مفصل به عوامل تاریخی، سیاسی و اقتصادی دگرگونی اسلام پیامبر(ص) را پرداخته که مطالعه این کتاب متقن را توصیه می کنم.
* دو اسلامی که امام حسین (ع) برای آن و در برابر آن بپاخاستند از منظر منزلت «کرامت انسانی» دارای چه شاخصه هایی بود؟
براساس آیات قرآن، «انسان به ما هو انسان» مکرم است. قرآن می فرماید: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ؛ ما بنی آدم را گرامی داشتیم.» امام حسین(ع) می فرمایند: «من قیام کردم تا مظلومان در امان باشند و کرامت انسان ها حفظ شود.» برای حضرت قابل پذیرش نبود که به انسان ها ظلم شود و کرامت آنها از بین برود، عده ای خاص در رفاه باشند و شکم شان برآمده شود و عده ای دیگر از گرسنگی شکم شان فرو برود.
یکی از ارکان مهم مکتب امام حسین(ع) کرامت انسان هاست و حضرت در تمام طول زندگی بر اصل کرامت انسانی پایبند بود لذا در واقعه کربلا برای امام حسین(ع)، میان زهیر که شخصیت برجسته تاریخی بود با غلامی که در لشکر حضور داشت، هیچ تفاوتی نبود و امام برای این غلام به اندازه زهیر احترام قائل بود.
جامعه ای که کرامت واقعی انسان ها را نادیده می گیرد با شکست رو به رو می شود
امام حسین(ع) بامداد عاشورا در سخنانی به یاران خود می فرمایند: «صَبرًا بَنِی الکِرامِ»؛ خداوند در این روز در مورد کشته شدن شما و من اجازه داده، بر شما باد که استقامت و ایستادگی کنید و با دشمن بجنگید، ای فرزندان گرامی داشته شده. بنابراین در منطق اسلام، انسان ها مکرم هستند مگر اینکه خودشان را به بدبختی بکشانند. قرآن می فرماید: «گرامی ترین شما در نزد خدا با تقوا ترین هستید.» لذا پیامبر تأکید کردند که سفید پوست بر سیاه پوست هیچ افتخاری ندارد مگر به تقوا، هر کسی تقوا و خدا پروری بیشتری داشته باشد و گناه و معصیت نکند، جایگاه بالاتری دارد.
انسانی مکرم است که پاک و پاکیزه باشد. حتی اگر مسلمان نبود لذا نابکاری و ناپاکی در اسلام پذیرفتنی نیست حتی در منطق مسیحیت و یهودیت هم پذیرفتی نیست. مکرم، انسانی است که پاکیزگی و تقوا داشته باشد.
اگرچه امام حسین(ع) بر حفظ کرامت انسانی بسیار تأکید داشتند و شاخصه های کرامت را برشمردند، اما امروز در مقایسه ای به این نتیجه می رسیم که جوامع مسلمانان به خواب فرو رفته است.
۶۰ درصد انرژی از منطقه خاورماینه عبور می کند و مسلمانان این منطقه در فقر به سر می برند. یا ۸۰ درصد درآمد جهان را ۲۰ درصد جمعیت جهان می خورند و این یعنی فقری که در جهان هست، این ظلم است.
پیامبر تأکید کردند که کسب علم فریضه ای واجب است، اما مسلمانان کمترین بهره از علم و دانش را دارند. این در حالی است که مکتب امام حسین(ع) به علم کمک کرد چرا که اگر اسلام نبود، تمدن اسلامی وارد اروپا نمی شد و این کشورها در علم و صنعت پیشرفت نمی کردند.
* از دیدگاه شما تمسک به دیدگاه امام (ع) مبنی بر اهتمام حداکثری به کرامت انسانی و حیات شرافتمندانه و پرهیز از ذلت پذیری، چه تضمینی برای سعادت بشر دارد و عدول از کرامت انسانی چه عواقبی برای جوامع بشری و حاکمیت های سیاسی ایجاد می کند؟
یقیقناً جامعه ای که کرامت واقعی انسان ها را نادیده می گیرد با شکست رو به رو می شود. در جامعه ما ایرانی ها در گذشته زن تحت ستم بود. کرامت زن دیده نمی شد و زن در خانواده به آن صورت مکرم نبود و زن را ضعیفه می گفتند. در حالی که اسلام تأکید دارد که مرد و زن هر دو می توانند در پرتو تقوا رشد پیدا کنند یعنی یک زن هم می تواند مانند حضرت زهرا(س)، حضرت زینب(س)، ربابه همسر امام حسین(ع) الگو و اسوه باشد. در یک جامعه اسلامی حقیقی نه تنها زنان یا انسان هایی که امکانات مالی بالایی دارند بلکه همه انسان ها از هر جنس و با هر توان مالی با یکدیگر برابر هستند.
اگر در جامعه ای «فقر» ریشه کن شود یعنی «کرامت انسانی» حفظ شده است
اگر در جامعه ای فقر ریشه کن شود، در چنین جامعه ای کرامت انسانی حفظ شده است. کرامت انسان ها ایجاب می کند که فقیر و نیازمند دست کمک دراز نکنند و صبر پیشه کنند و از سوی دیگر کسانی که توان مالی دارند به فقرا و محرومان رسیدگی کنند.
* در واقعه عاشورا شاهد حضور دو گروه هستیم که هر دو یک دین، نژاد و ملیت دارند، اما چنان یکی با دیگری برخورد می کند که گویی همه اینها در دایره امکان نیست. به باور شما کدام یک از ارزش ها و ضد ارزش ها، مولفه های اخلاقی و ضد اخلاقی در مواجهه خیر و شر در عاشورا پررنگ تر و تاثیرگذارتر بود؟
در میدان کربلا دو گروه در مقابل یکدیگر ایستادند که یک گروه لبریز از همه ارزش ها و گروه دیگر تهی از همه ارزش ها بود. یک گروه حق و گروه دیگر باطل بودند لذا اولین ارزشی که سپاه امام حسین(ع) داشتند، حق بودن آنهاست. امام حسین(ع) نیز می فرمایند: «ما برای احقاق حق قیام کردیم.»
دومین ارزش و ضد ارزش رهبران این دو گروه بودند، رهبر یک گروه امام حسین(ع) و رهبر گروه دیگر عمربن سعد بود.
سوم ارزش و ضد ارزش، اهدافی بود که این دو گروه دنبال می کردند. عمربن سعد با خیال واهی حکومت بر مُلک ری در مقابل امام ایستاد و به دنبال قدرت و ثروت بود. اما هدف امام حسین(ع) از قیام، خداخواهی، حق جویی، عدالت پروری، انسایت، شرافت، غیرت، زیر بار ذلت نرفتن و… بود.
قیام امام حسین(ع) برای جدایی حق از باطل بود لذا حضرت و یاران با وفای ایشان از مرگ و شهادت هیچ ترسی نداشتند.
* عاشورا فقط یک جریان تاریخی است یا نمی توان این واقعه را در قالب تاریخ محدود کرد؟ آنچه در این حادثه رقم خورد برای آن زمان بود یا برای امروز نیز آموزه هایی به همراه دارد؟
جریان عاشورا یک تاریخ نیست که از کنار حوادث این واقعه و سخنان حضرت در صحنه کربلا رد شویم. برخی نیز می خواهند بگویند که جریان عاشورا اسطوره است و فقط یک عده ای می توانستند آنچنان کنند و باقی افراد نمی توانند، این مسیر را دنبال کنند، امروز هم برخی می گویند که جریان امام حسین(ع) ویژه خود حضرت بوده و نباید قیام دیگری را به جریان عاشورا گره بزنیم.
ولی از این مقدماتی که بیان کردم و از وظایفی که برای امامت هست، به دست می آید که امام حافظ دین، حق الله، حق الناس و قرآن است، به وسیله امامان، قرآن حفظ می شود و اسلام می ماند. اگر اسلام تا دامنه قیامت هست، امامان هستند که این اسلام را بیان می کنند و مفسر و معلم قرآن و بیان کننده نشانه های دین خدا هستند.
«عاشورا به مثابه یک مکتب» است. مکتب دارای اجزا و ارکانی است. ارکان یک مکتب جهان بینی آن مکتب است و جهان بینی مکتب عاشورا «توحید» است.
«نبوت» رکن دیگر این مکتب است؛ پیامبری که عدالت، سعادت، روش زندگی کردن را آورد. قرآن می فرماید: «استَجیبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسولِ إِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی میخواند که شما را حیات میبخشد!»
رکن دیگر این مکتب «شجاعت» است. انسان مومن باید شجاع باشد. «إِنَّ أَوْلِیَاء اللهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ؛ بر دوستان خدا نه بیمی است و نه آنان اندوهگین می شوند.» این مومنین چیزی را به دست بیاورند، خوشحال نمی شوند و اگر چیزی را از دست بدهند، غمگین نمی شوند و در برابر دشمن مقاوم هستند.
مکتب امام حسین «عزت آفرین» است و زیر بار ذلت نمی رود
مکتب امام حسین «عزت آفرین» است و زیر بار ذلت نمی رود؛ امام حسین(ع) فرمودند: «مرا بین دو امر نگاه داشته: شمشیر و شهید شدن و یا تن به ذلّت و خواری دادن، «هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه؛ محال است تَن به ذلّت دهیم.» ما خاندانی هستیم که هرگز تن به ذلت نمی دهیم.
امام حسین(ع) ظلم ظالمان را تحمل نکردند
رکن دیگر مکتب امام حسین(ع) «عدالت خواهی» است. حضرت تصریح کردند: «مَنْ رَأی سُلْطاناً جائِراً» ظلم ظالمان را تحمل نمی کنیم.
بر این اساس عاشورا مکتب مبارزه با ظلم است و حضرت به دنبال این بودند که عدالت در جامعه مسلمین برقرار شود. برای تحقق این آرمان ها، یاران امام حسین(ع) از جوان و پیر تا آخرین لحظه در کنار حضرت ماندند و به شهادت رسیدند، اما زیر بار ظلم و زور نرفتند. امام حسین(ع) فرمودند: «از من الگو بگیرید و ظلم ظالمان را تحمل نکنید.» لذا این مکتب برای امروز یک الگوست و به ما می آموزد که وقتی دین خدا در خطر است، باید قیام کنیم و حتی به بهای جان سپردن، به ذلت تن ندهیم.
* تا به امروز در دریافت و به کارگیری آموزه های قیام امام حسین(ع) موفق بوده ایم؟
در قرن بیستم، ایران تحت سلطه آمریکا و استکبار جهانی بود. مردم ایران از عاشورا درس گرفتند و بدون هیچ سلاحی به رهبری امام خمینی(ع) علیه ظلم و استبداد قیام کردند و به پیروزی رسیدند. معتقدم آنچه سبب پیروزی انقلاب شد، علاقه و ارادات جوانان به امام حسین(ع) و دین اسلام بود لذا امام خمینی(ره) گفتند که نهضت ما حسینی است.
در دوران جنگ تحمیلی، ۸ سال بدون داشتن تجهیزات جنگیدیم. در این دوران هیچ کشوری به ایران کمک نکرد. در آن زمان آقای خامنه ای (حفظه الله تعالی) رییس جمهور بودند و به دعوت تیتو به یوگسلاوی رفتند. جبهه های جنگ، سیم خاردار نیاز داشتند، آقای خامنه ای نیز از این فرصت استفاده کردند و این درخواست را مطرح کردند، اما تیتو از دادن سیم خاردار به ما خودداری کرد. اما علی رغم همه این محدویت ها و مشکلات، با درس از نهضت حسینی در جنگ پیروز شدیم.
واقعه عاشورا برای همه زمان ها درس های بسیاری به همراه دارد. مقام معظم رهبری نیز در سخنرانی که در سال ۱۳۷۴ داشتند، فرمودند: «صدها بلکه هزارها هزار درس از رویداد عاشورا میتوان آموخت.» که از جمله این درس ها، دینداری، خداپرستی، عزت طلبی، شجاعت، تن ندادن به ذلت و قیام کردن برای خداست.
* با توجه به وظایفی که مبلغان و واعظان در تبیین اهداف قیام امام حسین(ع) دارند، در این روزها چه توصیه ای به مبلغان دارید؟
آقایان وعاظ و منبری ها باید توجه داشته باشند که عاشورا دو بال دارد، یک بال «عاطفی» و یک بال «عقلانی». عواطف عاشورایی ما را وادار می کند که سوگواری کنیم و اشک بریزیم و تا می توانیم در مصیبت امام حسین(ع) عزاداری کنیم لذا تا دامنه قیامت، در ایام عاشورا سیاه پوش و عزادار هستیم و بر سینه و سر می زنیم.
اما بال دیگر عاشورا «عقلانیت» است. کسانی به دنبال این بودند که اسلام را از بین ببرند، ولی امام حسین(ع) با نهضت خود، اسلام را زنده نگاه داشت. «الاسلام نبوی الحدوث و حسین البقا» یعنی پیامبر(ص) اسلام را به وجود آورد و امام حسین آن را نگاه داشت لذا همه مسلمانان جهان مدیون امام حسین(ع) هستند.
عاشورا دو بال دارد، یک بال «عاطفی» و یک بال «عقلانی»؛ مبلغان و واعظان بر جنبه عقلانی عاشورا توجهی ویژه داشته باشند
توصیه بنده به مبلغان و واعظان این است که در ایام عاشورا فقط بر جنبه های عاطفی واقعه عاشورا تأکید نکنند بلکه در کنار عزاداری، تحلیل تاریخی، سیاسی، روایی و کلامی حادثه کربلا را نیز داشته باشند.
باید جامعه اسلامی همواره از «مکتب عاشورا» بیاموزد و رشد کند و ببالد و زنده بماند. این درس بزرگ عاشوراست و این همان چیزی است که گفتم: «عاشورا به مثابه یک مکتب».
۵۷۵۷
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰