1- ریاضیات اولین علمی است که در کتاب اصول اقلیدس صورت مدوّن منطقی پیدا کرده است. نیاکان ما نه فقط ریاضیات یونانی را فراگرفتند بلکه با رجوع به ریاضیات هندیان و دانسته های اقوام دیگر آنها را صورتی کم و بیش تازه بخشیدند و مخصوصاً در حساب و جبر طرح های نو پیش آوردند و به حل مسائل تازه راه یافتند.
2- شاید همه ریاضیدانان به فلسفه ریاضی اهمیت ندهند و بسیاری از آنان حتی آن را زائد بدانند اما فیلسوف وظیفه خود را انجام می-دهد. او باید از وجود و ماهیت چیزها پرسش کند. علم هم یکی از آنهاست. البته فلسفه علم و از جمله فلسفه ریاضی به جهاتی که مجال ذکر آن اینجا و اکنون نیست قدری دیر به وجود آمده است. این فلسفه وقتی به وجود آمد که ریاضیات از ذیل فلسفه بیرون آمده بود و می بایست منطق علوم باشد و البته این منطق دیگر نمی توانست مدخل علم باشد بلکه صورت همه علوم بود. نمی خواهم بگویم ریاضیات به عنوان مدخل علم جانشین منطق شد. هر چه بود منطق قدیم با علم جدید چندان مناسبت نداشت زیرا این علم بالذات ریاضی بود.
3- معنی ریاضی بودن علم جدید صرفاً این نیست که علوم به ریاضیات نیاز دارند و در محاسبات خود باید از ریاضیات بهره بگیرند. علم جدید از آن جهت ریاضی است که جهان ریاضی شده است. ما جهان را با نظر ریاضی نگاه می کنیم. گالیله و دکارت جهان را جهان ریاضی یافتند و گالیله حتی گفت که خداوند مهندس است و جهان را با قلم ریاضی آفریده است. جهانی که ریاضی است فیزیک و شیمی و بیولوژی و اقتصاد و دیگر علم هایش هم باید ریاضی باشد. به عبارت دیگر با طرح ریاضی است که تکنولوژی جدید پدید می آید و جهان مسخّر می شود و مگر تکنولوژی کنونی صورتی از تحقق ریاضیات نیست. اصلاً کوشش برای یکی کردن منطق و ریاضی اثبات این قضیه بود که ریاضیات علمی در کنار علوم دیگر و مثلاً بالاتر از آنها نیست بلکه صورت همه علوم است.
4- در کشور ما متأسفانه به علوم پایه چنانکه باید اعتنا نمی شود. یک امر شایع و شبه طبیعی در جهان در حال توسعه اعتنای بیشتر به علوم کاربردی است. وقتی کشوری طالب توسعه صنعتی و تکنولوژیک است به مهندس نیاز دارد. پزشک هم همه جا و همیشه مرجع نیاز مردم و مورد احترام آنها بوده است. پس اعتنا به پزشکی و مهندسی امری کاملاً موجه است.
منتهی اصل این است که علوم در تناسب با هم رشد کنند و در صورتی پیشرفتشان مؤثر و مفید خواهد بود که هماهنگ پیش بروند. پزشکی و مهندسی و علوم پایه و دیگر علوم نمی توانند از هم جدا باشند. این علوم در صورتی در برنامه جامع توسعه و پیشرفت قرار می گیرند که جایگاه و کارکردشان در نسبت با علوم دیگر و با درک و فهم مردم و جامعه معین باشد و اگر این امر باید با طرح و تدوین برنامه صورت گیرد کارش بی-مدد علوم انسانی و اجتماعی صورت نمی گیرد.
5- بعضی از استادان و معلمان ریاضیات گله دارند که به درس ریاضیات در مدارس چنانکه باید اعتنا نمی شود و دانش آموزان به این درس علاقه ای که باید داشته باشند، ندارند. شاید این گله از جهاتی موجه باشد زیرا بی اعتنایی به ریاضیات نشانه خوبی نیست ولی در ملاحظه وضع مدارس و علاقه دانش آموزان به درس به چند نکته باید توجه کرد.
نکته اول: اینکه وقتی عدد دانش آموزان افزایش می یابد تعداد علاقمندان به درس ضرورهً به نسبت افزایش تعداد دانش آموزان افزایش نمی یابد. آمارشناسان می دانند که در معادلات انسانی و اجتماعی اگر یک طرف معادله را مثلاً در 3 یا 4 ضرب کنند اجزاء طرف دیگر یکسان در 3 و 4 ضرب نمی شوند بلکه ممکن است یکی در 2 و دیگری در 5 و … ضرب شود.
پس در نظام تعلیمات عمومی و اجباری و به طور کلی در شرایطی که تعداد دانش آموزان افزایش می یابد نیز نباید توقع داشت که با افزایش تعداد دانش آموزان نسبت علاقمندان به درس ها ثابت باشد.
نکته دوم: سرایت نوعی احساس بیهودگی و بی اعتقادی شایع در جهان است که گاهی در جاهایی روشن نبودن آینده شغلی هم بر آن مزید می شود.
نکته سوم: پیروی دانسته و ندانسته برنامه های درسی از نظام کنکور دانشگاه هاست که دانش آموزان باید خود را آماده کنکور کنند. در این وضع فکر اینکه چه باید آموخت و برای دبیرستان چه درس ها لازم است و با چه روشی باید آموخته شوند، منتفی می شود.
6- شاید بعضی از مدیران آموزش و پرورش و استادان و معلمان فکر کنند که اگر ساعات درس افزایش یابد این نقص تدارک می شود. به ظر من آموزش و پرورش را از این نگاه صنفی و جنگ اصناف دور باید داشت زیرا برای درس خواندن و علم آموختن رغبت باید افزایش یابد و نه ساعات درسی و حجم کتاب درسی و اگر رغبت نباشد هرچه بیاموزند چنانکه باید مرکوز ذهن نمی شود. وانگهی فرزندان ما در مدرسه گرفتار تراکم درس های گوناگون با کتاب های احیاناً نامناسبند. برای اینکه دانش آموزان با رغبت درس بخوانند باید قدری در انتخاب آزاد باشند.
دانش آموزی که در روز ناگزیر باید چهار یا پنج درس که با هم نسبتی هم ندارند بخواند اگر آشفته و خسته و سرگردان شود بر او حرجی نیست این گمان و تلقی کم و بیش شایع، که هرچه بیشتر بیاموزیم نتیجه بهتر می گیریم ناشی از نگاه مکانیکی به روح و روان و وجود آدمی و جامعه انسانی است و گمان نمی کنم هیچ یک از استادان تعلیم و تربیت به هر حوزه فکری که تعلق داشته باشند آن را سفارش کنند. یکبار قرار شد تغییر بنیادی در نظام آموزش و پرورش به وجود آید که راه به جایی نبرد.
اکنون هم برنامه یا بهتر بگویم انبوه درس های مدرسه نمی تواند تغییر کند زیرا ما به «اندازه» معتقد و راضی نیستیم بلکه «بیش از اندازه» را دوست می داریم و نمی دانیم که در مواردی بیش از اندازه خواستن افراط است. مع هذا باید گفت که اگر می خواهیم بچه ها بهتر درس بخوانند یک شرط آن و شرط مهم آن اینست که از بمباران ذهن آنها با درس ها و کتاب هایی که احیاناً بد نوشته شده است خودداری کنیم. اگر هر سال دانش آموزان ما در مدرسه چهار یا پنج درس بخوانند هم رغبتشان به درس بیشتر می شود و هم آنچه را که آموخته اند در ذهن و حافظه شان می ماند و فرصت پیدا می کنند که اندکی هم کتاب بخوانند.
کاش می توانستیم برای آزمایش مدرسه ای تأسیس کنیم که به جای اینکه دانش آموزانش در هر روز هفته پنج درس داشته باشند در هر سال بیش از پنج درس نمی آموختند و فرصت می یافتند درباره آن درس ها فکر کنند و هر کتابی که مناسب است بخوانند. البته مدرسه خوب علاوه بر برنامه خوب باید معلم خوب، کتاب خوب، فضای مادی و اخلاقی مناسب هم داشته باشد و به این جهت اجرای این آزمایش و فراهم کردن شرایط آن آسان نیست.
فضای بیرون مدرسه هم شاید آن را تاب نیاورد. به هرحال افزایش تعداد ساعات درس ریاضی وضع آموزش و فراگیری ریاضیات را بهتر نمی کند و شاید اثر منفی در وضع تحصیل دانش آموزان بگذارد مگر اینکه از درس های دیگر و از تراکم برنامه درسی کاسته شود. دانش آموزان در شرایط تراکم درس ها یا از درس خواندن منصرف می-شوند یا باید از بامداد تا اواخر شب تکلیف های مدرسه را انجام دهند. این گروه نه فرصت دارد که آزادانه کتاب بخواند نه می تواند به اطراف و جوانب مطالب درسی فکر کند.
* رئیس فرهنگستان علوم ایران
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰