پسر خالهای دارم که از من ده سال بزرگتر است، او خواننده پر و پا قرص ماهنامه فیلم بود و باعث شد از سالهای دبستان خواندن «فیلم» را شروع کنم. از اول دبیرستان نوشتن برای مجلات در صفحه خوانندگان برایم جدی شد. برای ماهنامه فیلم، فلاش بک مینوشتم و بخش مهمی از لذت زندگی در سالهای نوجوانی به انتظار دیدن نامم در «فیلم» میگذشت. به خاطر خواندن مجله فیلم از دبستان، خیلی زودتر از همسن و سالهایم متوجه شدم حرفهای به نام منتقد فیلم وجود دارد، میخواستم منتقد فیلم باشم. در دانشگاه، فقط چند استاد خوب داشتم که روزنامهنگاری را میشناختند و فراتر از یک حرفه، به آن عشق میورزیدند.
اواخر دهه هفتاد، در روزهای طلایی مطبوعات، روزنامهنگار سینمایی شده بودم. آنهایی که از بیرون این حرفه را نگاه میکنند و احتمالا نامگذاری «روز خبرنگار» هم ایده آنهاست، نمیدانند که روزنامهنگاری مفهومی کلانتر دارد و خبرنگاری بخشی از آن است. یک روزنامهنگار، تحلیل و قدرت نوشتن دارد و در این روزگار که رسانهها بهم نزدیک شده و خاصیت مشابه یافتهاند، روزنامهنگاری، تخصصی چند ساحتی است. فراتر از تسلط بر جستجو در گوگل و بازیافت مطالب دیگران. روزنامهنگار با صاحبان قدرت و سرمایه، زد و بند نمیکند. پرسشگر است و هرگز شبیه روابط عمومی عمل نمیکند.
در این روزهای تلخ و اندوهبار، روزنامهنگاران هم مثل بسیاری از مشاغل و حرفهها در تنگنای اقتصادی و معیشتی هستند. شاید در سختترین روزهای حیات حرفهایشان. بسیاری از آنان که اواسط دهه هفتاد و به دلیل فضای اجتماعی، این حرفه را انتخاب کردند جذب شغلهای دیگری شدهاند. تعدادی از روزنامهنگاران، منتظر تغییر دولت و مدیران و در بیم از دست دادن شغلشان هستند، بسیاری تعدیل شده و در جستجوی کارند، روزنامهها، کم تیراژ و کم اثر شدهاند و آنچه مانده، بیشتر خبرنگاری است. آنهم در سادهترین شکل ممکن. کم خلاقیت، وابسته به مراکز دولتی و سفارشی.
روزنامهنگاری، برای من که یک دهه است از این حرفه دور شده و جذب فضایی دیگر شدهام، هنوز یکی از با اعتبارترین حرفههاست. حتی اگر یکی از دوستان صمیمیام، مدام تکرار کند از روزنامهنگارها خیری ندیده است.
اغلب مدیران اتوکشیده دولتی، برایشان مهم است که رسانهها و روزنامهها دربارهشان چه مینویسند و چه نظری دارند. به همین دلیل معمولا تلاش میکنند آنها را تطمیع کنند. فیلمسازها و بازیگرها، با همه بیاعتنایی و رفتارهای دور از ادب، دلشان میخواهد نقدها و یادداشتهای مثبت درباره کارهایشان بخوانند و با منتقدها و روزنامهنگارها در ارتباط باشند. خبرنگاران و روزنامهنگاران متخصص و شجاعی را میشناسم که زیر فشار نهادها و ارگانها و سفارشها نمیروند، حتی هدیههای مالی را نمیپذیرند و استقلالشان را حفظ میکنند. در برخورد با بسیاری از مدیران، آنها به سابقه روزنامهنگاری من اشاره کرده و برایشان مهم بوده که از رسانه به کار اجرایی آمدهام و نماینده اهالی رسانه محسوب میشوم. با همه تلاشی که شده تا روزنامهنگاری بیاثر و روزنامهنگار بیقدر شود، اما مردم هنوز به این حرفه احترام میگذارند. بیش از بسیاری از حرفههای دیگر که نه «روزی» دارند و نه تاثیری بر دنیای اطرافشان میگذارند.
دیشب پس از یک روز کاری خسته کننده، گوشی همراهم را خاموش کردم تا چند ساعت در آرامش باشم، ساعت شش صبح امروز که گوشیام را روشن کردم، انبوهی پیام تبریک روز خبرنگار غافلگیرم کرد. روزی که از یادم رفته بود. تبریکهای مدیر عامل و همکاران موسسهای که قبلا در آن کار میکردم، دوستی مستندساز، خواهرم و … یادم آورد هنوز روز خبرنگار برای دیگران اهمیت دارد. ترجیح میدهم روز خبرنگار، روز «روزنامهنگار» باشد. به یاد همه استادانی که چراغ این حرفه را روشن نگه داشتند. استاد حسین قندی (یادش گرامی)، فریدون صدیقی (عمرش دراز باد) و دکتر احمد توکلی بزرگوار که یکی از خوش اخلاقترین روزنامهنگاران و استادان این حوزه است. هوشنگ گلمکانی، عباس یاری و زندهیاد مسعود مهرابی که عشق به نوشتن درباره سینما را در قلب یک نسل، شعلهور کردند.
به یاد همه همکارانی که از میان ما رفتند، شیده لالمی، مهشاد کریمی، ریحانه یاسینی و بسیاری دیگر که جایشان خالی است. به یاد همه روزنامهنگارانی که خسته از شرایط دشوار زندگی، هر کجای دنیا هستند، میکوشند سلامت و آزاده زندگی کنند. به یاد محمود صارمی که طالبان او را ناجوانمردانه به شهادت رساند. با تبریک به همه دوستان و همکارانم که تسلیم دشواریها نشده و همچنان روزنامهنگار باقی ماندهاند و در رسانهها، فعالیت میکنند. به امید فردای بهتر…
۵۷۵۷
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰