پیتر مککنا و سیاران دانلی اما وقتی تصمیم گرفتند سریال فوقالعادهی «خویشاوند» را بسازند، باهوشترین فرد حاضر را «آماندا» با بازی بینظیر «کلیر دان» انتخاب کردند؛ زنی با درایت که با خانواده جنایتکار «کینزلا» ازدواج کرده است.»؛ اینها را «پت استیسی» در «ایندیپندنت ایرلند» مینویسد. درست هم میگوید. شاید مهمترین ویژگی که «خویشاوند» را از دیگر سریالهای مشابه در ژانر خودش سوا میکند، دقیقا همین باشد. این که در «خویشاوند»، هسته مرکزی اتاق فکر خانواده آمانداست؛ یک خانواده مافیایی ایرلندی که شبکه پخش مواد مخدر را در دوبلین اداره میکنند و هیچ منعی برای انجام هیچگونه جنایتی ندارند. نه از قتل هراسی دارند و نه برای یک درصد سود بیشتر با رقیبهایشان مماشات میکنند. قلع و قمع در ذاتشان است. به تعبیر خیلیها شاید چیزی شبیه به همان قصهای که در «پیکی بلایندرز» دیدهایم.
اینجا هم باز پای خانواده در میان است و کشمکشهایی که سر و ته همهشان در ظاهر، حفاظت از همین ارزش است. اعضای خانواده برای یک هدف مشترک میجنگند و برای همان هدف ممکن است به یکدیگر آسیب برسانند. آنجا «تامی شلبی» هسته اصلی داستان است و اینجا «آماندا کینزلا» امورات خانواده را با تیزبینی و سیاستگذاری درست پیش میبرد. قصه «خویشاوند» اما تازهتر شده. حتی خاصتر. جنس روایتش آنقدر امروزی و تمیز است که شاید بتوان گفت آدمها همذاتپنداری بیشتری با اتفاقهای مرتبط با شخصیتهای داستان احساس میکنند.
داستان «خویشاوند» روان و ساده پیش میرود. پیچیدگی عجیب و غیرقابل هضمی ندارد. تعلیقها بهجا و مناسب است. شخصیتها، ویژگیهای اخلاقی و رفتاریشان، آنچه در سر دارند و آنچه میخواهند به دست بیاورند، واضح و عیان است. تصمیمگیریهایشان را با صدای بلند عنوان میکنند و لازم نیست موشکافانه در دل داستان پیش بروی تا بدانی هر شخصیتی چه هدفی را دنبال میکند و چه مسیری پیش روی خودش ترسیم کرده. در یک عبارت، تماشای «خویشاوند» که شروع میشود، بدون مکث پیش میرود.
«آماندا» و «جیمی» همسرش به همراه دو پسرشان، «برن»، پدر خانواده، برادرش «فرانک»، خواهرشان «بریجت بردی» که به عنوان عمه خانواده در یک سکانس مهم نقش کلیدی حضورش را فریاد میزند، «مایکل»، برادر جیمی که در یک تعهد نانوشته دستراست آمانداست و «اریک»، پسر فرانک که بچه دردسرساز خانواده است، در هر قسمت فرارتر از انتظار ظاهر میشوند؛ یا مهرهای را به اشتباه تکان میدهند که حیات اعضای خانواده زیر سوال میبرد یا توپی را شوت میکنند که صاف میرود در دروازه حریف مینشیند.
«فرانک» با بازی «آیدن گیلن» که پیش از این در سریال «گیم آف ترونز» رخ دیگری از خود را نشان داده بود، با پریشانیاش در جنگ است. با این که در ابتدا مدیریت اوضاع را در دست دارد اما به دلیل کشمکشهای روحی فراوان یک جایی در قصه، کار را زمین میگذارد؛ او دچار احساس گناه و افسردگی میشود. مواد مخدر زیادی مصرف میکند و به قول «پت استیسی» مانند «لیدی مکبث» دچار توهمِ خون روی دستهایش است. اینجاست که «آماندا» سر کلاف را دست میگیرد. او با حمایت همسرش «جیمی» با بازی «امت جی اسکنلان»، فصل اول را با طراحی یک کودتا به پایان میرساند.
تجارت خانواده را پیش میبرد و از جانِ اعضای خانوادهش و به طور خاص «مایکل» حفاظت میکند. بماند که در یک داستان موازی، مخاطب قلقلکهای احساسی بین او و «مایکل» را هم میبیند و بسیاری از حمایتهای «آماندا» از «مایکل» را پای حسابِ حسی میگذارد که بینشان جاریست اما در نهایت تکلیف «آماندا» به عنوان یک مادر روشن است. او برای حفظ جان فرزند باقی ماندهش، اصلا کوتاه نمیآید. «جیمی» را تا قبل از آزادی برن از زندان تمام قد کنار خود دارد تا این که از زندان آزاد میشود و معادلات «آماندا» به واسه دخالتهای او بهم میریزد و همه چیز شکل دیگری میگیرد.
«آماندا» اما «مایکل» را با بازی خوب «چارلی کاکس» همیشه کنار خود دارد. چه در روزهایی که برن پشت میلههای زندان است و چه روزهایی که آزاد شده و با تصمیمگیریهای عجولانه و تلاش برای نشان دادن اقتدار کارخرابی میکند. اضافه شدن «برن» به خانواده درگیریهای اعضای خانواده را از مبارزه با رقبای خود به مناسبات داخلیشان هم میکشاند. در زمان پخش سریال، بسیاری از مخاطبها بعد از تمام شدن هر قسمت احساساتشان از اتفاقاتی که به واسطه برن افتاده بود را کلمه میکردند و در شبکههای اجتماعی بازگو میکردند. خیلیها نوشتند این بازی بسیار خوب «فرانسیس مگی» بوده که خروجیاش اینقدر تمیز و دقیق زده بیرون و این احساس را درباره «برن» ساخته. «آماندا» اما به این سادگیها کوتاه نمیآید. او با کمک «مایکل»، تنها مرد خانواده که هیچگاه او را دستکم نمیگیرد، قدمهایش را محکمتر برمیدارد و نمایش را تمام و کمال در دست میگیرد.
در روزهایی که پخش این سریال سر خط خبرها بود، خیلیها نوشتند که «خویشاوند»، برچسب بهترین درام شبکه «آرتیای» را از آن خود کرده و حیف است اگر کسی از خیر دیدنش بگذرد. «اد پاور» درباره «خویشاوند» در «آیریش تایمز» نوشته:« یکی از بارزترین ویژگیهای این سریال اعتماد به نفس است. داستانِ سریع پخته شده مککنا درباره رقابتهای خانوادگی در دنیای زیرزمینی جنایتکارهای دوبلین برای همه مناسب نیست. خویشاوند با هیجانهای یک دقیقهای داستانهای این چنینی فاصله زیادی دارد و کسانی که دوست دارند داستانهای جنایی خود را پُر از اکشن و پیچوخمهای زیاد دنبال کنند، شاید با رسیدن به نیمه راه، قصه را رها کنند. اما خویشاوند این اعتماد به نفس را دارد که داستانش را تعریف کند.» و خط به خط تعریف میکند. شخصیتهای داستان هر قسمت برگ جدیدی نشان میدهند و همه چیز یک لایه سومی دارد که در طول قصه بالا میآید و روی سطح قرار میگیرد. در نهایت سریال «خویشاوند» هفتم می سال ۲۰۲۳ در دو فصل و مجموع شانزده قسمت به پایان رسید.
بعد از پخش قسمت آخر، مخاطبان زیادی دست به کار قضاوت شدند. همیشه همین است. قسمت پایان هر سریالی درست به اندازه شروع و جریان قصه، حرف برای گفتن دارد. آنطور که شبکه خبری «دوبلین لایو» مینویسد، بین تمام کلماتی که درباره پایان سریال «خویشاوند» در شبکههای اجتماعی رد و بدل شد، یک توصیف مشترک بود؛ «احساسِ ناراحتی»!
۵۷۲۴۵
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰