هر جنگ همواره هدفی سیاسی را تعقیب میکند و حتی مدعی برقراری صلح است، از راه مجبور ساختن حریف به انصراف از تجاوز به حریم کشورها و نقض قراردادها ! بنابراین در تحلیل نهایی، تنها قدرت سیاسی است که تصمیم به راهاندازی و ادامهٔ جنگ یا آتشبس و صلح میگیرد. از اینرو، جنگ نه نشانهٔ وحشیگیری بلکه ابزار اعمال قدرت برای تحقق یک استراتژی عقلانی محاسبهشده است. «قدرت و نه خشونت، عنصر اساسی هر شکل از حکومت است» (ه. آرنت). پس برخلاف تبلیغاتی که سالها در کشور ابراز میشد که مذاکره مذموم است، هدف جنگ مذاکره برای مفاهمه با حریف است: ویتکنگ اگر در میدان میجنگید برای آن بود که در مذاکرات (پاریس) پیشرفتی حاصل شود.
وانگهی، اختراع سلاح هستهای در جهان معاصر، سلاحی که امکان استفاده ندارد، نقطهٔ پایانی بر شیوهٔ کلاسیک جنگ و درگیری نظامی نهاد و سخن از «بازدارندگی» یا امتناع جنگ را به میان آورد. مراد نظام پس از جنگ از سرمایهگذاری سنگین در سیاست هستهای چه بوده است؟ فرض کنیم بازدارندگی از مورد تهاجم و جنگ واقع شدن و براندازی از برون. در تناسب قوای منطقه و در برابر ابرقدرتهای جهان اما، اگر ایران در عصر جدید بارها تقسیم و تجزیه نشده است، به شهادت اکثر پژوهشهای تاریخی دانشگاهی، از جمله به لطف دیپلماسی قوی ایرانیان در مذاکرات خارجی بوده است. پس امکان جنگافروزی را برای رقبا و قدرتهای بدخواه کشور فراهم آوردن به هرشکل، ولو با جنگهای نامنظم و موضعی، نقض غرض همان «بازدارندگی» خواهد بود!
و تجربه نشان داده است که مذاکره و آتشبس و سازش، اگر در زمان صلح و از موضع قدرت صورت نگیرد، در مخمصمه و از موضع ضعف، به خسارتها، زیانها و امتیازدهیهای جبرانناپذیر تاریخی میانجامد.
و در شرایط حاضر آیا در یک بزنگاه تعیینکنندهٔ تاریخی قرار نداریم؟
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰