به گزارش «مبلغ»، در این عصر گروههای انحرافی همچون واقفیه به تخریب اعتقادات مسلمانان و مخالفت با امامت حضرت رضا(ع) میپرداختند. با شکلگیری نهضت ترجمه، شبهات و اندیشههای انحرافی بسیاری نیز به جامعه اسلامی راه یافته بود. پیشنهاد ولایتعهدی مأمون نیز امام هشتم(ع) را با چالشهای تازهای مواجه کرد.
در این شرایط سرنوشتساز، حضرت رضا(ع) با هوشمندی و درایتی خاص به مبارزه با جریانهای انحرافی، خنثی کردن اقدامات مأمون و تبیین اسلام ناب و اصیل به جامعه اسلامی عصر خود پرداختند. همزمان با ایام دهه کرامت، درباره سیره سیاسی امام هشتم(ع) در برخورد با مخالفان امامت و ولایت با حجتالاسلام والمسلمین دکتر حمیدرضا مطهری، رئیس انجمن تاریخپژوهان حوزه علمیه قم و مدیر پژوهشکده تاریخ و سیره اهل بیت پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به گفتوگو نشستهایم.
اگر موافق باشید گفتوگو را با مروری بر شرایط سیاسی و اجتماعی عصر امامت حضرت رضا(ع) پیش از ولایتعهدی مأمون و وضعیت جامعه اسلامی در اواخر قرن دوم هجری آغاز کنیم.
عصر امامت حضرت رضا(ع) همزمان با دوران اقتدار حکومت عباسیان بود؛ خلفای عباسی، علویان را رقیب خود میدیدند و با آنها خصومت و دشمنی شدید داشتند. علاوه بر این در زمان هارونالرشید، بر سر جانشینی وی تعارض و مشکل بسیار مهم در خلافت عباسی ایجاد شد. هارون سه فرزند خود را به ترتیب به عنوان ولیعهدش مشخص کرد: محمد با لقب امین به عنوان ولیعهد اول؛ عبدالله با لقب مأمون به عنوان ولیعهد دوم و قاسم با لقب مؤتمن به عنوان ولیعهد سوم. البته دخالت خاندان عباسی در شکلگیری ولایتعهدی تأثیر داشت. خود هارون میگوید: «من دوست داشتم مأمون را به عنوان ولیعهد اول تعیین کنم ولی خاندان عباسی طرفدار امین بودند» چون امین از ناحیه مادر هم عباسی بود؛ در حالیکه مادر مأمون ایرانی بود. این مسئله در آغاز و در زمان حیات هارون مشکلی نداشت ولی پس از فوت هارون، تعدد ولیعهد زمینه اختلاف جانشینان هارون را فراهم کرد، از این رو وقتی هارون از دنیا رفت و امین به خلافت رسید، تلاش کرد مأمون را از ولایتعهدی خود کنار بزند. این امر محقق نشد. نتیجه تصمیم او درگیری میان امین و مأمون برای رسیدن به قدرت بود. در این درگیری مأمون پیروز شد و امین شکست خورد و کشته شد. خاندان عباسی از دوره هارون روی خوشی به مأمون نشان نمیدادند و با کشته شدن امین این وضعیت بغرنجتر شده بود و مخالفت عباسیان با مأمون، تبدیل به دشمنی شد. پس از آن، مأمون مرکز خلافت را از بغداد به خراسان و شهر مرو منتقل کرد چون به یاری خراسانیان امید داشت. این مسئله دشمنی عباسیان با مأمون را تشدید کرد. این شرایط، جامعه اسلامی را با چالشها و مشکلات زیادی مواجه کرده بود. از سوی دیگر عصر امام رضا(ع) مصادف با نهضت ترجمه بود. این جریان که در عصر هارون رونق گرفته بود در دوره مأمون به اوج خود رسید و بسیاری از کتابهای ملل دیگر به زبان عربی ترجمه شد. در نتیجه این نهضت، اندیشههای مختلف و انحرافی به جامعه اسلامی راه یافت. یکی دیگر از مشکلات عصر امامت حضرت رضا(ع) وجود برخی از جریانهای انحرافی مذهبی مانند واقفیه بود که امامت آن حضرت را انکار میکردند و مشکلات زیادی برای جامعه شیعه و امام رضا(ع) ایجاد کردند.
درباره سیره سیاسی امام رضا(ع) پیش از پذیرش ولایتعهدی مأمون کمتر بحث شده است. آن حضرت در این دوران به عنوان پیشوای شیعیان در زمینه گسترش سیره نبوی و علوی چه گامهایی برداشتند؟
امام رضا(ع) پیش از ولایتعهدی مأمون، از طریق سازمان وکالت و نامهنگاری با شیعیان خود در اقصی نقاط سرزمینهای اسلامی ارتباط داشتند؛ چنانکه خود امام وقتی از مدینه به مرو میآیند میفرمایند: من در مدینه بودم که نامههای من در شرق و غرب جهان اسلام خوانده میشد. توجه داشته باشید وقتی آن حضرت میفرمایند شرق و غرب، یعنی خیلی فراتر از قلمرو عباسیان، چون حکومت عباسی نتوانست به همه سرزمینهای اسلامی مثل شمال آفریقا و اندلس(اسپانیا) سلطه یابد. از این جمله امام کاملاً مشخص است ایشان از طریق نمایندگان خود و سازمان وکالت با همه سرزمینهای اسلامی در ارتباط بودند. به جز اینها بخش مهمی از تلاش امام هشتم(ع) در این دوران صرف مقابله با جریانهای انحرافی و مخالفان امامت ایشان شد.
پس از شهادت امام موسی کاظم(ع)، گروههایی از شیعیان از مسیر مستقیم منحرف شدند و امامت حضرت رضا(ع) را نپذیرفتند. موضع امام در برخورد با این افراد چه بود؟
قسمت عمده مخالفان امامت حضرت رضا(ع) واقفیه بودند؛ جریانی انحرافی که پس از شهادت امام کاظم(ع) ایجاد شد و عوامل مختلفی از جمله برخی از وکیلان منحرف در شکلگیری آن تأثیر بسیار مهمی داشتند. واقفیه منکر شهادت امام هفتم(ع) شدند و بر همین اساس امامت حضرت رضا(ع) را انکار کردند. این گروه میگفتند: امام کاظم(ع) از دنیا نرفته و همان امام قائم است و برخواهد گشت یعنی ادعای مهدویت یا قائمیت درباره ایشان را مطرح کردند. بنابراین قسمت عمدهای از وقت حضرت رضا(ع) صرف مقابله با جریانهای انحرافی و به صورت ویژه مبارزه با واقفیه شد. امام نامهنگاریها، مناظرات و گفتوگوهایی با افراد مختلف از جریان واقفیه داشتند و با صراحت از امامت خود سخن گفتند. یعنی حتی گاهی تقیه را کنار میگذاشتند. با اینکه یکی از ویژگیهای مهم امام رضا(ع) شکیبایی و سعه صدر فراوان است اما در زمینه واقفیه به دلیل مشکلات و شبههافکنیهایی که در جامعه ایجاد کرده بودند پس از اینکه دیدند به هیچ روی امکان گفتوگو و هدایت این گروه نیست آنها را لعن کرده و حتی مردم را از ارتباط با آنها و پرداخت خمس، زکات و صدقه به این گروه نهی فرمودند.
همانطور که اشاره فرمودید عباسیان دشمنی شدیدی با علویان داشتند. حتی مأمون عباسی برای نشستن بر مسند خلافت، برادر خود امین را به قتل رساند. با این وصف مأمون از دعوت امام رضا(ع) به خراسان و پیشنهاد ولایتعهدی به آن حضرت چه هدفی داشت؟
سؤال خوبی است؛ پیش از این اشاره کردم که به دلیل نسب مأمون از جانب مادر، خاندان عباسی از دوره هارون روی خوشی به او نشان نمیدادند و با کشته شدن امین این وضعیت بغرنجتر شده بود. بنابراین مأمون پس از رسیدن به خلافت، مرکز حکومت عباسی را از بغداد به خراسان و شهر مرو منتقل کرد چون به دلیل ایرانی بودن مادرش به یاری خراسانیان امید داشت. این مسئله سبب دشمنی بیشتر عباسیان با وی شد.
ایرانیان تا آن زمان از مأمون حمایت کرده بودند اما یک مشکل اساسی وجود داشت و آن اینکه در سابقه ذهنی ایرانیان خاطره خوشی از خاندان عباسی وجود نداشت؛ زیرا خلفای عباسی با وجود اینکه با یاری ایرانیان به قدرت رسیدند با ایرانیان صادق نبودند، حتی پس از تثبیت قدرت، اولین قربانیان آنها ایرانیان بودند مثل ابومسلم خراسانی. در دوران بعد هم هر کدام از ایرانیان که به خاندان عباسی خدمت میکردند قربانی قدرتطلبی آنها میشدند. مثل خاندان برمکی که برای رسیدن هارون به خلافت کمک زیادی کردند ولی هارون پس از رسیدن به خلافت تعداد زیادی از آنها را قتلعام و زندانی کرد. از این رو مأمون برای تثبیت حکومت خود به دنبال راهی برای پاک کردن این بدبینی از ذهن ایرانیان بود.
یکی از گزینههای مأمون برای رسیدن به این هدف، این بود که امام رضا(ع) را ولیعهد خود کند و به این وسیله خود را خیرخواه مسلمانان و ایرانیان که دوستدار اهل بیت بودند نشان دهد. یعنی میخواست اینطور وانمود کند که هدف من تأمین مصالح مسلمانان است و در این راه اگر مجبور شوم برادر خودم را بکشم یا خلافت را از خاندان عباسی بردارم و به رقیب آنها علویان انتقال بدهم این کار را خواهم کرد. هدف دیگر مأمون از پیشنهاد ولایتعهدی به امام رضا(ع)، تخریب وجهه آن حضرت در جامعه اسلامی بود. یعنی میخواست به جامعه اینطور وانمود کند که علویان بهویژه امام رضا(ع) آنچنان که نشان میدهند نیستند و اگر در رأس حکومت قرار گیرند کارهایی را که همه حاکمان میکنند انجام میدهند.
امام هشتم(ع) در زمینه خنثی کردن اهداف مأمون و مشروعیتزدایی از حکومت این خلیفه عباسی چگونه عمل کردند؟
اقدامات امام رضا(ع) در این زمینه متعدد است؛ یکی از اقدامات آن حضرت، ایجاد شک و تردید در جامعه درباره اهداف مأمون بود. مثلاً تا زمانی که مجبور نشدند، به پیشنهاد مأمون برای ولایتعهدی پاسخ مثبت ندادند، در مدینه ماندند و از رفتن به خراسان خودداری کردند و در نهایت به اجبار مأمون راهی مرو شدند. خب طبیعتاً این ذهنیت در جامعه ایجاد شد که چرا امام رضا(ع) دعوت خلیفه را نمیپذیرد؟ حتی شیوه حرکت و وداع امام(ع) با شهر مدینه و خانواده نشان از غم و اندوه ایشان از این سفر داشت. نکته مهم دیگر این است که آن حضرت خانواده خود حتی فرزندشان امام جواد(ع) را که به ایشان بسیار علاقهمند بودند و او را مولودی با برکت برای جامعه شیعه معرفی کردند همراهشان نبردند؛ در حالیکه در جامعه عربی رسم بود حتی گاهی در جنگها هم خانواده را با خود میبردند چه برسد به مسافرت امام که امکانات حکومتی بود. نکته دیگر اینکه امام رضا(ع) در مجلس ولایتعهدی در پاسخ به تبریک برخی از افراد فرمودند: تبریک نگویید چون این امر به سرانجام نمیرسد. این سخن آن حضرت تردیدی را در جامعه به وجود آورد که چرا امام اینگونه میگوید؟ دلیل به سرانجام نرسیدن ولایتعهدی چیست؟!
نکته بعدی مشروعیتزدایی از خلافت عباسی بود؛ امام رضا(ع) در جریان ولایتعهدی فرمودند مأمون حقی را به ما برمیگرداند که دیگران از ما غصب کرده بودند. مأمون به دنبال این است که از امام(ع) اعتراف بگیرد خلافت حق عباسیان است اما امام در مجلس ولایتعهدی مأمون میفرمایند: مأمون حقی را به ما برمیگرداند که دیگران غصب کرده بودند. دو نکته در این سخن وجود دارد؛ نخست اینکه مأمون دارد حقی را به جای خودش برمیگرداند؛ یعنی چیزی که مأمون به امام میدهد حقی است که دیگران گرفته بودند.
نکته دوم اینکه دیگرانی که اجداد مأمون هستند، این حق را غصب کرده بودند و بدینسان مأمون و اجداد او را غاصب حکومت و حق اهل بیت(ع) معرفی کردند. یعنی نه تنها هدف مأمون محقق نشد بلکه اجداد او نیز غاصب معرفی شدند.
از سوی دیگر امام رضا(ع) با شرایطی ولایتعهدی را پذیرفتند؛ از جمله اینکه در عزل و نصبها دخالت نکنند، در امور حکومتی مورد مشورت قرار نگیرند و قوانین جاری را تغییر ندهند. یعنی این حکومت از نظر من مشروعیت ندارد. اقدام بعدی امام، تبیین حق خاندان پیامبر(ص) در امر حکومت و حاکمیت بود؛ مثلاً وقتی در نیشابور از امام درخواست سخن کردند، ایشان فرمودند: «کلمه لا اله الا الله حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی». سپس حرکت کردند و دوباره توقف کرده و فرمودند: «بشرطها و انا من شروطها» یعنی به شرطی که به من توجه داشتید. منظور امام ولایت امام رضا(ع) یعنی امامت و ولایت اهل بیت(ع) است. در خراسان هم امام در مجلس ولایتعهدی مأمون فرمودند: ما به واسطه پیامبر(ص) بر شما حقی داریم یعنی انجام ولایتعهدی و بیعتی که دارد صورت میگیرد، به واسطه حقی است که از جانب پیامبر(ص) به ما واگذار شده است نه اینکه خلیفه این حق را به ما واگذار کرده باشد. نکته آخر که باید عرض کنم درباره نوع رفتار امام است.
رفتار ایشان در مرو و پس از پذیرش ولایتعهدی مأمون، با آنچه در مدینه بود تفاوتی نکرد. یعنی تلاش مأمون برای بدنام کردن و تخریب چهره امام نتیجه نداد؛ زیرا آن حضرت حتی در دارالاماره مأمون هم با خدمه و کارکنان عادی مینشست و در جامعه مانند عامه مردم زندگی میکرد. نمونه بارز آن، جریان نماز عید فطر بود که امام هنگام حرکت به شیوه پیامبر(ص) پیاده و با پای برهنه حرکت کردند و مردم هم ایشان را همراهی نمودند بهگونهای که سبب خشم مأمون شد و از امام خواست برگردد و خودش نماز را بهجا بیاورد. یعنی امام با زمانسنجی و درایت خاصی که از علم و دانش عمیق ایشان سرچشمه میگرفت، اقدامات و اهداف پلید مأمون را خنثی و حقانیت اهل بیت(ع) را برای جامعه اسلامی تبیین کردند.
2323
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰