ایالات متحده که دهه ها خود را پرچمدار نظم لیبرال بین المللی همراه با مقررات، نهادها و هنجارهایی می دانست که وظیفه محافظت از بازار آزاد، صلح میان قدرت های بزرگ و دموکراسی را در سراسر جهان داشتند، کمتر از هر زمان دیگری به حقانیت بی عیب و نقص این فلسفه سیاسی و بازوهای اجرایی و عملی آن باور دارد. بالا بردن دیوارهای فیزیکی توأم با افزایش تعرفههای تجاری و اراده سستتر در دفاع از متحدان و شرکای خود در مناطقی که به دلایل مختلف دیگر در بین اولویت های واشنگتن نیستند و در عوض تمرکز بر رقابت اقتصادی و ژئواستراتژیک با چین برای تسلط بر اقیانوس آرام و مناطق فراسوی آن، حاکی از پذیرش رهبران این کشور نسبت به پایان عصر چیرگی ایالات متحده است. برخلاف آنچه تصور می شد، نه تنها روسیه قصدی برای ملحق شدن به لوکوموتیو غرب و تبدیل شدن به یکی از کشورهای لیبرال دموکراتیک و متعهد به بازارهای آزاد را ندارد بلکه سالهاست در تعقیب دستور العمل ژئوپولیتیکی مستقلی می کوشد هیمنه دوران امپراتوریایی خود را بازیابد. به رغم هزینه هایی که روسیه در طی این مسیر پرداخته اما نمی توان این واقعیت را نادیده گرفت که اکنون یکی از مهمترین چالش های استراتژیک غرب در قلب اروپا و مناطقی دورتر است. به همین ترتیب، چین هرچند با سوار شدن بر ترن توسعهای که غرب و نظم لیبرال بین المللی هموار کننده راه آن بود به سطحی حیرت انگیز از رونق و شکوفایی اقتصادی دست یافته اما امروز در حین فاصله گرفتن از ایالات متحده و غرب، در حال بازبینی نسبت به وابستگی متقابل به اقتصاد آمریکاست. شی جین پینگ در جریان بیستمین کنگره حزب کمونیست از تلاش برای گسترش بازارهای داخلی و جایگزین کردن آن به جای بازارهای خارجی است که آشکارا قدمی در راه خودکفایی است و میتواند مصداقی از جداسازی اقتصاد آمریکا و چین باشد؛ ابتکاری از زمان دولت دونالد ترامپ آغاز شد و در دولت بایدن با همان شدت ادامه یافته است. اتحادیه اروپایی در سوی دیگر این تحولات جهانی، نگران از گسترش طلبی روسیه، بحران پناهجویان و ظهور احزاب راست افراطی در میان اعضای خود است که نه تنها سناریوی تکرار برگزیت را برای سایر کشورهای عضو معتبر می سازد بلکه ممکن است به سیاست های هماهنگ مالی و سیاسی این اتحادیه آسیب های برگشت ناپذیری وارد آورد. قدرت های بزرگ دیگر مانند هند، برزیل، آفریقای جنوبی و قدرت های درجه دوم مانند نیجریه، ترکیه، عربستان سعودی، ژاپن، کره جنوبی و اندونزی ترجیح داده اند که در سیاست های گذشته خود بازنگری کنند و اکنون بازیگران مستقل تری هستند که نه تمایلی به گرفتار شدن در منظومه در حال ظهور چین دارند و نه اشتیاقی به اسارت در مدار آمریکا. با این توصیف، دنیای امروز، جهانی آشفته تر، ناهماهنگ تر و مملو عدم قطعیت هایی است که نه تنها اداره مشترکات بین المللی را دشوارتر از قبل می کند بلکه سرشت بی ثبات تری به ائتلاف ها، همکاری ها و اتحادهای بین المللی می بخشد. یک سیستم بین المللی که میتوان آن را دو-چندقطبی نامید، نه کاملاً متعلق به آمریکا و متحدان اروپایی آن است و نه متعلق به چین، روسیه و دیگر قدرت های نو ظهور. نه کاملاً غربی است و نه کاملاً آسیایی. دنیایی که چارلز کوپچان در کتاب فاخر خود « جهان هیچکس» نامیده است. هنوز نمی دانیم که این دوران گذار تا چه زمانی ادامه خواهد داشت و به کدام سو خواهد رفت اما اطمینان داریم که جهانی تا این اندازه متنوع، نامطمئن و بیثبات، آبستن رویدادهای پیشبینیناپذیری است که می تواند سمت و سوی جهان آینده را متفاوت با آنچه اکنون می پنداریم، هدایت کند. جنگ اوکراین، شیوع ویروس کووید ۱۹، بحران انرژی و امواج پیاپی پناهجویان، همزمان با ادامه تغییرات آب و هوایی و شاید جنگ تصادفی در شبه جزیره کره یا تنگه تایوان، تنها نمونه هایی از عوامل تعیین کننده ای هستند که به سختی قابل پیشبینی یا مدیریت بودند و از آن مهمتر اینکه هیچ کشوری به تنهایی قادر به مواجهه با پیامدهای آنها نیست. راه حل ساده ای برای پرسش های برآمده از این دوران وجود ندارد اما احتیاط، دوراندیشی در انتخاب ها، آمادگی دائمی برای همکاری های بین المللی و بازگشت به منطقهگرایی به منزله سپر دفاعی و نیروی محرکه همکاریهای کوچک مقیاس می تواند، مسکنی موقت برای تنشها و چالشهایی باشد که هنوز از ماهیت، گستره و چگونگی آن اطلاع کافی نداریم. تعریف سازوکاری برای جلوگیری از تصاعد تنش با کشورهایی که در رقابت با آنها به سر می بریم همانقدر اهمیت دارد که داشتن برنامهای بلند مدت برای همکاری با کشورهای دوست.روشی خویشتن دارانه که تا آینده ای نامعلوم باید به آن عادت کنیم؛ نه تنها ما بلکه همه بازیگرانی که در این دنیای دو-چندقطبی زندگی می کنند.
۳۱۱۳۱۱
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰