فریماه فرجامی نامی است که همواره زیبایی و دریغ را توامان به خاطر آدمی می آورد. زیبایی اش آن قدر واضح و آشکار بود که جایی برای اختلاف سلیقه و این حرف ها باقی نمی گذاشت. زیبا بود. در صورت و سیرت.
در صورت به شهادت آن چه همگان بدان معترفند و در سیرت به گواهی دوستان دور و نزدیکش. اما آیا قدر داشته هایش را می دانست؟ نمی دانم. آیا به قدر استعداد و توانایی اش قدر دید و بر صدر نشست؟ باز هم نمی دانم.آیا منصفانه است در حقش بگوییم: خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود؟ این را هم نمی دانم اما این را خوب می دانم که بیش از این ها می توانست بدرخشد. او در سرزمینی به دنیا آمد که اغلب زیبا رویان به زیبایی شان اکتفا می کنند و نان ظاهرشان را می خورند اما او به شدت مستعد بود و در کنار حسن خدادادی اش تا توانست آموخت.
طوری رفتار می کرد انگاری از زیبایی اش به کلی بی خبر است و یا اصلا برایش اهمیتی ندارد. وقتی در فیلم سرب اجازه داد جلوی دوربین موهایش را بتراشند خیلی ها حیرت کردند. چه جرئتی داشت. گاهی هم با خودم می گویم کیمیایی چه قدر بی رحم بود که توانست چنین بلایی را سر او بیاورد. اما در نهایت این طور خودم را راضی می کنم که آن جسارت و بی رحمی باید با یکدیگر جمع می شد تا آن اثر درخشان به وجود بیاید.
بازیگران در همه جای دنیا تمنای تجلی دارند و اگر این تمنا وجود نداشت شاید اصلا چیزی به نام هنر بازیگری به وجود نمی آمد. فریماه فرجامی اما انگاری بازیگری را برای بازیگری دوست می داشت. همان اوایل کار دو فیلم توقیفی در کارنامه اش ثبت شد. شاید هرکس دیگری به جای او بود سرخورده می شد و پی کار دیگری می رفت اما او کارش را ادامه داد و تا جایی که من به خاطر دارم کم تر از آن دو اثر سخن گفت.
وقتی هم از کار کنار کشید خیلی دست و پا نزد. انگاری تقدیرش را پذیرفته بود. پذیرفته بود که با همان چند فیلم اندک در حافظه فردی و جمعی ما، پا سفت کند و به عنوان بازیگری بی همانند در خاطره ها بماند. راضی بود. برخلاف ما که دوست داشتیم بیشتر ببینیمش و همیشه همان طور زیبا و جوان. با فرجامش کنار آمده بود. ما هر وقت می خواستیم زنی را مثال بزنیم که در سینما همتا نداشت او را مثال می زدیم. زنی که مثل هیچ کس نبود.
۵۷۵۷
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰