اما فارغ از مباحث عمیق معرفتی که علامه طباطبایی در المیزان مطرح کرده است، شیوه تفکر ایشان و گشودگی نسبت به علوم و مطالب دیگر بسیار جای تامل و درسآموزی دارد، خاصه آنکه در همان دوران و حتی در زمان فعلی این گشودگی در بسیاری از متفکران علوم دینی دیده نمیشود.
با کریم فیضی، نویسنده و پژوهشگر قرآنی، درباره شیوه تفکر و نگاه علامه طباطبایی در المیزان گفتوگو کردیم که حاصل آن را در ادامه میخوانیم و میبینیم؛
ظاهرا هدف از نزول قرآن این نبود که آن را بخوانیم، تفسیر کنیم و نکات علمی را استخراج کنیم و غرض تأثیر در عمل و اندیشه انسان بوه است، ولی ما عموما از آن غفلت کردیم. لذا وقتی افراد به تفاسیر مراجعه میکنند، تفسیر را میخوانند، ولی تأثیری نمیگذارد و انسان بهتری نمیشوند. المیزان چه ظرفیتی دارد و آیا میتواند ما را به این غرض نزدیک کند؟
گمان میکنم در سالیان گذشته به پله اول شناخت تفسیر المیزان نرسیدیم. البته این حرف را به خاطر عرق تشیع نمیزنم، بلکه نفس الامر این تفسیر افتخارآمیز است. این سؤال از یک پیشفرض میآید و آن تلازم علم و عمل است. اگر عمل پشت علم نباشد، به چه کار میآید. این پیشفرض را محل سؤال میدانم. البته اینطور نیست که هیچ ربطی بین علم و عمل نباشد. لااقل ریشه هر دو به هم نزدیک است. تصور میکنم اینها دو حوزه است که روابطی با هم دارند، ولی این روابط اختیاری نیست، بلکه ذاتی است. گاهی شدید است و گاهی شدید نیست. در مجموع اگر به تلازم علم و عمل قائل باشیم، محل بحث است.
نکته دیگر اینکه از آنجا که موضوع بحثمان قرآن است و قرآن نیز کتابی آسمانی است و به طور طبیعی شامل هر دو حوزه است، المیزان مثل هر متن دیگری مفید عمل خواهد بود، ولی چهبسا مسائل علمی آن بچربد. در قرآن آیاتی درباره خلقت صحبت میکند که آسمان و زمین در چند دوره خلق شده است. این یک علم است، ولی علمی غیر قابل عمل است. میتوانیم بدانیم، ولی نمیتوانیم آن را به کار ببندیم مگر اینکه شکرگزاری کنیم یا در برابر پروردگار خاضع شویم. پس در قرآن مسائلی داریم که برای آگاهی است و مسائلی هم داریم که برای عمل است، مثل نماز و روزه. البته بین عمل و آگاهی ارتباط هست، چون عمل باید آگاهانه باشد. پس تفسیر المیزان شامل حوزه عمل هم میشود، ولی نباید انتظار داشت که کار یک رساله عملیه را انجام دهد یا انتظار داشته باشیم که کار یک رساله اخلاقی را انجام بدهد یا تغییری در رویکرد جامعه ایجاد کند.
پس باید از المیزان انتظار متناسب داشته باشیم نه بیشتر از آن. المیزان کتابی است مفید معنا، مفید آگاهی، مفید روشنگری و رفع ابهام. المیزان کتابی است که پرده کنار میزند؛ یعنی ابهام مفاهیم را کنار میزند و تعریفی نو از آنها ارائه میکند. مثال خیلی ساده آن شفاعت است. شفاعت در حوزه کلامی شیعه فوقالعاده معنادار است. یک سابقه ذهنی از این مفهوم داریم، ولی وقتی به المیزان مراجعه میکنیم، با رفع ابهام و روشنگری مواجهیم که دو دلیل دارد؛ اول اینکه برای اولینبار تمام آیات شفاعت یک جا ذکر میشود. دوم، علامه انواع شفاعت را دستهبندی میکند و بعد به تحلیل آن میپردازد و در این تحلیل با روشنگری و رفع ابهام مواجهیم. لذا شما برداشت جدیدی از شفاعت دارید که منصفانه و اقناعی است.
مطلبی که شما درباره رابطه علم و عمل مطرح کردید درست است، ولی شاید این نسبت راجع به قرآن محل تأمل باشد، چون آیات قرآن حول غرض واحدی است که آن عمل است. اگر بخواهیم این کتاب تفسیر را به نسل جوان ارائه و بین نسل جوان و قرآن ارتباط برقرار کنیم و از واسطهای به نام المیزان بهره ببریم، چقدر این اثر بدین منظور موفق خواهد بود؟
چیزی که در باب المیزان باید محل توجه ما باشد این است که کتابی میانه است؛ یعنی نه برای متخصصان نوشته شده است و نه برای اشخاصی که فاقد هر نوع معلوماتی هستند. نقل قولهایی را از شاگردان علامه طباطبایی شنیدم که علامه میفرمودند این تفسیر مقدمه تفسیری است که در نظر دارم بعدا آن را بنویسم. این را به عنوان مطلع در نظر گرفتند تا بعد تفسیری را که مورد نظرشان است بنویسند.
نکته بعد به شیوه نگارش برمیگردد. شیوه نگارش علامه طباطبایی دایره وسیعی را دربرمیگیرد. کتاب مملو از مباحث فلسفی و کلامی و معرفتی است و مباحث اجتماعی و سیاسی در آن وجود دارد و مثل دایرهالمعارف است. این امر نشان میدهد که هدف ایشان تفسیر صرف نبود، چون مفسر در مقام تفسیر وظیفهای جز شرح آیه ندارد، ولی علامه با علم به این مسئله از این مرحله فراتر میرود. مثلاً در جلد اول برای تفسیر سوره حمد مبحثی را خارج از تفسیر درباره حمد مطرح میکند که نشان میدهد موضوع فراتر از تفسیر است. چرا؟ به خاطر شامل کردن نوشته برای مخاطب یعنی مخاطب بیشتری در نظر داشته است. یک بخش از مخاطبان کتاب کسانی هستند که در آن دوره زندگی میکردند و بخش دیگر آیندگان هستند.
به عنوان کسی که در جوانی با این اثر آشنا شدم باید بگویم که المیزان افکار مرا زیر و رو کرد و یک نگاه را از من گرفت و نگاه دیگری به من داد. بنابراین از وضعیت خودم و موارد دیگر این نتیجه را میگیرم که المیزان کتابی است که میتواند نگاه را تغییر دهد و از این نظر برای نسل جوان ضرورت دارد. المیزان جزء معدود کتابهایی است که میتوان روی آن حساب کرد و به نسل جوان گفت که اگر نگاه جامع و منصفانه میخواهید، در این کتاب مستتر است.
البته المیزان محصول دهه سی و چهل است و حداقل شصت سال از زمان نگارش اثر میگذرد. مباحث جدیدی وجود دارد که در این اثر نیست و بعدها هم مباحثی خواهد آمد که در این اثر نیست، ولی نوع نگاه و شیوه تفکر این اثر ابدی است. حداقل میتوان از این کتاب روش را یاد گرفت و آموخت که چگونه به مصاف مجهولاتمان برویم. قرآن ازلی و ابدی و نیز المیزان از حیث انتساب به قرآن ابدی است.
خاطرم هست در بحثی درباره خانواده و ازدواج، علامه از روزنامه مطلبی نقل میکند با اینکه نه شأن مفسر است و نه شأن علم تفسیر، ولی چون بنایش این بود که دایره مخاطب را وسیع بگیرد از یک روزنامه هم مطلب نقل میکند.
نتیجه میگیرم نگاه این تفسیر به آحاد انسانی است. در مباحثی که صورت بروندینی دارد آزاداندیشانه صحبت میکند. از این حیث المیزان جزء منابع نادری است که میتواند به عنوان منبع تغذیه مورد استفاده نسل جوان قرار بگیرد.
اگر به زمان علامه برگردیم و نگاه ایشان به دین را با نگاهی که دیگر فقهای همدورهشان داشتند مقایسه کنیم، تفاوتی را متوجه میشویم و روش و نگاه ایشان قابل دفاع است. آنچه در آثار شهید مطهری در پرداختن به مسائل روز جامعه میبینیم برگرفته از همین نگاه است و ایشان این نگاه را در مسائل مختلف اجتماعی داشت، ولی ما نتوانستیم این نگاه را امتداد دهیم. علامه در پرداختن به روایات هم همین نگاه را دارد و تصحیح بحارالانوار هم شاهد این مسئله است. مضاف بر این آگاهی و گشودگی که درباره اندیشه غرب داشتند حائز اهمیت است. این نگاه برای نسل جوان جذاب است و اگر ترویج میشد، مشکلات کنونی وجود نداشت. در این باره توضیح دهید.
علامه نظام و اسلوب داشت و این امر از یک ذهن نظاممند خبر میدهد؛ ذهنی که مسائل در آن طبقهبندی میشد و همه چیز سر جای خودش بود. اما علامه طباطبایی تکثیر نشد. با تمام خبرویت در تربیت شاگرد، که شاگردان بسیار خوبی را تربیت کرد، معالأسف تکثیر نشد و امتداد پیدا نکرد، حتی شاگردان موفق ایشان بر این نکته گواهی میدهند و نمیدانیم چرا علامه طباطبایی تکثیر نشد. شاید استعدادی در علامه بود که در دیگران نبود. شاید لطف الهی بود. به هر حال چرایی عدم تکثیر را نمیدانیم. در عین حال منشأ نظاممند بودن علامه مجهول است. چطور میتوان شخصی را که از جغرافیای زیستی او خبر داریم به این جایگاه دست یابد. میدانیم که علامه کجا بزرگ شد، چگونه تحصیل کرد، چگونه مهاجرت کرد، اساتیدش چه کسانی بودند، در چه فضایی به قم آمد… تا انتها. هر طور حساب کنیم علامه محصول زمان و جغرافیای خودش نیست.
این حرف بنده نیست، حرف شاگردان برجسته ایشان از جمله دکتر دینانی است که میگوید وقتی اسم علامه برده میشود، مفهوم «آزاداندیشی» به ذهنم میآید. ایشان از علامه به عنوان «آزاداندیشترین فردی که در عمرم دیدم» یاد میکند. یک وقت این حرف را بنده میگویم و یک وقت آدمی میگوید که زانو به زانو نزد علامه درس خواند و در مباحث عمومی و خصوصی ایشان حضور داشت. به دکتر دینانی گفتم که این حرف شما بوی اغراق میدهد. گفتند ابداً هیچ کس به آزاداندیشی او نمیرسد و هر طور فکر میکنم نمیتوانم برای این میزان از آزاداندیشی یک علت مسلم پیدا کنم و از قم این حجم از آزاداندیشی درنمیآید.
بنابراین منشأ آزاداندیشی علامه مجهول است. چطور ممکن است یک عالم دینی که از بستر سنت برخاست و تربیت شد و حتی یک روز از این بستر خارج نشد، از آخرین دستاوردهای علم اطلاع داشته باشد و جلوتر از آن حرکت کند. ایشان از پوسته زمان بیرون آمد و چیزهایی گفت که فراتر از عصرش است. این اعجاز است که یک نفر بتواند اینقدر ساختارشکن باشد و حرف نو بزند و از خودش بیرون بیاید و فارغ از باورهایش اظهار نظر کند و این اعجاز تا امروز تکرار نشده است و شخص دیگری را نمیشناسیم که بتواند این قدر راحت و صحیح و مستقیم صحبت کند.
اگر بخواهیم روش علامه طباطبایی را ادامه دهیم و بازسازی و بازخوانی کنیم، فکر میکنید در منظومه معارف دینی باید بر کدام عنصر تأکید کنیم؛ یعنی نخ تسبیحی که تمام اندیشههای علامه را به هم متصل کرد و محصول آن المیزان شد چه بود؟
جواب این سوال از من ساخته نیست، زیرا دنیای فکری علامه خیلی تکثر دارد و بعید میدانم بتوان که با یک واژه به عنصر کلیدی تفکر ایشان اشاره کرد، ولی گمان میکنم اگر بخواهیم به یک کلمه اشاره کنیم، آن واژه میتواند تفکر باشد. ایشان میفرمودند که عمل اصلی شب قدر تفکر است. بنابراین شاید بتوان از قول علامه نسل جوان را به تفکر دعوت کرد، آن هم تفکر بیقید و شرط. با اطمینان میتوان گفت که پیام علامه به روزگاران این است که بیندیشید و اگر بخواهیم به سبک او فکر کنیم، باید خودمان را از آنچه بدان باور داریم خالی و بعد فکر کنیم.
بهره من از علامه طباطبایی این بوده است که لباستان را دربیاورید و فکر کنید و خودتان را به این پوستین مقید نکنید، چون ممکن است درست فکر نکنید.
بیشتر بخوانید:
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰