گویا زنگارهای در قلب و توفان خاک، این فانوس روشن را در خود دفن کرده و از یادها برده است، و دلخوش به داشته های ناچیز خود شده اند.می بینم که هر نوزایی در بین مسلمانان ارتباط مستقیم به یافته این سراج منیر و پیوند به اخلاق بزرگ و کریم او دارد. وفات یا تولد پیامبر که میشود بیتابانه تمنای نوشتن می کنم.
کاش این رسول بزرگوار چون یارانش هر صبح از ما نیز می پرسید شب را چگونه به سر بردید و رویای عارفانه اتان چه بوده است؟ کاش مومنان خواستار فضل،برکت و رحمت، این چنین در وادی های حیرت رها نمی شدند.می خواهم افسوس نخورم، که زمانی بگذرد و من از پیامبر ننوشته باشم. پیامبر را مستقیم با اخلاق عظیم و سراج منیر میشناسم، چراغی روشن که براین باورم اگر مومنان و مسلمانان بخواهند بر آن ها نمایان خواهدشد.
چراغی روشن در زمانه ای که تاریک است، در زمانه ای که مهر پیامبر از یادها رفته است و در زمانی که کسی از پیامبر سراغی نمی گیرد. همیشه از خودم میپرسم چرا ما مسلمانان مهر پیامبر و تبسم او را از یاد برده ایم ؟چرا گرفتار حاشیه های فراوان و شبهات مختلف شده ایم؟ من پیامبر را سراسر تبسم به سان چشمه روان می شناسم. بارها از خود پرسیدم چرا اویس قرنی عاشق پیامبر شد و چرا پیامبر او را دوست داشت و از یمن اویس یاد می کرد؟ چرا رسول بزرگوار با دقت و حضوری خاص به همگان توجهی کامل می کرد؟ چرا جهان فرقه فرقه شده مسلمانان الگو و تعریفی از رفتار او نمی دهند.
کم کاری های درباره شناخت پیامبر فراوان است ،لکن یک جنبه و تصویر از زیست معنایی پیامبر پاسخی روشن برای همه ی این پرسش ها دارد.این است که رسول خدا با کردار و پندار یکسان خود به همه مومنان و مسلمانان در حیات مادی و خلقت خود آموخت، همواره به جست و جوی عرفان و حکمت در همین محیط زندگی ،با واکنشی مناسب و سالم در مسیر مستقیم برآیند تا سرانجام به قرب و بهشت واصل شوند،که برای هر مومن تسلیم شده ،پیش می آید.
اگر اویس قرنی را دوست داشت ، شاید به واسطه حکمت و برکتی بود که اویس از مراقبت شدید و جدی مادرش کسب کرد.حکمت و برکت از رفتار نیک و شایسته با خانواده،همسایه،دوستان و یتیمان به دست می آید،از گذشتن از نیکی هایی که بعد مسیر حرکت انسان را روشن می کند.پیام چراغ منیر همین حکمت زایی از درون صبر، نیکی، تبسم و حلم زاده می شود.
اخلاق پیامبر روشن، بی پیرایه و صادق در روزگار و محیط خود بوده است.در حکایتی از مثتنی معنوی می خواندم عربی کافر و شکم باره به خانه پیامبر رفت و بسیار تناول کرد. نیم شب جامه خود بسیار آلوده کرد. صبح دیدند که پیامبر جامعه او را می شوید.
پیامبر این حرکت را تعبیر به زادن حکمت از درون این رفتار نامید…
گفت آن دانم و لیک این ساعتیست
که دراین شستن بخویشم حکمتیست
منتظر بودند کین قول نبیست
تا پدید آید که این اسرار چیست؟
او به جد می شست آن احداث را
خاص ز امر حق نه تقلید و ریا
که دلش می گفت کین را تو بشو
که دراینجاست حکمت تو بتو.
آن عرب کافر از این رفتار پیامبر سهمگینانه از خواب گران بیدار و مسلمان می شود و این حکمت مستمر بر جان ما نو می شود. این است صبر و حلم برای آنانی است که سراج منیر را در این دنیا خواهند دید،زیرا فیض پیامبر از کنار حوض مستمر بر مومنان جاریست.باید پیرایه ها و شبهات گفته شده بیگانگان درباره پیامبر را یکسره به دور بریزید و او را در آیینه ای صاف و ساده ،پاک و رحمانی ببینید.
مکرر گفته اند، قبل از اینکه پیامبر در واپسین روزهای زندگی از دنیا برود در منبرگفت:” قبل از شما می روم و شاهد شما خواهم بود، موعد شما با من بر سر حوض است که به راستی از همین جا که اکنون ایستادم آن را میبینم از اینکه درکنار خدای، خدایان دیگری شریک بگیرید و از شما از آن نمیترسم اما بر شما از این دنیا میترسم از اینکه مبادا در راه منافع دنیوی با یکدیگر رقابت کنید“ و این پیشبینی تلخ پیامبر از امت خود بود. پیش بینی تلخی که هم اکنون سراسر جهان اسلام را فرا گرفته است.البته مومنانی کم شمار هستند که به خداوند، پیامبر و آخرت ایمان یقین یافته دارند و دامن خویش را از آلودگی ها و فساد به دور کرده اند و خویشتنداری پیشه کرده اند، لکن بیشتر ما گرفتار دنیا طلبی هایی شده ایم و از راه پیامبر به دور، روز حسرت و بهشت را از یاد برده ایم که به وسعت آسمان ها و زمین است.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰