از قرن سوم، از عهد نامه اشتر به عنوان یک متن سیاسی یاد و مورد استفاده قرار گرفته و بعدها در دوره صفوی و قاجار تا انقلاب اسلامی و پس از آن، چندین ترجمه و شرح برای آن نوشته شده است. در آستانه انقلاب، تصویر سیاسی تازه ای از امام ارائه شد که تا اندازه ای تحت تأثیر افکار افراطی و چپ قرار داشت. در این مقاله مروری بر این مسائل شده است.
مقدمه
به جز سیره نبوی که استناد به آن مورد اتفاق تمامی مسلمانان است ـ هرچند در اوائل امر در این باره تردیدهایی ابراز می شد ـ از سه مورد« سیره» می توان یاد کرد که برخی از مسلمانان به آن باور دارند:
نخست سیره صحابه. اهل سنت در بسیاری از موارد در فقه، به این سیره تمسک کرده و در برخی از منابع حدیثی که وظیفه آنها جمع میان احادیث و آثار است، تحت عنوان آثار، از سیره صحابه، مطالبی روایت می کنند تا مورد استناد فقیهان برای احکام شرعی باشد.
دوم سیره شیخین که گرچه بخشی از سیره صحابه است، اما به دلیل موقعیت این دو نفر، یعنی ابوبکر و عمر، این تعبیر شکل گرفته است. نخستین موردی که در تاریخ به آن سیره استناد شد، در رخدادهای مربوط به انتخاب جانشین برای عمر بود که عبدالرحمان بن عوف، شرط عمل به سیره شیخین را در کنار سیره رسول خدا (ص) مطرح کرده، اما امام علی (ع) آن را نپذیرفت در حالی که عثمان آن را قبول کرد و خلیفه شد.[2] بعدها در میان اهل سنت، این سیره، جایگاه مهمی یافت، به طوری که در عمل، سیره عمر، عِدْل سیره نبوی بلکه در مواردی مهم تر و اولاتر شناخته و مورد عمل واقع شد.
سوم سیره امام علی(ع) ودیگران امامان برای شیعیان. طبعا به رغم آن که سیره علوی بخشی از سیره صحابه است، اما در عراق، به ویژه توسط شیعیان، این سیره مورد توجه خاص بوده است. در میان منابع حدیثی اهل سنت، به ویژه سنیان عراقی، اقوال و افعال امام علی(ع) به مانند سایر صحابه مورد توجه بوده، و نمونه هایی از آن را می توان در المصنّف عبدالرزاق و متون دیگر یافت. در برخی از نمونه ها، به طور منحصر، به روش امام علی علیه السلام استناد شده و این، بدان دلیل بوده است که در آن موضوع، از دیگران، خبری و سیرهای در دست نبوده است. از آن جمله، سیره ی آن حضرت در برخورد با بُغات و شورشیان است که به تصریح رؤسای مذاهب فقهی اهل سنت، تنها مستند آن همان روش امام علی علیه السلام است.[3]
آنچه در اینجا مورد بحث ماست، استناد به سیره سیاسی امام علی علیه السلام به عنوان یک رویه و روش در اداره حکومت و در مجموع نظام رفتار حاکم با مردم و متقابلا مردم با حاکم است. چنین استنادی، می توانست مورد توجه شیعیان آن حضرت باشد که البته شمار دولت های شیع اندک بود و تا پیش از دولت صفوی،دولت هایی که چنین گرایشی داشتند یا اگر داشتند، امکان عمل در آن دولت، بر اساس سیره امام علی علیه السلام وجود داشت چندان نبود. طبعا فقهای شیعه می توانستند و می بایست، بر اساس این سیره، رساله های سیاسی ـ فقهی می نگاشتند و درست به مانند سایر فروعات فقهی، در باب سیاست هم، ضمن طراحی فروعات از سیره سیاسی موجود در سیره نبوی و علوی و حسینی و غیر آن، احکام این فروعات را به دست می آوردند؛ اما چنین کاری، یعنی بازبینی دقیق سیره سیاسی معصومین و طراحی فقه رسالهای بر اساس آن، در طول تاریخ شیعه، جز در این اواخر، چندان مورد توجه قرار نگرفته و جز در حد کلیات، به آن پرداخته نشد.
قدیمی ترین موارد استناد به سیره امام علی علیه السلام
با این همه، نشانه هایی از تمسک به این سیره در آثار تاریخی، در میان برخی از انقلابیون قرون اولیه از یک سو، و برخی از عالمان و اندیشمندان و فقیهان از سوی دیگر، دیده می شود. در اینجا، تمرکز ما روی کلمه سیره و کلمات مشابه است. مورد اول که باید با احتیاط از آن یاد کرد این گزارش است: به روایت ابومخنف یکی از شیعیان امام علی(ع) در جنگ جمل گفت: «انا الجملی، أنا علی دین علی». در مقابل وی، مزاحم بن حریث گفت: أنا علی دین عثمان.[4] این تقابل با تکیه بر تعبیر «دین»، در این مرحله، یعنی سال 36 هجری، مهم است.
در اینجا مروری بر موارد موجود خواهیم داشت:
1 ـ نخستین موردی که به صراحت از سیره امیرالمؤمنین و احیای آن یاد شده، در نهضت امام حسین علیه السلام است. حضرت ضمن همان جمله معروف خود ـ که البته منبع آن ضعیف و محدود است ـ فرمودند: إنّی لم أخْرُج اَشِرًا و لابطرًا و لا مُفْسدًا و لا ظالمًا؛ و انّما خرجْتُ لِطلب الاصلاح فی اُمّه جَدّی افزودند: أریدُ أنْ آمرَ بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیره جدّی و ابی.[5] و به نقل از ابن شهرآشوب، حضرت فرمود:… أسیر بسیره جدی و سیره أبی علی بن ابی طالب.[6]
2 ـ طرح سیره امام علی (ع) در کنار سیره رسول خدا (ص) بر اساس مذهب تشیع، امری کاملا تأیید شدهبوده و نشان از آن دارد که امام حسین (ع) بنای آن داشته است تا که در صورت پیروزی نهضت، سیره پدرشان را زنده کند. شیعیان کوفه، پس از شهادت امام حسن مجتبی (ع) ضمن نامه ای به امام حسین (ع)، از علاقه خود به اقامه سیره و روش آن حضرت، سخن گفته اند: و نحن شیعتک المصابه بمصیبتک، المحزونه بحزنک، المسروره بسرورک السائره بسیرتک المنتظره لامرک.[7] در اینجا، از زبان شیعیان، تعبیر سیره حسینی را می توانیم به دست آوریم.
3 ـ در نهضت «توابین» به رهبری سلیمان بن صُرَد خُزاعی، که از صحابه امام علی علیه السلام بوده و در صفین نیز حضور داشت، آثاری از احیای روش امام علی علیه السلام را مشاهده می کنیم. وی در هنگام رفتن به شام همراه مجاهدان، ضمن یک سخنرانی، خطاب به توابین گفت: در وقت جنگ، اسیران را دنبال نکنید، مجروحین و اسیران را نکشید، مگر آن که پس از اسیر شدن هم بجنگند یا آن که از کشندگان برادران ما در کربلا باشند. سپس افزود: فانّ هذه کانَتْ سیرهُ امیرِالمؤمنین علیّ بن ابی طالب فی اهل هذه الدّعوه.[8] پیش از آن، توابین اعلام کرده بودند که در صورت پیروزی، حکومت را به اهل بیت خواهند سپرد.[9]
4 ـ پس از شکست جنبش توابین و زمانی که عراق تحت سلطه آل زبیر درآمد، عبداللهبنمطیع از طرف عبدالله بن زبیر حاکم کوفه شد. وی در سخنانی که در جمع مردم ایراد کرد، از اقامه سیره شیخین سخن گفت. دراین وقت، سائب بن مالک اشعری، یکی از شیعیان کوفه، به عنوان اعتراض برخاست و با رد عمل به سیره دیگران گفت: نُحِبّ أنْ تسیر فینا سیره امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب.[10] به روایت طبری، متن سخن وی ضمن شروطی که برای عبدالله بن مطیع مطرح کرد، چنین است:… و ألاّ یسار فینا الاّ سیره علیّ بن ابی طالب التی صار بها فی بلادنا هذه حتی هلک رحمه الله علیه و لا حاجه لنا فی سیره عثمان فی فیئنا و لا فی انفسهم ]أنفسنا![، فانّها انّما کانت اثره و هوی و لا فی سیره عمر بن الخطاب فی فیئنا و انْ کانت أهون السیرتین علینا ضرّا و قد کان لایألوا الناس خیرًا.[11] « نباید در میان ما جز به سیره علی بن ابی طالب عمل شود، همان سیرهای که تا زمان درگذشت او در میان ما اجرا میشد؛ ما نیازی به اجرای سیره عثمان در باره بیت المال و خودمان نداریم که بر اساس تبعیض و هوی و هوس بود. همین طور به سیره عمر هم در باره بیت المال نیاز نداریم؛ گرچه ضررش از آن کمتر بود و در جهت خیر مردمان بود!»
5 ـ عبدالرحمن بن ابی لیلی از فقهای عراق که در انقلاب عراق به رهبری عبدالرحمان بن محمد بن اشعث حضور داشت، در وقت تحریک و تحریض مردم بر ضد شامیان، به نقل کلماتی که از امیرمؤمنان در صفین شنیده بود، پرداخت و از مردم خواست تا مطابق آن با شامیها برخورد کنند. یا معشر القُرّاء! انّ الفرار لیس بأحد من الناس بأقبح منه بکم. انّی سمعْتُ علیًّا ـ رفع الله درجته فی الصالحین و أثابه أحسن ثواب الشهداء والصدیقین ـ یقول یوم لقینا أهل الشام: أیّها المؤمنون! انّه من رأی عُدْوانا یُعمل به، و منکر یُدعی الیه، فأنْکره بقلبه، فقد سَلِمَ و بَریء، و من أنْکر بلسانه، فقد أجر و هو أفضل من صاحبه؛ و من أنْکره بالسَّیف لتکون کلمه الله هی العلیا و کلمه الظالمین السّفلی، فذلک الذی أصاب سبیل الهدی و نوّر فی قلبه الیقین،[12] آنگاه ابن ابی لیلی افزود: فقاتلوا هؤلاء المُحِلّین المُحْدثین المُبْتدعین الذین قد جهلوا الحق فلایعرفونه، و عملوا بالعدوان فلیس ینکرونه.[13]
مروری بر قیام های زیدیان و به طور کلی علویان، نشان می دهد که در بیشتر آنها، هدف اصلی، همان اهدافی است که امام علی علیه السلام در جنگ صفین دنبال میکردند. مقایسه اهداف آنها و یا اصولی که بر اساس آنها بیعت صورت گرفته، این مطلب را به خوبی نشان می دهد. برای نمونه می توان به تعبیر مختار برای نبرد با قاسطین اشاره کرد.[14] چنان که جنگ با مُحِلّین[15] نیز از تعابیر رایج در فرهنگ انقلابیون شیعه است. توابین از «عمل به کتاب خدا، سنت رسول، انتقام خون اهل بیت، دفاع از ضعفاء، و جهاد با محلین» سخن می گوید.[16] جهاد با محلین تعبیری است که خود امیرمؤمنان علیه السلام در نامه ای که در همان آغاز جنگ صفین به قیس بن سعد، حاکم خود در مصر می نویسد، از آن سخن می گوید.[17]
در زندگی امامان شیعه، در پس از ماجرای کربلا، یک برنامه ریزی سیاسی برای رسیدن به حکومت دیده نمی شود تا بتوان از این زاویه، یعنی احیای سیره سیاسی امام علی علیه السلام، مطلبی را به دست آورد. در این دوره، بیشتر احیای فکر و فقه امام علی علیه السلام در قالب احادیث و در واقع، زنده نگاهش داشتن تفکر اهل بیت است. تنها اشاره ای که هست، مربوط به وصفی است که از حکومت حضرت مهدی علیه السلام شده است که یک نمونه را نقل می کنیم. در روایتی آمده است که امام صادق علیه السلام فرمود: اذا قامَ لَبِسَ ثیابُ عَلیٍّ و سارَ بِسیرهِ عَلیٍّ علیه السّلام.[18] البته گاه تفاوت هایی نیز میان روش امام زمان علیه السلام با سیره امام علی(ع) در سخت گیری و سهل گیری دیده میشود.[19]
عهد اشتر و کلمات سیاسی امیرمؤمنان علیه السلام
برای ادامه بحث می توان به میراث سخنان سیاسی امام علی(ع) که در قالب حدیث، در میان شاگردان ائمه و علاقمندان به امام علی علیه السلام وجود داشته و به نسل های بعدی منتقل شده، پرداخت. بخشی از اینها، خطبه ها و کلمات سیاسی امام علی علیه السلام بوده است که پیش از نهج البلاغه، در مجموعه هایی به صورت پراکنده و حتی مدوّن وجود داشته و سپس سید رضی، به شکل منظمی آنها را در نهج البلاغه گردآوری کرد.
آگاهیم که هدف از گردآوری نهج البلاغه، در ظاهر جمع آوری سخنان زیبا و بلیغ امیرمؤمنان علیه السلام بوده است؛ اما بدون تردید، می توان اهداف دیگری را پشت سر این اقدام مشاهده کرد. سید رضی ـ با توجه به گرایش های سیاسی که در مقابله با عباسیان، از وی می شناسیم ـ به خوبی آگاه بوده است که بخش های مختلف نهج البلاغه، در زمینه معرفت دینی، تاریخی و سیاسی، تا چه اندازه حاوی مسائل اساسی و مهم است.
طبعا به دلیل آن که موضع گیری سیاسی موجود در نهجالبلاغه، در ارتباط با ادبیات اختلافی شیعه و سنی، موضعی معتدل بوده است، این کتاب، به راحتی توانسته است مورد توجه بسیاری از عالمان و اندیشمندان قرار گیرد. این توجه افزون بر تأثیری که در استنساخ نسخه های متعدد از نهج البلاغه داشته، شامل شرح آن کتاب عظیم نیز می شود.
به هر روی، کتاب نهج البلاغه، بخشی از فرهنگ سیاسی امیرمؤمنان علیه السلام را حفظ کرده و همان گونه که آگاهیم، در دوره های مختلف، به ویژه از عصر صفوی به این سو، همواره این بخش ها مورد توجه بوده است.
از میان آنچه که در نهج البلاغه آمدهاست، باید به برخی از نامهها، و در آن میان به عهدنامه مالک اشتر توجه خاص داشت. این عهدنامه، کهن ترین سند سیاسی اسلامی ـ شیعی است که از همان عصر امام، به عنوان یک سند معتبر شناخته می شده است. از میان اصحاب امام، اَصْبغ بن نَباته، که به نگارش خطبه های امام شهرت داشت، راوی این عهد شناخته شدهاست.[20]
نخستین کتابی که عهدنامه را در خود گنجانده و به دست ما رسیدهاست، کتاب دعائم الاسلام اثر قاضی ابوحنیفه نعمان مغربی (م 363) هجری است.[21] معاصر همین نویسنده، ابن شعبه حرّانی (میانه قرن چهارم) متن آن را در کتاب تحف العقول آورده است.[22] پس از این دو، سید رضی آن عهد را در نهج البلاغه آوردهاست.[23] دیگر دانشمند مسلمانی که در قرن ششم به این عهد اشاره کرده، بهاءالدین محمد بغدادی معروف به ابن حمدون (495 ـ 562) در کتاب ارجمند التذکره الحمدونیه است.[24]
اهمیت این عهدنامه، با توجه به محتوای آن در باره روش برخورد حاکم با مردم و قواعدِ مناسباتِ میان آنان، طبعا جنبه سیاسی داشته و به عنوان روشی برای حکومت کردن، به آن عنایت می شده است. برای مثال، زمانی که علی بن محمد عَبشمی قُرَشی، داعی فاطمیان، کتاب دامغ الباطل و حتف المناطل را در رد بر فضائح الباطنیه غزالی نوشته، در برابر این اتهام غزالی که خلفای فاطمی مصر را ستمگر و ظالم دانسته، به توجه خلفای فاطمی به عهد اشتر به عنوان یک متن سیاسی مهم، توجه می دهد، و می نویسد: «و قد جَمَع رسول الله صلی الله علیه و اله لِوَصیّه ـ صلوات الله علیه ـ انواع السیاسه الواجبه الّتی یلزم وُلاه الأمر أن یسیروا بها فی الامّه فی عهد کَتَبه له، وَکَتبه علیّ علیه السلام لمن قلّده من عمّاله، و بذلک یعهد کلّ امام من ذرّیته الی عمّاله ووُلاته و ذوی متصرّفاته» پس از آن عهدنامه اشتر را آورده و سپس در پایان آن می نویسد: هذا ما یتضمّنه هذا العهد الکریم من السیاسه الدینیّه و الدنیویّه، التی یجری علیها أولیاء الله امور من ولّوه، لا ما علیه من تعصّب لهم هذا المارق من ائمّه الضلال من الطغیان و التعدّی، و حمل الناس علی غیر ما أمر الله به و بخلاف ما سنّه فیهم رسول الله صلی الله علیه و آله …[25]
گفتنی است که شیعیان فارسیزبان پیش از عصر صفوی هم به این عهدنامه توجه داشتهاند. به همین دلیل فرمان یاد شده، توسط حسین بن محمد بن ابی الرضا حسینی آوی به سال 729 هجری به فارسی درآمده و به یکی از امرای وقت با نام شرف الدوله تاج الاسلام علی فامنینی وزیر تقدیم شده است. وی در مقدمه، پس از ستایش از دانش امام علی علیه السلام «کی بیخ درخت سخنانش از بحر علم الهی ترشح و زهاب می دهد و میوه تربیانش از بستان «علّمنی رسول الله الف باب» بوی تنفّح و تروّح می دمد» از این فرمان به عنوان متنی که جهت «عمارت ولایت و رعایت رعایا و جبایت خراج و ضبط ملک و تحصیل حقوق و اموال و قلع متمرّدان و قلع متغلبان و استیصال اعدای دین و دولت» نگاشته شده، یاد کرده و در باره آن نوشتهاست که «دستوریست ملوک و وزراء را و ارباب تدبیر و اصحاب تقریر را، مستوعب سایر رسوم و آداب، از تهذیب اخلاق و تدبیر منازل و سیاست مدن و قانون منطبق بر نوامیس الهی، مانند امور عبادات و احکام و کیفیت عقود و ایقاعات و اقامت حدود و سیاسات بر مرتکبان جرایم و جنایت». در این صورت، بر وی لازم بوده است تا آن را «از عرب سوی عجم» نقل الفاظ کند و را به کسی که وی را «حیدر ثانی» خوانده تقدیم گرداند.[26]
فرمان مالک اشتر در دوره صفوی که حکومت به دست شاهان شیعه مذهب افتاده، مورد توجه قرار گرفته و به تدریج، و بارها به فارسی ترجمه و حتی شرح شده و به شاهان صفوی و امرای آنان تقدیم شد.
برخی از این ترجمه ها و شرح ها عبارت است از:
1 ـ شرح سید ماجد بن محمد بحرانی شیرازی (1097) قاضی اصفهان. رساله او تحفه سلیمانیه نام دارد و به چاپ رسیده است.
2 ـ ترجمهای از این عهدنامه توسط علامه محمد باقر مجلسی (م 1110) صورت گرفته که نسخههای متعددی از آن در دست است (فهرست نسخه های خطی دانشگاه، ج 5، ص 1219; فهرست مرعشی، ج 1، ص 215).
3 ـ ترجمه دیگر از آنِ محمدباقر بن اسماعیل حسینی خاتون آبادی (م 1127) است که برای شاه سلطان حسین نگاشته است (بنگرید: فهرست دانشگاه ج 7، ص 2716; فهرست ملک ج 2، ص13؛ فهرست نسخ کتابخانه ملی، ج 6، ص 139).
4 ـ ترجمه و شرح دیگر از آنِ میرزا علی رضای تجلّی شیرازی (م 1085) است که به نام شاه سلیمان نگاشتهاست. نسخه هایی از آن را منزوی در فهرست نسخه های فارسی ج 2، ص 1573 معرفی کردهاست. و نیز بنگرید: فهرست دانشگاه ج9، ص1214.
5 ـ ترجمه دیگر از محمدکاظم فرزند محمد فاضل مدرس مشهدی (زنده در 1107) است (فهرست منزوی ج 2 ص 1574). در فهرست مجلس (ج 38، ص 407 ترجمه عهد نامه مالک اشتر از محمد جعفر بن فاضل مشهدی (زنده در 1106) یاد شده و آمده است که نسخه ای از همان رساله در همان فهرست (ج 35، ص 429) معرفی شده است. این متن به کوشش شیخ مهدی انصاری تحت عنوان نظام نامه حکومت به چاپ رسیده است.[27]
6 ـ ترجمۀ دیگری از ملامحمد صالح قزوینی روغنی در دست است همراه با شرحی مختصر که در 1094 آن را نگاشته است (فهرست منزوی، ج 2، ص 1573).
7 ـ ترجمهای دیگر از عبدالواسع تونی در دست است که از علمای سده 12 هجری بوده است. (فهرست منزوی ج2، ص1573)
8 ـ نصایح الملوک و آداب السلوک، از ابوالحسن الشریف العاملی (1070 ـ 1138) در شرح عهدنامه مالک اشتر که آن را به سال 1118 هجری برای شاه سلطان حسین نوشته است. نسخه هایی در آن از فهرست سپهسالار، ج 2، ص 33 و ج 5، ص 715 معرفی شده است. نویسنده این سطور آن را تصحیح و در مقالات و رسالات تاریخی دفتر هفتم منتشر کرده است. (نشر علم، 1398).
9 ـ ترجمه دیگری از این اثر، توسط محقق سبزواری (م 1090) صورت گرفته و در انتهای کتاب روضه الانوار عباسی[28] به چاپ رسیده است.
دهها ترجمه و شرح دیگر از عهد مالک در اواخر دوره صفوی و پس از آن در دوره قاجار نوشته شده و نسخه های فراوانی از این ترجمه ها در کتابخانه های مختلف موجود است که نام مؤلفین آنها روشن نیست.[29]
این ترجمه ها و شرح ها، به طور عمده به سلاطین صفوی و قاجاریه و یا امرای برجسته آنان مانند صدراعظمها یا حاکمان ولایات اهدا شده و در مقدمه بیشتر آنها، از ایشان خواسته شده است تا این اثر را مبنای رفتار خود قرار دهند.
«غرر و درر» آمدی و جنبه سیاسی آن
در اینجا لازم است به یک اثر دیگر که با هدف گردآوری سخنان امام علی علیه السلام نگاشتهشده، اشاره کنیم. این اثر با عنوان غرر و درر از عبدالواحد آمِدی (م 510) است که در آن کلمات کوتاه امام علی علیه السلام گردآوری شدهاست. بسیاری از این کلمات کوتاه، در باب سیاست و عدالت حاکم بوده و حجم قابل ملاحظهای را تشکیل میدهد. بعدها در دوره صفوی، این کتاب مورد توجه دانشمندان این عهد قرار گرفت و شروحی بر آن نگاشته شد. این مجموعه عظیم در دوره صفوی، یکبار در سال 911 هجری و بار دیگر توسط آقاجمال خوانساری (م 1122) ترجمه شد. ترجمه آقاجمال همراه با شرح است و توسط مرحوم محدث ارموی (توسط انتشارات دانشگاه تهران) بهچاپ رسیده است.
یک ترجمه ـ شرح دیگر، با نام نظم الغرر و نضد الدرر (در پنج مجلد) از عبدالکریم بن محمد یحیی قزوینی (زنده در 1124) است که وی نیز آن را به نام شاه سلطان حسین صفوی انجام داده است. آنچه در کار وی تازگی دارد، آن است که روایات غرر و درر را به صورت موضوعی تقسیم کرده و همه کلمات سیاسی را در یک مجلد واحد گردآوری کردهاست. این بخش از کتاب قزوینی به کوشش مؤلف همین سطور تحت عنوان بقاء و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمؤمنان علیه السلام به چاپ رسیده است.[30]
سه فصل عمده این کتاب، یکی در باره دولت و نشانههای پیشرفت و پسرفت آن، دوم در منافع عدالت و انصاف و ضرر ستم و تجاوز، و سوم در تعلیم خدمت نزد حاکمان و سیاستمداران است. ارزش این کتاب، در درجه نخست به ارائه ترجمه کلمات سیاسی امیرمؤمنان علیه السلام است که بسیار پرنغز و عالی است. پس از آن، با شرح و تفصیلی که مؤلف درباره هر حدیث به دست داده، در عمل یک متن سیاسی قابل استفاده فراهم آوردهاست. در این کتاب، همانند سایر متون، پس از شرح یک مطلب سیاسی، داستان ها و حکایاتی انتخاب و نقل شدهاست. گاه چندین کلمه از کلمات حضرت که مضامین مشترک دارند، نقل و ترجمه شده، سپس شرحی برای آنها آوردهمی شود.
یکی از نمونههای جالب بهرهگیری سیاسی از نهج البلاغه و کلمات سیاسی امام، کار جالبی است که قطب الدین نیریزی در پایان دوره صفوی در رساله طب الممالک خود و برخی از آثار دیگرش انجام داده و ضمن آن کوشیده است تا بر اساس قرآن و نهج البلاغه، به ارزیابی دلایل سقوط دولت صفوی بپردازد. وی بهخصوص دعوت می کند که اسباب بدبختی و فلاکت جامعه آن روز را بر اساس قرآن و سخنان علی علیه السلام تبیین کنند: فوجب ذکر أسباب اعتلال هذه المملکه، و اختلاله و علاماته و معالجاته من کلام اللّه و کلامهم ـ علیهم السلام ـ … فعلیکم نسخهً من قانون ربّ العالمین الّذی وصفه اللّه بقوله «وَنُنَزِّلُ مِنْ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَاراً»[31]، و من کلمات یعسوب الذین أمیر المؤمنین و الأئمّه المعصومین، علیهم صلوات اللّه، پس از آن نیز مرتب کلمات سیاسی امام را در تحلیل اوضاع بیان می کند. در این میان، به ویژه روی خطبه قاصعه تکیه کرده و ضمن شعری خطاب به افرادی که غفلت از اوضاع دارند، می گوید:[32]
کان لم یروا نهج البلاغه مطلقاً / و ما شاهدوا أنواره بالبصیره
لقد غفلوا عن خطبه فیه سُمّیت / بقاصعه کی یفهموا بالکیاسه[33]
از جمله آثار دیگری که کلمات قصار امام علی علیه السلام را فراهم آورده و ضمن آن، کلمات سیاسی را نیز یاد کرده، اثر قاضی ابوعبدالله محمد بن سلامه قضاعی (م 554) تحت عنوان معالم الحکم و مأثور مکارم الشیم[34] است که می تواند در کنار غرر و درر آمدی، مورد بررسی قرار گیرد.
سیره سیاسی امام علی (ع) در دوره معاصر
در قرن اخیر، پس از هجوم افکار سیاسی جدید و به دنبال مسائل و مشکلاتی که پس از ایجاد نظامهای مشروطهخواهی در بلاد عثمانی، عربی و ایرانی پیش آمد، بار دیگر توجه مسلمانان به بحث حکومت جلب شد. این توجه، شامل تأمل در متون و منابع سیاسی اسلامی برای استخراج افکار و اندیشه های اسلامی میشد که در شمار این متون نهج البلاغه، به ویژه عهدنامه مالک اشتر بود. عهدنامه ای که از نظر اشتمال بر «عدالت» متن بسیار برجستهای به شمار میآید، متنی که میتواند در امتداد افکار سیاسی جدید در عالم که روی عدالت تأکید بیشتری دارد، به عنوان یک متن اصیل دینی، مورد توجه قرار گیرد.
شیخ محمد عبده (م 1323 ق) از شاگردان سید جمال الدین اسدآبادی و از متفکران مصری که به نهج البلاغه عنایت خاصی داشته و تصحیحی تازه از آن منتشر کرد، شرحی با عنوان مقتبس السیاسه و سیاق الریاسه بر عهدنامه اشتر نوشت که در سال 1317 هجری در مصر به چاپ رسیده و در سال 1320 هجری تحت عنوان دستور حکومت به فارسی ترجمه شده است.[35]
ترجمهها و شرحهای دیگری هم در دوره قاجاریه و سپس مشروطه از عهدنامه مالک صورت گرفت. برخی از آنها عبارتند از:
سیاست نامه، ترجمه منظوم عهد نامه مالک اشتر، از میرزا جهانگیر خان محبی حسینی مشهور به ناظم الملک (1275 ـ 1352ق). متن آن را نویسنده این سطور تصحیح کرده و در مقالات تاریخی دفتر یازدهم (قم، دلیل ما، 1381ش) منتشر شده است.
شرح عهدنامه مالک از میرزا محمد صادق همای مروزی وقایع نگار که آن را در چهار بخش تحت عناوین: اخذ خراج، جهاد، اصلاح مردمان، آزاد کردن شهرها، ارائه کرده است. (فهرست نسخه های فارسی منزوی، ص 2840)
هدایات الحسام فی عجائب هدایات الحکام از میرزا محمد حسین پسر علی نقی همدانی که آن را در سال 1308 قمری در کرمانشاه ترجمه کرده است.
هدایه السلوک و هدیه الملوک، از محمد بن عبدالله نوری، که برای ناصرالدین شاه نوشته شده و در یک مقدمه، پنج باب در کشورداری با یک خاتمه در بیان عهدنامه مالک اشتر تنظیم شده است.(فهرست کتابخانه ملی، عبدالله انوار، ج 3، ص 383)
آداب ملوک به فارسی در شرح عهدنامه اشتر از نظام العلماء طباطبائی تبریزی که در سال 1320 در تبریز چاپ شده است (ذریعه، ج 1، ص 29)
توفیق الفکیکی عالم شیعه مذهب نیز عهدنامه اشتر را تحت عنوان الراعی و الرعیه شرح کرده و آن را با قوانین جدید اروپایی مقایسه کرده است.[36] میتوان گفت که این یکی از بهترین شروح این اثر در دوره اخیر می باشد.
برخی دیگراز آثار عربی که در چند دهه گذشته در باره عهدنامه مالک نوشته شده، عبارت است از:
مع الامام علی فی عهده لمالک الاشتر، محمد باقر الناصری، بیروت، 1973 1393/ ق.
نظریه الحکم و الاداره فی عهد الامام علی علیه السلام للاشتر، السید عبدالمحسن فضل الله، بیروت، دارالتعارف، 1979 چاپ دوم 1983
النظام السیاسی فی عهد الامام علی (ع) لمالک الاشتر، نوری حاتم، مؤسسه المرتضی العالمیه، بیروت، 1994
همان گونه که اشاره شد، در دوره مشروطه و پس از آن، که طی یکی دو دهه رساله های سیاسی نگاشته شد، ترجمه هایی از عهدنامه مالک انتشار یافت. در این جمله، می توان به نامه مبارکه امیرالمؤمنین علی علیه السلام به مالک اشتر ترجمه محمد هادی بن محمد حسین قائنی بیرجندی اشاره کرد که در سال 1333 قمری ترجمه شده و به سال 1316 ش در تهران (انتشارات کلاله خاور) به چاپ رسیده است.
جواد فاضل نیز ترجمه ای از عهدنامه مالک اشتر با عنوان فرمان امیرالمؤمنین به مالک اشتر ـ گویا در ضمن ترجمه نهج البلاغه ـ دارد که شخصی با نام سپاه منصور، آن را به محمدرضا شاه پهلوی، پس از بازگشت وی از سفر اروپا تقدیم کرده و در تهران (مرداد، 1327) به چاپ رسیده است.
عهدنامه مالک اشتر پس از انقلاب اسلامی
در واقع، یکی از شعارهای انقلاب اسلامی،ایجاد حکومت عدل علی (ع) بود و پس از انقلاب اسلامی، درست زمانی که اندیشه سیاسی شیعه مورد توجه قرار گرفت، توجه به سیره سیاسی امام علی علیه السلام از چندین جهت فزونی گرفت. نخست توجه به روش سیاسی زندگی امام علیه السلام در جریان رخدادهای سی ساله زندگی ایشان پس از رحلت پیامبر ـ صلی الله علیه و اله ـ به طور عام، و تحولات چهار سال و نه ماه خلافت ایشان به طور خاص؛ به علاوه، بهره گیری سیاسی از نهج البلاغه نیز بیشتر شده و در بسیاری از متون سیاسی و سخنرانی ها از آن استفاده شد. به طور مثال می توان به کتاب هایی مانند درسهای سیاسی از نهج البلاغه از محمد تقی رهبر،[37] عوامل سقوط حکومت ها از نصرت الله جمالی،[38] آزادی در نهج البلاغه از عبدالعلی بازرگان،[39] مسائل جامعه شناسی از دیدگاه امام علی، از هیأت تحریریه بنیاد نهج البلاغه[40] اشاره کرد.
در این میان، توجه به عهدنامه مالک قابل توجه بوده و ترجمه ها و شرحهای بسیاری در باره آن انتشار یافت. در این زمینه به چند مورد اشاره می کنیم:
آیین کشورداری از دیدگاه امام علی علیه السلام از آیه الله محمد فاضل لنکرانی، تقریر و تنظیم حسین کریمی (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامیّ 1376)
درسهایی از نهج البلاغه نامه امام علی به مالک اشتر، آیه الله منتظری، تهران، حزب جمهوری اسلامی، 1361
حکمت اصول سیاسی اسلام از محمد تقی جعفری، تهران، چاپ دوم، بنیاد نهج البلاغه، 1373 (538)
نامه روح فزا از علی محمد تاکندی و رضا شیخ محمدی، تهران، آفرینه، 1378
حجم قابل توجهی از مدخلهای دانشنامه امام علی علیه السلام که در مرکز دارالحدیث قم، و زیر نظر آیت الله محمدی ری شهری تولید شد، مدخلهایی بود که به مسائل سیاسی و حوزه سیاست مربوط می شد. طبعا اجرای عدالت و روش های تحقق آن، همواره در این استنادها محل توجه بوده است.
همچنین در کتابهایی که در این دوره در باره «ولایت فقیه» نوشته شده، استناد به فرمایشات امام علی (ع) بیشتر شده که نمونه آن اثر چهارجلدی آیت الله منتظری است. اما این امر اختصاص به این کتاب ندارد و در دیگر نوشته ها نیز این رویه دیده می شود. اینها مطالبی است که غالبا در کتابهای فقهی قدیم، به آنها توجهی نمی شده و اغلب به دلایل مختلف، کنار گذاشته می شده است.
امام علی (ع)، شخصیتی انقلابی، ضد مصلحت، و عدالت خواه
الف: در تمام سالهای بعد از مشروطه، پرداختن به «اسلام سیاسی» مورد توجه کسانی از «مصلحان» بود که سعی می کردند، از اسلام، یک دین کامل، شامل همه ابعاد اجتماعی و سیاسی و اقتصادی تعریف کنند. این به معنای آن بود که لازم است از این پس، از اسلام و سیرۀ امام علی (ع) به عنوان دستمایه ای برای تولید «فکر و فقه سیاسی» استفاده شود. روشن است که در میان امامان، تنها امام علی (ع) بود که یک حکومت پنجساله را اداره کرد و میراثی گسترده از قول و عمل برجایگذاشت و از او سیره سیاسی و اقتصادی قابل توجهی برجای ماند. طبعا در این دوره که گفتمان اسلامِ سیاسی غالب بود، هرگاه کتابی یا مقاله ای با هدف توضیح ابعاد سیاسی اسلام نوشته می شد، به مواردی از سیره امام علی (ع) استناد می شد. همچنین نظریهپرداز های اسلام سیاسی در میان اهل سنت، این احساس را، بویژه در استوار کردن نظریه خلافت اسلامی، در آستانه انحلال خلافت عثمانی و تلاش برای احیای آن داشتند و در کتابهایی مانند «التراتیب الاداریه» و آثار دیگر، تلاش کردند تا از سیره صحابه و حتی تابعین و در آن میان، از اقدامات خلفا و از جمله امام علی، برای تولید موادی در جهت نشان دادن گسترده ابعاد سیاسی اسلام و فقه سیاسی، استفاده کنند. در میان شیعه، این امر بیشتر با تلاش در برجستهکردن سیره امام علی (ع) بود و در مواردی از صلح امام حسن (ع) و قیام امام حسین (ع) هم استفاده می شد.
طی چند دهه قبل از انقلاب اسلامی ایران، کتابهای فراوانی در باره نظام سیاسی اسلام نوشته شد، کتابهایی که بخشی از آن ها فقه و بخشی حدیث و تاریخ بود، و در بخش تاریخ، اغلب به مواردی از این احادیث و تاریخ استناد می شد. در این مورد تاریخ ظرفیت خوبی برای استناد داشت، بویژه وقتی هیچ تعهدی به رعایت مسائل اصولی برای برداشت های تاریخی و دینی از وقایع تاریخی وجود نداشت.
در این دوره، کتابهایی هم در باره شخصیت حضرت علی (ع) نوشته شد که بیش از آن که زندگینامه و فضائل نویسی باشد، هدفش، نشان دادن یک «جامعه ایده آل» تحت رهبری یک رهبر و انسان نمونه بود. در این فضا، از صفت «عدالت» که در قرن اخیر، به دلیل بالا گرفتن بحث های عدالت اجتماعی، اهمیتی بیشتری یافته بود، بیشتر و بیشتر استفاده می شد. موضوع عدالت اجتماعی، نه بحث از «عدل الهی» ونه «عدالت قضایی» بلکه ایجاد نوعی توازان در نظام اجتماعی و تقسیم ثروت بود، امری که در نظام فقهی مرسوم، به صورت مستقل، بحث نشده بود. در کتابهای جدید و در نگاه نو به سیره امام علی (ع)، این امکان وجود داشت که استناد به سیرۀ امام علی (ع) فرد را تبدیل به یک انقلابی عدالت خواه کند و در او توانایی تأثیر بر اجتماع را ایجاد کند.
اگر به انتقادهای سید قطب از خلیفه سوم توجه کنیم، به عنوان یک واکنش منفی نسبت به حاکمی که متهم به عدم رعایت عدالت بود، متوجه اهمیت تاریخی مفهوم «عدالت» به عنوان یک مفهوم سیاسی اسلامی در این دوره می شویم؛ هرچند سید قطب، توجه چندانی به امام علی (ع) و موارد عدالت خواهانه او در تاریخ، مانند برابری عرب و عجم ، و یا سیاست او در تقسیم بیت المال نداشت. در مقابل، کسانی که به امام علی (ع) و نهج البلاغه باور داشتند، آسان تر می توانستند عدالت خواه باشند. مردمی هم که فقر و بیچارگی زندگی و شخصیت آنان را نابود کرده بود، و سخت به شخصیت امام علی (ع) معتقد و او را یک اسوه و الگو می شناختند، این مطالب را بیشتر می خواندند و تحت تأثیر قرار می گرفتند. در واقع، همه چیز برای ایجاد یک فضای جدید فراهم بود. ما می توانیم نوشته های زیادی را بر محور شرح شخصیت امام علی (ع)، در باره عدالت اجتماعی در آثار نویسندگان شیعه این دوره بیابیم.
ب: در افکار سیاسی پدید آمده در ایران، در دهه چهل و پنجاه هجری شمسی (دهه هفتاد میلادی) و حتی کمی پیش از آن، اندیشه های چپ در ایران وارد شده و نفوذ زیادی در نسل جدید و بر اندیشه های اجتماعی و اقتصادی آنان گذاشت. این افکار از زمان مشروطه، از طریق تفلیس و منطقه قفقاز وارد ایران شد، و بعدها در سراسر ایران انتشار یافت.
از سال 1320 ش / 1941 م حزب توده و اندیشههای آن در ایران غالب شد. بسیاری از اعضای این حزب در ایران، از مردمی بودند که هنوز دلبستگی های مذهبی داشتند، اما در عین حال دارای عقاید کمونیستی و ماتریالیستی بودند. در حاشیه فعالیت های چپ، شماری از متدینین، بویژه در دهه چهل، شروع به تفسیر دین بر اساس آموزه های چپ و انقلابی کردند. هدف آنها مبارزه با حکومت شاه بود، و الزاما می باید، تفسیر قرآن، تفسیر تاریخ اسلام، و ابعاد دیگر را متناسب با این هدف، ارائه می دادند. این موضوع ابعاد گستردهای دارد، اما تا آنجا که به این بحث مربوط می شود، شخصیتی که در این اندیشه ها از امام علی (ع) ارائه شد، تا اندازهای متناسب با گفتمان سیاسی جدید یا به عبارت بهتر اسلام سیاسی بود، معرفی فردی انقلابی که همیشه در حال مبارزه است. در این شرایط، آنان باید تصویری از عدالت و روش حکومت امام علی(ع) و همین طور امام حسین (ع) ارائه می دادند که بتواند اهداف مبارزاتی آنان را تأمین کند. تفسیری که کتاب «شهید جاوید» از امام حسین (ع) بدست داد، در کنار سخنرانی ها و کتابهایی که دکتر علی شریعتی در باره امام علی (ع) منتشر کرد، به این فضا کمک زیادی کرد. البته کتاب شهید جاوید، بیشتر در حوزۀ اندیشههای سیاسی بود تا عدالت اجتماعی. حتی جالب است بدانیم، شخصیتی هم که از «ابوذر» ارائه شد، و منشأ آن هم اصلاح طلبان چپ مصری، و به طور مشخص از جوده السحار، بودند، شخصیتی سوسیالیستی بود که انتشار این مطالب حتی در قم نیز، واکنش هایی را برانگیخت و کسانی مانند شیخ محمدعلی انصاری و سید جعفر مرتضی، مطالبی بر ضد آن منتشر کردند.
یکی از سازمان های مذهبی چپ گرا که در این زمینه فعال بود، سازمان مجاهدین خلق بود که در آن زمان، تصویری را که از امام حسین و امام علی ـ علیهما السلام ـ ارائه می داد، به نوعی هماهنگ با افکار و اندیشه هایی بود که بنیانگذاران آن به عنوان اسلام نو طراحی کرده بودند. این گفتمان، در کل جامعه مسلمان ایرانی تأثیر گذاشت و نوشته های فراوانی در مورد آن انتشار یافت. انتشار چندین کتاب ذیل عنوان «عدالت اجتماعی» از سید قطب و دیگران نیز در این زمینه موثر بود. در این گفتمان جدید، از امام علی(ع) شخصیتی غیر قابل انعطاف، طرفدار سرسخت مستضعفان، در قالب مفهوم جدید آن، ضد اشرافیت با تفسیری که از این کلمه می شد و بسیاری از اوقات با برداشت های فقهی سازگار نبود، عرضه می شد. شاید یکی از معروف ترین جمله ای که ـ به رغم نبودن آن در منابع روایی ـ به آن استناد می شد، این سخن منسوب[41] به امام علی علیه السلام بود: «ما رأیت نعمه موفوره الا و الی جانبها حق مضیع». چنان که در بهمن ماه 1352 ش / 1973م خسرو گلسرخی از مبارزین کمونیست ایرانی، در دادگاهی که حکم اعدامش صادر و اجرا شد، گفت: «انما الحیاه عقیده و جهاد، سخنم را با گفته ای از مولا حسین، شهید بزرگ خلق های خاور میانه، آغاز می کنم. من که یک مارکسیست لنینست هستم، برای نخستین بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم، و آنگاه به سوسیالیزم رسیدم». سپس می گوید: «امروز نیز اسلام حقیقی دین خود را به جنبش های آزادیبخش ملی ایران ادا می کند. هنگامی که مارکس می گوید، در یک جامعه طبقاتی، ثروت در سویی انباشته می شود، و فقر و گرسنگی و فلاکت در سوی دیگر، در حالی که مولد ثروت طبقه محروم است، و مولی علی [ع] می گوید: قصری بر پا نمی شود مگر آن که هزاران نفر فقیر گردند، نزدیکی های بسیاری وجود دارد. زندگی مولی حسین [ع] نمودار زندگی اکنونی ماست که جان برکف، برای خلق های محروم میهن خود در این دادگاه محاکمه می شویم. او در اقلیت بود، و یزید، بارگاه، قشون، حکومت [و] قدرت داشت. او ایستاد و شهید شد. هرچند یزید گوشه ای از تاریخ را اشغال کرد، ولی آنچه که در تداوم تاریخ تکرار شد، راه مولی حسین، و پایداری او بود». [42]
ج: یک نمونه بسیار برجسته از تفسیرهای تازه در مورد جنبه های سیاسی سیرۀ امام علی علیه السلام، مطالبی بود که دکتر علی شریعتی (1312 ـ 1356 ش /1923 ـ 1977م) در نوشته ها و سخنرانی های فراوانش از آن حضرت ارائه کرد. این تصویر آن قدر بزرگ بود که سبب دو تفسیر مختلف از تشیع توسط وی شد. تشیع علوی و صفوی. مقایسه میان این دو تشیع، با تفسیرهای تاریخی و اعتقادی که او داشت، بار دیگر یادآور دو نوع تفسیر متأخر از اسلام، توسط شیعیان زیدی و امامی بود. دکتر شریعتی تلاش می کرد تفسیر خود از تشیع صفوی را به انحرافاتی که در دوره صفویه رخ داده، و این نام نیز از آن گرفته شده، مربوط کند و آن را در برابر سیره راستین امام علی (ع) که همان تشیع علوی است، قرار دهد . اینجا هدف از بحث ما، قضاوت در باره این دیدگاهها نیست، بلکه صرفا اشاره به این است که چنین تفسیری در یک دهه پیش از انقلاب اسلامی (1357ش / 1979م) مطرح شد و سبب شد تا جامعه مذهبی ایران، دو بخش شده، بخشی جانبدار تشیع علوی و شماری مدافع تشیع صفوی باشد. در این تفسیرها، جایگاه امیر المومنین علیه السلام، بسیار با اهمیت بود و در موارد فراوانی، میان دکتر شریعتی و منتقدین او، در باره شخصیت حضرت بحث می شد. این که بههرحال شخصیتی که می شناسیم، به تشیع علوی نزدیک تر است یا به شخصیتی که دکتر شریعتی آن را تشیع صفوی خوانده بود.
در مورد این مبحث نکات زیادی را می شود گفت، اما بحث ما درباره نوع نگاه سیاسی امام علی و تناسب آن با این اظهارات است، نگاهی که از درون آن، تصویری از امام علی (ع) عرضه شد که به نظر می آمد، چندان مورد رضایت سنتی ها نبود و نیست، بلکه به اسلامی که اجتماعی تر، و به گفته جانبداران آن پویاتر و انقلابی تر باشد نزدیک است. این اسلام، با گریه و نوحه و زیارت و شفاعت میانه ای ندارد، بلکه اسلامی اجتماعی و انقلابی است که تلاش می کند اوضاع را به نفع انقلاب تغییر دهد؛ همچنان که جانبدار فقرا و مستضعفین نیز است، و تلاش میکند آنان را از زیر بار سلطه ستم و استکبار نجات دهد. البته تعابیر اخیر، مانند استکبار، کمتر در نوشته های شریعتی بود، اما او با مقایسه امام علی (ع) با اشرافیت معاویه و یزید و عثمان، در بسیاری از موارد، تفاوت دو نوع رفتار سیاسی عدالت خواهانه با نوع مستبدانه و تحمیق گرایانه را به تصویر می کشید. شریعتی بانی تعابیری چون زر و زور و تزویر بود که آنها را منطبق بر سیاست های معاویه می کرد، در حالیکه امام علی(ع) با آنها مخالف بود. بخش دیگری از اسلام علوی شریعتی، روی نفی مفهوم «مصلحت گرایی» در حکومت بود که به گفته مدافعان تشیع علوی، امام علی (ع) به هیچ روی جانبدار آن نبود، بلکه اسلام صریح و قاطع و غیر مصلحت اندیش مورد قبول آن حضرت بود. همین طور، اسلام سازش، از تعابیر دیگری بود که بکار می رفت. شریعتی عنصر «انقلابی» بودن را به عنوان یک ارزش ابدی وارد تشیع کرد. دکتر شریعتی منتقد تمامی روحانیون و علمایی حتی در حد مجلسی و خواجه نصیر بود که با حاکمان وقت سازش داشتند. این مطلب به حدی شیوع یافت که امام خمینی، در سالهای ابتدایی انقلاب در مقابل آنها موضع گیری کرده، به دفاع از موضع علمایی مانند مجلسی و خواجه نصیر پرداخت.
در این نوشتهها، تصویری که از امام علی (ع) عرضه می شد، یک تصویر بهشدت انقلابی و تا حد زیادی متمایل به رفتارهای چپ گرایانه بود که به عنوان محک و معیار برای مخاطبان جوان تعریف می شد و افراد و سیاستمداران روز با آن سنجیده شده و کسانی از چهره های سیاسی، بهویژه از گروه های چپ مذهبی، خودشان را به گونه ای عرضه می کردند که مخاطبین تصور کنند، آنها به شخصیت امام نزدیک تر هستند. نمونۀ جالبی در همین خصوص در مورد دختر یکی از روحانیان سرشناس وجود دارد که بعد از انقلاب، هوادار مجاهدین خلق شده بود؛ وقتی، پدر وی، پس از آزادیش، از او در اینباره سوال کرد که چرا به مجاهدین خلق پیوست، او پاسخ داد که تصویری از امام علی (ع) برای ما ارائه شد، منطبق بر اینها بود.
یک مجلد از مجموعه آثار دکتر شریعتی با عنوان «علی ع» (مجموعه آثار 26) شامل 500 صفحه و در برگیرنده چندین کتاب و یا سخنرانی است که همه در باره امام علی (ع) است. اولین بخش «علی حقیقتی بر گونه اساطیر» ارائه تصویری از امام علی (ع) به عنوان یک معجزه و البته از دید انسان شناسی است. صفحات طولانی در باره انسان در تعریف برخی از غربیها، و بعد انسان در اسلام صحبت می کند، و در نهایت می گوید: «علی یکی از آن شخصیت های بزرگی است که به نظرم من بزرگترین شخصیت انسانی است». (ص 22). بعد سراغ اساطیر و تصویری از عظمت انسانها در آن است می رود، و علی (ع) حقیقتی بر گونه این اساطیر است «علی ربّ النوع انواع عظمت ها، قداستها، و زیباییها است». (ص 45). در تمام این متن که تا صفحه 50 خاتمه می یابد، هیچ نص تاریخی روشن، یا فضائل رسمی از امام بحث نشده اما روی عظمت انسان بودن علی (ع) تأکید شده است. امام علی (ع) نمونه یک انسان است، با خصلت های سیاسی مانند این که : «علی به عنوان نمونه عدالت، نمی تواند ظلم را به خاطر مصلحت بپذیرد، زیرا مصلحت آلوده می کند حقیقت را». (ص 49). علی «نمونه است، رهبر نیست، راهنماست، امام مبین است» و از این دست تعاریف.
متن دوم، «قرن ما در جستجوی علی» سخنرانی دیگری است. او می گوید، «تسنن اسلام خلافت است» اما «تشیع اسلام مردم، و اسلام توده های عدالت خواهی که به سراغ عدالت» آمدند. (ص 54). او می گوید سخنرانی دیگری هم با عنوان «علی انسان تمام» دارد که در مجموعه آثار 25 منتشر شده است. سخنرانی دیگری هم با عنوان «علی تنهاست» دارد که در همین مجموعه آثار 26 است. او می گوید، علی در دوره ای رهبر اقلیت است، و فعالیت انقلابی ندارد، اما وقتی سرکار می آید و «زمامدار رسمی جامعه می شود، دوره انقلابی آغاز می شود، و دست به انقلاب می زند». برخلاف دیگر مبارزان که در دوره مبارزه، انقلابی اند و بعد محافظه کار می شوند، امام علی (ع) بعد از بدست آوردن قدرت، تازه انقلابی می شود. (ص 60). این یکی از اندیشه های شریعتی است که در اذهان بسیاری از انقلابیون ایران تأثیر گذاشت که باید انقلاب ادامه یابد و نباید پس از پیروزی محافظه کار شد.
تعبیر «زهد انقلابی» در باره امام علی(ع) از دکتر شریعتی است: «زهد علی، یک زهد انقلابی است، زهدی است که ما نمی شناسیم» زهد انقلابی چیست؟ «زهد علی عبارت است از تحمل فقر برای مبارزه با فقر، تحمل گرسنگی برای مبارزه با گرسنگی، صرف نظر کردن از نان خویش برای بدست آوردن نان مردم». (ص 76 ـ 77). این زهد که به نوعی می شود آن را تصوف سوسیالیستی هم نامید، یک تعبیر جدیدی است که سعی شده از سیره امام علی (ع) گرفته شود و البته بیش از شریعتی، عده ای دیگر که در تفسیر دین چپ روی افراطی دارند، مواد آن را فراهم کرده اند.
تفسیر عدالت در این جا، تلاش برای حاکم کردن اصل «تساوی در مصرف» است (ص 79). در این باره، مثالهایی از رفتارهای منسوب به امام ارائه می شود. این عدالت هم غالبا سوسیالیستی تفسیر شده و در انقلاب هم، نوعی جناح بندی را در اسلام سرمایه داری و اسلام مستضعفین ایجاد کرده است.
«نفی مصلحت به خاطر حقیقت» تعبیری است که مکرر در تعریف شخصیت امام علی (ع) روی آن تکیه می شود. (ص 83). در سخنرانی علی تنهاست، می گوید، باید شناخت که علی چه می خواهد، نه این که کیست. «بعضی خیال می کنند که محبت علی موجب شفاعت در آخرت گردد، اما به نظر من محبت توأم با جهل برای آخرت هم بکار نیاید». (ص 92). شناختن معجزات او هم ثمری ندارد «بر فرض که علی روزی یک مرتبه چنین معجزاتی کرده باشد، چگونه من او را بستایم تا واقعا از پیروی علی و از مذهب علی استفاده کنم و جامعه ام، جامعه ای مترقی بشود و پیش برود؟» (ص 95). «علی در طول تاریخ، تنها انسانی است که در ابعاد مختلف و حتی متناقضی که در یک انسان جمع نمی شود، قهرمان است» (ص 99). در متن دیگر «چه نیازی است به علی» (صص 106 ـ 118) می گوید: «جرج جرداق بزرگترین انسانی است که علی را به بشریت امروز شناسانده است» (ص 107). یک بخش مهم زندگی امام علی از نظر شریعتی همان سکوت بیست و پنج ساله است که می گوید، نه شیعه و نه سنی درست آن را نشناسانده است. (ص 109).
دوره بندی زمانی زندگی امام علی علیه السلام از نظر شریعتی برابر است با 23 سال با پیامبر برای «استقرار مکتب»، 25 سال سکوت برای «وحدت» و پنج سال حکومت برای «استقرار عدالت». (ص 110).
یک اثر مفصل دکتر شریعتی در ارائه تصویری متفاوت از امام علی (ع) کتاب «قاسطین، مارقین، ناکثین» است (مجموعه آثار 25، صص 153 ـ 288). در آنجا به موازات آنچه در باره امام علی دارد، ویژگی هایی را برای سه گروه مخالف امام بر شمرد، و مهم ترین نکته تطبیقهای تاریخی آنها با گروههای روز و درگیر در جامعه است. این قبیل تطبیق ها پیش از دکتر شریعتی مطرح بود، و او آن را چندین برابر کرد. هر کسی دیگری را معاویه، یا طلحه و زبیر یا خارجی صفت می نامید و این از روی تبیین و توصیفهایی که تاریخ صدر اسلام را با مسائل روز پیوند داده و تطبیق می کرد، بدست میآمد. شاید شاهکار این تحلیلها، ساخته شدن مفهومی به نام «عدالت علی» باشد که تأثیر عمیقی در نگاه شیعیان به آن حضرت از یک طرف، و توجه به اجرای آن در جامعه، گذاشته است. کمتر تعبیری با این ترکیب در اندیشه سیاسی شیعیان در دوره اخیر و به تبع رویدادهای ایران و گفتمان های جاری در آن، تأثیر گذاشته است. طبعا این بحث دامنه داری است که خارج از حوصله این مقاله کوتاه است.
د: در اینجا لازم است اشاره شود که قسمت بعدی این ماجرا مربوط به پس از انقلاب است که استناد به سیره امام علی (ع) تحت تأثیر آموزه های قبلی و بسطی که یافته بود، ادامه یافت. طبیعی است وقتی فقیهی به سیره امام علی یا امام دیگری استناد می کند، رعایت جوانب اصولی و استنباطی را بکند. در ده ساله نخست انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی چندین بار از سیره امام علی(ع) یاد کردند. ایشان در آبان 1357 شمسی، در فاصلۀ چند ماه تا پیروزی انقلاب اسلامی، شرحی از مبارزه امیرمؤمنان علیه السلام با ظلم به دست داده و مبنای جنگ صفین را در همین جهت دانستند. همچنان که برای مبارزه با ظلم، مکرر به سیره امام حسین (ع) اشاره یا تصریح کردند.[43] در همان ماه، امام ضمن یک سخنرانی، از ایجاد یک حکومت عادلانه مطابق با سیرۀ امام علی سخن گفته و به رفتار عادلانۀ امام علی (ع) با یک ذمیه اشاره می کند. امام خمینی خود را طالب حکومتی میداند که حاکمش با رعیت «این طور عواطف داشته باشد». همچنین،در بخش دیگری از همان سخنرانی از امام علی (ع) یاد میکنند که نسبت به بیت المال سختگیر بوده، و زمانی که در بیت المال نشسته و کسانی برای صحبتی دیگر می آیند، چراغ بیت المال را خاموش می کند.[44]
امام خمینی، در همان ماه، در مجلس دیگری، از حکومت امام علی علیه السلام یاد کرده و این که برای اثبات دعوای خود علیه یک یهودی، آن هم وقتی که حاکم بود، نزد قاضی رفت.[45] اشاره به سادهزیستی امام علی علیه السلام نیز در سخنرانی دیگری در همان آبان 57 مطلب دیگری است که امام خمینی به آن استناد کرده و این که حضرت امیر «در عمرش، شاید یک دفعه یک نان سیری نخورده باشد».[46]
توضیحات:
[1] . استاد تاریخ دانشگاه تهران / 17 / 11/1400
[2] . بنگرید: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 364
[3] . جصاص، احکام القرآن، ج 3، 400؛ نجفی، جواهر الکلام، ج 1، ص 332
[4] . طبری، تاریخ، ج 5، ص 435(قاهره، دارالمعارف)
[5] . مجلسی، بحار الانوار، ج 44، ص 329
[6] . ابن شهرآشوب، المناقب، ج 4، ص 89 (قم، المطبعه العلمیه). آگاهیم که اصل این مطلب در فتوح ابن اعثم آمده و ابن شهرآشوب هم از آن برگرفته و منبع دیگری ندارد.
[7] . یعقوبی، احمد بن واضح، تاریخ، ج 2، ص 228
[8] . طبری، تاریخ، ج 5، ص 592
[9] . طبری، ج 4، ص 433
[10] . ابن اعثم، الفتوح، ج 8، ص 88 (چاپ 8 جلدی حیدرآباد).
[11] . طبری، ج 6، ص 11
[12] . ای گروه قاریان! فرار هیچ کس زشت تر از فرار شما نیست. من از علی بن ابی طالب ـ که خدای درجه او را میان صالحان بالا برد و بهترین پاداش شهیدان و صدیقان را به او بدهد ـ شنیدم که در صفین، در زمان رویارویی با شامیان گفت: ای مؤمنان، هر کس نظاره گر عمل سمتگرانه و منکری باشد، و در دل آن را انکار کند، سالم و بری مانده است. اگر با زبانش، آن را انکار کند پاداش برده و از فرد پیشین، افضل است. و اگر کسی با شمشیر انکار کند تا کلمه خدا بالا باشد و سخن ظالم پست، راه هدایت را دریافته و نور یقین را در قلبش تابانده است.
[13] . طبری، ج 6، ص 357: پس با این محلین و بدعتگران که به حق جاهلند و آن را نمی شناسند و ستم می کنند و انکارش نمی کنند، بجنگید.
[14] . طبری، ج 6، ص 7
[15] . محلین اصطلاحی کهن است که بر گروهی از مردمان در جاهلیت اطلاق می شد که معتقد بودند، مظلمه در بازار رواست. «کان فی العرب قوم یستحلون المظالم اذا حضر السوق، فسمّوا المحلین». یعقوبی، ج 1، ص 270
[16] . طبری، ج 5، ص 606؛ ج 6، ص 15
[17] . یعقوبی، ج 23، ص 203؛ و بنگرید: طبری، ج 5، ص 79
[18] . کافی، ج 1، ص 411؛ بحار الانوار، ج 40، ص 336
[19] . بنگرید: بحار الانوار ج 52، ص 353؛ بصائر الدرجات، ص 152
[20] . رجال النجاشی، (تصحیح سید موسی شبیری زنجانی)، ص 8: اصبغ بن نباته المجاشعی، کان من خاصه امیرالمؤمنین علیه السلام، و عمّر بعده، روی عنه «عهد الاشتر» و وصیته الی ابنه محمد.
[21] . دعائم، ج 1، صص 412 ـ 431. در میان آن متن با آنچه در نهج البلاغه آمده، اختلافات جزئی دیده می شود. بنگرید: دانش پژوه، مقدمه او بر ترجمه عهد اشتر از آوی، تهران، بنیاد نهج البلاغه، ص 38 ـ 41
[22] . ابن شعبه الحرانی، تحف العقول، ص 126 (تصحیح علی اکبر غفاری، قم، 1404)
[23] . تدوین «نهج البلاغه» در سال 400 هجری به پایان رسیده است.
[24] . التذکره الحمدونیه، ج 3، صص 352 ـ 354 (تصحیح احسان عباس، بیروت، 1996 دارصادر)
[25] . دانش پژوه، فرمان مالک، ص 41
[26] . آوی، فرمان مالک اشتر، صص 58 ـ 59
[27] . قم، انصاریان، 1373
[28] . تهران، میراث مکتوب، 1378
[29] . آوی، فرمان مالک اشتر همان، صص 34 ـ 38 (مقدمه مصحح).
[30] . قم، کتابخانه آیه الله مرعشی، 1371
[31] . الإسراء: 82
[32] . متن این رساله را در کتاب «صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست» جلد سوم، به چاپ رسانده ام.
[33] . فصل الخطاب، نسخه خطی، ص 95
[34] . تحقیق برکات یوسف هبود، بیروت، دارارقم، 1997
[35] . بنگرید: ذریعه، ج 14، ص 159
[36] . افست بنیاد نهج البلاغه، تهران، 1402 ق.
[37] . تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1364
[38] . قم، نهاوندی، 1378
[39] . تهران، چاپخانه نراقی، 1374
[40] . تهران، بنیاد نهج البلاغه، 1373
[41] . ادعا شده است که نقل مزبور در هیچ منبعی نیامده و جرج جرداق «در روائع نهج البلاغه، ص 83» ـ گویا ـ خالق آن است. جالب است که عبارت «ما رأیت سرفا قط الا و الی جانبه حق مضیع» از معاویه نقل شده است (بنگرید: جاحظ، البیان و التبیین، ج 3، ص 177، ابن قتیبه، عیون الاخبار، ج 1، 454)
[42] . ویدئوی این سخنان را بنگرید: (https://www.youtube.com/watch?v=utMxGOR1ERy)
[43] . صحیفه امام، ج 4، ص 151
[44] . همان، ص 164
[45] . همان، ص 198، 327
[46] . همان، ص 220 ـ 221
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰