یکی از این مجموعه روایتها که به «خاطرات شفاهی» معروفند، مربوط به زندهیاد احمدعلی راغب، یکی از موثرترین هنرمندان حوزه موسیقی انقلاب اسلامی است.
مطالعه خاطرات شفاهی این هنرمند فقید در کتاب «بانگ آزادی»، خواننده با دریچههای جدید و تازهای از جریانات فرهنگی هنری تاریخ انقلاب اسلامی مواجه میکند که تاکنون کمتر کسی از آن خبردار بوده است.
دستاندرکاران این کتاب که زمستان سال ۱۳۹۸ پیش روی مخاطبان قرار گرفت، با تمرکز روی فعالیتها و زندگی هنری مرحوم راغب که از او به عنوان یکی از اصلیترین هنرمندان حوزه سرود و موسیقی انقلاب یاد میکنند، تلاش کردهاند تا در قالب یک نگاره رسانهای که دارای جذابیتهای متعددی است به پیشینه حضور موسیقی و سرود در فضای کلی نظام جمهوری اسلامی ایران بپردازند که قطعاً برای پژوهشگران و فعالان حوزه موسیقی دربرگیرنده ابعاد متفاوتی است.
مرحوم راغب در بخشی از این کتاب، به دیدارش با امام خمینی (ره) همراه با تعدادی دیگر از هنرمندان، به بهانه تولید سرود «ای مجاهد ای شهید مطهر» به مناسبت شهادت آیتالله مطهری، اشاره میکند؛ دیداری که در آن از زبان امام راحل و مرحوم حاج احمدآقا خمینی روایتهای جالبی درباره موسیقی شده که بخشی از آن را در ادامه این مطلب از زبان مرحوم راغب میخوانید:
دیدار حضرت امام (ره) محرمانه بود و نباید جایی میگفتیم
خبر دیدار حضرت امام (ره) محرمانه بود و نباید جایی میگفتیم. ابتدا قرار بود که من، آقای سبزواری، آقای گلریز و خود آقای حداد عادل باشیم، ولی بعد یکی دو نفر دیگر هم اضافه شدند. آقای فریدون شهبازیان که ناظر ضبط این اثر بودند و یک نفر دیگر از معاونهای آقای حداد هم با ما آمدند.
یک روز در خرداد ۵۹ بود که آقای حداد عادل خبر دادند و گفتند: «ساعت هفت صبح فردا خودتان را به رادیو برسانید. لباس معمولی و خودمانی و ساده بپوشید. لباستان طوری نباشد که نشان بدهد هنرمندید. حضرت امام حال مساعدی ندارند و خیلی تلاش کردهایم که ما را به حضور بپذیرند». ایشان بیمار بودند و ناراحتی قلبی داشتند. دیدار ما هم قبل از عمل ایشان بود. سوار ماشین جیپ آهو شدیم و به سمت جماران رفتیم.
آن زمان آسیدحسن، نوجوان کوچک اندامی بود که مدام توی حیاط میدوید و پاسدارها را اذیت میکرد. ما چند دقیقه در حیاط ایستادیم و بعد آقا سیداحمد از آن بالا صدا کرد و گفت آقای حداد بفرمایید بالا. کفشهایمان را درآوردیم و بالا رفتیم.
وقتی داخل رفتیم، اول به سالن کوچکتری رسیدیم. آسید احمد با ما سلام و احوالپرسی کرد و همهمان را بوسید. آقای حداد عادل به نوبت ما را معرفی کرد و گفت ایشان آقای گلریز هستند که خوانندگی این سرود را به عهده داشتهاند. بعد به ما گفت بچهها شما بروید کمی آنطرفتر بایستید. به آقای سبزواری اشاره کرد و گفت ایشان آقای سبزواری هستند. آسیداحمد گفت: «بله به ایشان که ارادت داریم و خدمتشان بودهایم». آقای سبزواری هم رفتند پیش آقای گلریز ایستادند. بعد هم به من اشاره کردند و گفتند ایشان هم آقای راغب، آهنگساز اثر هستند. آقای حداد به آقای شهبازیان و آن دوست دیگرشان اشاره کردند و گفتند آقای شهبازیان هم در ساخت این قطعه تلاش بسیاری کردهاند. آسید احمد گفتند: «بسیار خوب، با هم بیایید.»
به این ترتیب همگی با هم به حضور حضرت امام رفتیم. حضرت امام روبهروی ما نشسته بودند. ما به محض اینکه وارد سالن شدیم، نطقمان بسته شد و همینطور ماندیم که حالا چه کار باید بکنیم. ابتدا سلام کردیم چون از ایشان دور بودیم و ایشان در انتهای سالن بودند، سعی کردیم سلام را بلندتر بگوییم. سرمان را هم تکان دادیم، همه از هم تبعیت میکردیم. هر کسی هر حرکتی که انجام میداد، بقیه همان حرکت را انجام میدادند. ایشان با حرکت دست به ما اشاره کردند که جلو برویم.
امام آن روز، عرقچینی روی سرشان گذاشته بودند و یک چفیه سفید روی شانهشان بود. با یک ردا نشسته بودند، لباسشان عبا نبود. روی مبل نشسته بودند و میز کوچکی هم جلوی ایشان بود. ما جلوتر رفتیم تا تقریباً به دو قدمی ایشان رسیدیم. آنجا آسید احمد گفتند آقا، ایشان آقای گلریز هستند که خواننده سرود بودهاند. حضرت امام سرشان را تکان دادند. آقای گلریز سرش را پایین آورد و ایشان پیشانی آقای گلریز را بوسیدند. آقای گلریز هم دست حضرت امام را بوسیدند. ما هم فهمیدیم که باید همین کار را انجام دهیم. بعد به آقای سبزواری اشاره کرد و گفت ایشان آقای حمید سبزواری یا درواقع حسین ممتحنی هستند.
وقتی امام درباره اوضاع و احوال موسیقی با هنرمندان حرف زدند
بعد آسید احمد به من اشاره کردند و گفتند ایشان هم آقای راغب هستند که آهنگساز این سرود بودهاند. خم شدم و ایشان پیشانی ام را بوسیدند. من هم دستشان را بوسیدم. در حالی که هنوز دست ایشان در دستم بود، پرسیدند: «اهل کجا هستی؟» گفتم: «از بندر انزلی هستم آقا». ایشان گفتند: «آهنگ بدون شعر این سرود را هم شنیدهام؛ کار خوبی است.» بعد به آقای حداد گفتند: «شما جلو بیایید». آقای حداد عادل جلو رفت و گردن و پیشانی و دست آقا را بوسید. اصلاً داشت از خود بیخود میشد. ما هم همین طور دورتادور، دو زانو نشستیم.
حضرت امام گفتند: «من اکثر سرودهای شما را شنیدهام». سیداحمد برای من در این دستگاه میگذارد و من گوش می کنم». یک دستگاه ضبط کوچک کاست کنارشان بود که به آن اشاره کردند و گفتند: «بیشتر آنها را قبول دارم و خوب است، ولی شما ابتدای کار هستید و باید تجربه کسب کنید. باید کم کم و در عمل بدانید که چگونه و چه کاری را انجام بدهید. موسیقی ما باید از موسیقی دوره پهلوی فاصله زیادی بگیرد. ما اگر موسیقی را تایید کنیم، آن موسیقیای را تایید میکنیم که موسیقیهای دیگر نتواند به آن داخل شود. من موسیقی شهید مطهری شما را چندین بار گوش کردهام و آن را تایید میکنم. اگر همچنان این راه را ادامه بدهید، شخصاً از شما حمایت میکنم. اگر هم مشکلی یا کاری داشتید، با سیداحمد صحبت و مطرح کنید.»
آقای حداد عادل گفتند: «آقا، من مدام با آقاسیداحمد در ارتباط هستم». حضرت امام گفتند: «نه فقط حالا، اینها برای همیشه باید حمایت شوند.» بعد حضرت امام ادامه دادند: «اینها نشان دادهاند که کارشان را بلدند و میتوانند کار بکنند. ولی باید خیلی مواظب باشند. البته عدهای هم باید مواظب خود اینها باشند.» بعد خطاب به ما گفتند: «شما کار خودتان را بکنید و همین راه را ادامه بدهید.» حال همه ما طوری بود که اگر یک پلک میزدیم، اشک از چشمانمان جاری میشد. بلند شدیم و دوباره دست ایشان را بوسیدیم. در حالی که تک تک ما دستشان را میبوسیدیم، دعای کوتاهی را به تعداد ما زمزمه کردند. متوجه شدم که وقتی نفر بعدی دست ایشان را میبوسید، حضرت امام دوباره این دعا را از سر میخوانند. بعد در حالی که صورت ما به سمت ایشان بود به عقب حرکت کردیم و تا در اتاق آمدیم حضرت امام به آقای حداد گفتند آقایان بروند پائین چای بخورند.»
وقتی از پلهها پائین رفتیم، بعد از چند دقیقه آقاسیداحمد هم پائین آمد. کاغذی در دست داشت، گفت: «خب، کمی راجع به مشکلاتتان صحبت کنید.» گلریز گفت آقا تمام سرودهای ما را به کاست تبدیل میکنند و بدون مجوز میفروشند. من هم گفتم آقا اینجا جای این حرفها نیست! اصلاً آرزوی ما این است که همه سرودهای ما کاست بشود و مردم بشنوند. این حرفها یعنی چه آقا!؟ البته مشکلاتی داریم. ما هنوز واحد موسیقی نداریم. رادیو سالیان سال متولی موسیقی کشور بوده است. ما الان نمیدانیم سرمان بر بالین چه کسی است.
حضرت امام مجوز شروع به کارم در موسیقی بعد از انقلاب را صادر کردند
مشکلاتمان را یکی یکی میگفتیم و آقا سید احمد یادداشت میکرد. گفت: «الان به نظرشان باید چه کار کنیم؟» درخواست کردیم که اصلاً واحد موسیقی تشکیل بدهیم. شبیه اداره باشد و مدیرتیش کنیم. گفتیم: «همه واحدها الان فعال شدهاند و دارند کار میکنند، ولی برای موسیقی هنوز هم تلفنی هماهنگ میشود. قبل از انقلاب، نوازندهها از رادیو و تلویزیون کارت شناسایی داشتند و با آن یک پُزی هم میدادند که ما از رادیوتلویزیون هستیم. آن زمان نوازنده خیلی زیاد بود. لاله زار هم نوازندههای زیادی داشت. ولی آنهایی که در رادیو و تلویزیون کار می کردند، کارت شناسایی داشتند.». گفت: این مشکل را حل میکند؟ گفتیم: «بله.» این مشکلات یادداشت شد. گفتند: «پس واحد موسیقی تشکیل بدهید و کارت صادر کنید.» در واقع با این اتفاق حضرت امام مجوز شروع به کارم در موسیقی بعد از انقلاب را صادر کردند.
سیداحمدآقا گفتند: «آقای حداد، ببینید آقایان چه میخواهند. کم کم نیازها و احتیاجات اداری و هر کار دیگری که باید بشود، برطرف کنید و کارهای لازم را انجام بدهید؛ مخصوصاً که حالا دیگر حضرت امام هم تایید کردهاند». بعد ادامه دادند: «البته دشمنیها بعد از این بیشتر هم خواهد شد و طبیعتاً هر کس حرکت کند، سنگ هم میخورد، لذا حواستان بیشتر جمع باشد و کار خودتان را بکنید.»
۵۷۵۷
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰