صدا ما را نیز به خود فرا میخوانَد و به بازار مسگرانِ میدانی وارد میشویم که نقشجهانش خواندهاند و چه جلوه درخشان و شکوهمندی رخ مینماید از ظروف برساخته از مس و صدایی که اگرچه به نفس افتاده است، اما قطع نمیشود… یکییکی از کنار حجرهها میگذریم تا صدای ممتد فرود چکش بر مس را بیابیم. اندکاند، بسیار اندک و شاید در شمار انگشتان یک دست هم نیایند. بازار مسگرانِ امروز از روزهای شکوه دیروزش فاصلهای بسیار دارد اما هستند معدود هنرمندانی که به هنر مسگری، شهره آفاقاند و بسان قدمت بازار ریشهها دارند.
استاد احمد سطوت را میبینم که بیرون از حجرهاش نشسته است، با ضربهگیر صدایی که بر گوش دارد و چکش را بهطور مداوم بالابرده و بر ظرف مسیِ در دستانش فرود میآورد. بر سردر حجرهاش نوشته است «کارگاه تولیدی احمد سطوت، سازنده انواع و اقسام صنایعدستی مسی» و من میایستم به دیدن تکرار چندبارهی این فراز و فرود و شنیدن صدایی که آهنگ جریاندار و جریانساز بازار مسگرهاست…
مسگری شغلی موروثی در خاندان سطوت است و حالا استاد «احمد سطوت» تنها بازمانده از مسگرهای این خاندان است که هنوز چکش بر دستانش است و میسازد و میپردازد. خدایش قوت دهد…
او میگوید: «سال ۱۳۳۴ در اصفهان متولد شدم و وقتی ۱۰ سال داشتم یعنی از سال ۱۳۴۳ مسگری را شروع کردم و به شغل اجدادی خود پرداختم. همان سال پدرم من را برای کار به همین حجره در بازار مسگرها آورد. یادم هست که ۱۵۰ نفر در این بازار به چکشکاری مس مشغول بودند، اما الآن تعداد آنها به کمتر از انگشتان یک دست میرسد، به صدای چکشها گوش کن… از نفس افتاده…»
چهار نسل قبل از استاد احمد سطوت همگی به مسگری میپرداختند. استاد دراینباره توضیح میدهد: پدرم «حاج رضا سطوت» و پدربزرگم «حیدر علی» در همین حجره کار میکردند. جد پدریام «حسین» و قبل از او «حاج اسماعیل» نیز شغلشان مسگری بود. خلاصه نسل در نسل مسگریم و چکش بر مس میزنیم؛ علاوه بر این، پسرعموهای پدرم یعنی استاد «عبدالعلی سطوت»، استاد «عباس سطوت»، استاد «حسین سطوت» و استاد «حاج قاسم سطوت» نیز مسگر و در این هنر، شهره عام و خاص بودهاند.»
این روزها اما صدای چکش اندک مسگران بازار مسگرهای اصفهان نیز در میان رکود صنایعدستی بهسختی شنیده میشد. استاد سطوت تأیید میکند و میافزاید: «آنقدر قیمتها بالا رفته و بدتر از همه نوسان دارد که نمیدانیم قیمت ورق مس فردا با امروز چقدر تفاوت خواهد کرد، نه توریست خارجی میآید و نه توریست ایرانی قدرت سفر دارد و اگر هم سفر کند صنایعدستی جزو سبد خرید او نخواهد بود که مس هم از آن جمله است. از طرف دیگر از ۱۰۰ ظرف مسی که الآن در بازار مسگرها اصفهان به فروش میرسد شاید فقط ۵ ظرف، دستی و با دست چکشکاری شده باشند و سایر آنها بهصورت ماشینی ساختهشده است چون دیگر نه هنر دست برای مسئولان اهمیت دارد و نه انجام آن به لحاظ اقتصادی صرفه دارد.»
او سپس اضافه میکند: «ما هم که هنوز کار میکنیم چون کار دیگری نمیدانیم، برای همین باید چکش بزنیم. دست و گوشمان را از دست دادیم اما چیزی عایدمان نشد و فرزندان ما هم وقتی دیدند من در این شغل نه پولی دارم و نه توجهی از سوی مسئولان به این هنر میشود نخواستند به این شغل بیایند، اصلاً برای چه بیایند! که آیندهای چون ما داشته باشند! نه همان بهتر که به کار دیگری مشغول شوند تا هم دخلوخرجشان بخواند و هم سلامت جسمشان به خطر نیفتد.»
اندکی جلوتر، استاد «حاج علی جعفر پیشه» بر صندلی کوچک حجرهاش نشسته است، اما هنوز هم با چکشی در دستانش بر ظرف مسی بزرگی ضربه میزند و صدایش ضربآهنگ ظریف و زیبای بازار را شدت میبخشد…
– خسته نباشی استاد
استاد: درمونده نباشی دخترم
اما دست از چکش زدن بر مس برنمیدارد و همچنان چکش میکوبد…
– استاد چند تا سؤال بپرسم؟
و در این لحظه، چکش از کار میایستد.
استاد: وقت ندارم فقط یکی بپرس، فقط یکی.
– استاد چند وقته کارتون مسگریه؟
استاد: ۵۰ سال دخترم ۵۰ سال
و ۵۰ سال را بهگونهای میگوید که انگار آه کشیدنی است طولانی…
– خودتون چندسالتونه؟
استاد: متولد سال ۱۳۱۸ در اصفهان خیابون شاه که الآن بهش میگن خیابون طالقانی
– پدرتون هم مسگر بودند؟
استاد: اجداد من همهشون مسگر بودن.
– اسمهاشونو میگید؟
استاد: بابام «حاج مصطفی»، آقا جونم «اوس ابراهیم»، آقا جون بابام «حاج باقر» و بابای حاج باقر هم «حاج ابوطالب» همهشون مسگران نسل ما بودن، نسل خونواده جعفر پیشه که همهشون هم میرسه به اسماعیل نقرهکار.
– برادراتون چی؟
استاد: آره فقط همینا نبودن که؛ داداشام اونا هم مسگر بودن. ۴ تا داداش داشتم که سه تاشون یعنی «محمد»، «عباس» و «احمد» که عجیب مسگرای خوبی بودن، اما هر سه از دنیا رفتن. داداش دیگم «محمود» شغلش مسگری نیست ولی اونم مسگری داخل خونشه.
– پسر دارید؟ مسگری میکنند؟
استاد: گفتم مسگری داخل خون ما هست که بدونی چی میگم. پسرم مهندس عمرانه اما مسگری خیلی خوب بلد است چون داخل خونشه.
استاد: دیگه بسه بابا جون. برو منم به کارم برسم.
– خدا نگهدارتون استاد
استاد: خدا برات خوب بخواد.
و بازهم چکش است که بالا میرود و بر مس فرود میآید و عجیب آهنگی دارد این بازار…
درست روبه روی حجره استاد علی جعفر پیشه، حجره دیگریست، اما با نام حاج احمد جعفر پیشه. فرزند استاد در حجره ایستاده و عکس قاب شده پدر بر بالای حجره نصبشده است.
میپرسم: حاج احمد آقا پدرتان بودند؟
پاسخ میدهد که: بله من سعید جعفر پیشه هستم پسر مرحوم حاج احمد آقا.
ادامه میدهم: از اقوام استاد علی جعفر پیشه هستید؟
و میگوید: بله پدربزرگم «حاج مصطفی» و عموهایم «حاج علی»، «حاج عباس»، «حاج محمد» و «حاج محمود» مسگر بودند.
به حجره حاج علی اشاره میکنم و میپرسم: «حاج علی» منظورتان یعنی همین حجره روبهرویی؟
پاسخ میدهد: بله عمویم هستند. حاج علی و حاج محمود در قید حیاتاند و پدرم و دو عموی دیگرم یعنی حاج عباس و حاج محمد فوتشدهاند.
دوباره میپرسم: از خانواده جعفر پیشه، فقط شما و عمویتان در این شغل باقی هستید؟
و میشنوم: بله من هم از بچگی در بازار بودم ولی بعد از فوت پدرم حجره را اداره کردم و کسی دیگر در خانواده ما مسگر نیست. البته حاج محمود هم در شغل دیگری رفت و کار اداری دارد و مسگری را ادامه نداد.
و بازهم میگویم: فرزند ندارید؟
و پاسخش این است که: من فقط یک خواهر دارم و برادر ندارم. خودم هم فقط یک دختر دارم.
ادامه میدهم که: پدرتان چه تاریخی فوت شدند؟
به عکس پدرش نگاهی میاندازد و میگوید: پدرم ۱۵ اسفند ۱۳۲۲ در اصفهان متولد شدند و حتی دیپلم ریاضی خود را در زمان شاه گرفت، اما از بچگی در حین تحصیل به کار مسگری پرداختند و بعد حتی کارمند بانک شدم شدند، ولی سال ۵۴ از بانک استعفا دادند و مسگری را ترجیح دادند. اول در خیابان کاشانی مغازهای داشتند و آنجا کار میکرد ولی از سال ۱۳۶۰ به بازار مسگرها آمدند و چکش زدند تا اینکه ششم آذرماه ۱۳۸۹ به خاطر سرطان کبد از دنیا رفت.
او نیز به سختیهای شغلش اشارهکرده و ادامه میدهد: مسگری کار بدنی است و دست و چشم و کتف و کمر را درگیر میکند، البته عشق داشته باشی برای آسان میشود. خانواده ما هم به شغلشان علاقه و عشق داشتند، پدرم عاشق مسگری بود که کار در بانک را رها کرد و در حجره نشست و چکش زد؛ اما سختیهای دیگرش آدم را از پا درمیآورد مثلاً بالا و پایین رفتن قیمت ارز که روی قیمت مس اثر میگذارد، نبودن توریست هم که واضح است، اصلاً توریستی نمیبینیم. جنسها روی دستمان مانده است و نمیدانیم چه میشود.
حجره سفیدگری استاد «حاج حسن قلعریز» در انتهای بازار مسگرها است. او پیشکسوت سفیدگری مس است و شهره عام و خاص. روی صندلی بیرون از حجره نشسته است اما نور آتش از درون حجرهاش پیداست. کنارش میایستم و کوتاه میگوییم و میشنویم…
استاد قلعریز میگوید: پدرم «حاج رمضان» و پدربزرگم «حاج حسین» نیز سفیدگر بودند و من هم ۶۰ سال است که در همین شغل کار میکنم و از همان اول هم در همین بازار مسگرها بودیم.
او ادامه میدهد: من متولد سال ۱۳۳۰ در محله مسجد سرخی اصفهان هستم و ۴ فرزند پسر و یک دختر دارم که پسرانم در شغل سفیدگری فعالیت دارند.
استاد قلعریز درباره سفیدگری نیز توضیح میدهد: منظور از سفیدگری، سفید کردن ظروف مسی با استفاده از قلع است. ما خودمان ظرفهای تازه ساختهشده مسی را سفید میکنیم اما مردم هم حواسشان باشد وقتی ظرف مسی، قرمزی مس را در خود نشان داد باید بیاورند تا سفید شود چون برای بدن ضرر دارد.
او ادامه میدهد: ما طرفهای مسی را با قلع سفید میکنیم و حتماً باید قلع بهصورت خالص باشد و ما هم صد درصد خالص استفاده میکنیم درغیر اینصورت ضرر دارد.
حاج قلعریز در پاسخ به اینکه قلع را چگونه تهیه میکنند، توضیح میدهد: سابق از بلژیک میآمد ولی الآن از مالزی به ایران میآید و ما بهصورت شمش و کیلویی میخریم و خودمان آن را آب میکنیم.
استاد میگوید: تا قبل از این چند سال اقبال مردم به خریدن ظروف مسی بیشتر شده بود چون از خواص آن اطلاع پیداکرده بودند اما این چند سال تورم خیلی زیاد شد و توان خرید ظرف مسی کم شد و بهتبع آن سفیدگری هم رونق قبل را ندارد چون علاوه بر مس که برای ساختهشدن ظرفها لازم است قلع و نشادر و نفت و درواقع همهچیز هم گران شده است.
او با بیان اینکه در اصفهان شاید ۵ حجره سفیدگری وجود داشته باشد، تأکید میکند: نسل جدید کارهای سخت را قبول نمیکنید، اما باوجوداینکه اوضاع اقتصادی و کار مناسب نیست، اما من به جوانها میگویم بیمار ننشینید و دستتان را روی زانوان خودتان بگذارید و بلند شوید، حتماً موفق میشوید. اما اینکه حتماً به صنایعدستی وارد بشوند را توضیح نمیکنم چون الآن کارها تا حد زیادی شکستخورده ولی در قدیم تمام حجرههای بازار مسگرها پر از جمعیت بود و همه حجرهداران در حال کار و چکش زدن بودند، اما حالا فقط از دو سه مغازه صدای چکش میآید؛ هم کار از رده خارج شد چون ظروف دیگری به میان آمد و هم از طرف مسئولین توجهی به هنر نشد. البته توریست هم به کشور وارد نمیشود تا صنایعدستی مثل مسگری رونق بگیرد.
استاد قلعریز اضافه میکند: من از مسئولین میخواهم که اجازه دهید توریست به مملکت وارد شود. کشور ترکیه نصف بودجه خود را از راه ورود توریست بهدست میآورد ولی ما اینهمه آثار تاریخی و اینهمه هنر فقط در شهر اصفهان داریم اما از توریست خبری نیست که بیایند و این داشتهها را ببینند.
به گزارش ایسنا، اکنون یکییکی از حجرههای بازار مسگران گذر کرده و به ابتدای آن باز میگردیم و هر لحظه، ضربآهنگ مس کمرنگ و کمرنگتر میشود… و این اندیشه آزارمان میدهد که روزی این صدا خاموش شود!
انتهای پیام
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰