سالها پیش در یک کتاب قدیمی خواندم «به تعداد تمام آدمهایی که روی کره زمین زندگی میکنند، یا حتی به تعداد آنها که پیشتر زندگی کردهاند، شخصیت وجود دارد.» خیلی گذشت تا توانستم این حرف را با گوشت و پوستم درک کنم و این اتفاق تنها زمانی رخ داد که دانا را دیدم. همان لحظه اول که دیدمش، فکر کردم عقبافتاده است؛ اما بعدها فهمیدم حتی اگر عقبافتاده هم بود، به هیچوجه معمولی نبود و مطمئنم تأثیرگذارترین آدم زندگی من همین داناست. حالا اگر داستانش را بشنوید، مطمئنم شما هم با من موافق خواهید بود که دانا یک آدم منحصربهفرد و یک شخصیت واقعیست که با میلیاردها انسان دیگر فرق میکند.
آدمهایی که در کنار ما زندگی میکنند، رازهایی دارند؛ گاه رازهایی کوچک و گاهی رازهایی بزرگ. لازم نیست سر از این رازها دربیاوریم؛ اما لازم است برخی تفاوتها را نادیده بگیریم.
نادیدهگرفتن تفاوتها به ما یادآوری میکند که در هر حال آدمها با هم برابرند. یادآوری میکند با نگاه کنجکاوانه آزارشان ندهیم. یادآوری میکند با چشم دلسوزی به آنها نگاه نکنیم. هر بار خودمان را جای یک کودک یا نوجوان معلول، یا دارای سندروم داون، یا یک بچه اتیستیک میگذاریم، این را به یاد بیاوریم که جهان آنقدر بزرگ است که تفاوت میان آدمهایش شمار ندارد. پس چرا ما این تفاوتها را در ذهن خود به ماجرایی عجیب و غریب تبدیل کنیم؟
در دنیای ما، بچههایی هستند که دچار اختلال اُتیسماند. این اختلال تنها چند دهه است که از سوی روانپزشکان کشف و قابل تشخیص شده است؛ اما سالهای بسیاری وجود داشته است؛ بیآنکه ما از آن خبری داشته باشیم.
نخستین بار در سال ۱۹۰۸ شناسایی و تقریباً ۷۰ سال بعد بیشتر شناخته شد. نام بچههای اتیستیک را گذاشته بودند بچههای زیر شیروانی؛ چون پدر و مادرشان از نگاه کنجکاو وترحمآمیز مردم خسته بودند و آنها را در اتاق زیر شیروانی نگه میداشتند. از آن سال به بعد این اختلال به عنوان یک اختلال طیفی و بچههای زیر شیروانی به رسمیت شناخته شدند. وقتش بود که پدر و مادرها هم این تفاوت را به رسمیت بشناسند و آنها را از اتاقهای زیر شیروانی بیرون بیاورند تا دیگران هم آنها را بشناسند.
به لطف پژوهشِ دانشمندان، درخودماندگی دیگر در دنیای امروز ناشناخته نیست. این اختلال در دوسالگی تشخیص داده و آموزش به کودکان از همان دوسالگی آغاز میشود. چون این کودکان نیاز بیشتری به مراقبت دارند، لازم است اختلالشان مشخص و به موقع روند آموزش به آنها آغاز شود.
همه بچههایی که اتیسم دارند، مثل هم نیستند؛ چون اتیسم شدت و ضعف دارد. در این طیف اختلال، طیفی بهنام آسپرگر هست که برخی نشانههای اتیسم را با خود دارد. آسپرگرها در عین حال از قابلیتهایی بینظیر و خارقالعاده برخوردارند؛ درست مثل دانا.
دانا قهرمان رمان «تیمسار دگمه» است که در قالب مجموعه رمان نوجوان امروز از سوی انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده است. دانا نوجوانی پانزدهساله است که اتیسم نعمت متفاوتبودن را به او بخشیده و چون متفاوت است، شخصیت داستانیست و چون متفاوت است، قابلیت شاخصشدن دارد.
متاسفانه شخصیتهای اتیستیکی که در رمانهای خارجی و ایرانی به مخاطبان ارائه شدهاند، انگشت شمارند. بهترینشان به نظرم قهرمان رمان «ماجرای عجیب سگی در شب» نوشته مارک هادون است. در ایران اما شخصیتی را که مثل دانا در دنیای خودش سیر کند، به یاد ندارم و رمانی دربارهاش نخواندهام. این متفاوتبودن، بزرگترین انگیزه من برای خلق دانا بود.
ادعایی درمورد کیفیت، ساختار و نوشتار درام در «تیمسار دگمه» ندارم؛ اما بسیار امیدوارم که این کوشش سرآغاز نگاه متمرکز نویسندگان کودک و نوجوان به اتیسم باشد.
۱۴ فروردین روز جهانی اتیسم نام گرفته. این روز را به همه خانوادههایی که با شکیباییِ شگفتانگیزشان کودکان خود را به رشد و بالندگی میرسانند و به «دانا»های متفاوت شادباش میگویم.
۵۸۵۸
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰