دنیای سینمایی مارول، پر از شخصیتهای جذاب کمیک بوکی است که در عین وفاداری به اصل شخصیتها، به آنها پر و بال میدهد و آنها را بیش از پیش جذابتر میکند. شخصیت لوکی، یکی از این شخصیتها است که گاهی در نقش یک شخصیت شرور، گاهی قهرمان و گاهی ضد قهرمان ظاهر میشود. همین ویژگی، او را تبدیل به یک شخصیت به یاد ماندنی و جذاب کرده. با تحلیل شخصیت لوکی، همراه ویجیاتو بمانید.
گاهی بعضی شخصیتها به علت اینکه نوعی ویژگی متناقض درون خود دارند، ماندگار میشوند. نمونههای زیادی از شخصیتهای قهرمان داریم که در یک لحظه از حالت قهرمانی خود خارج میشوند و کارهای میکنند که غیر قابل پیش بینی است. برعکس این قضیه هم هست. شخصیت شروری داریم که با یکسری اعمال غیر قابل پیش بینی، در نقش قهرمان ظاهر میشود و همه بینندگان را حیرت زده میکند. درست مانند شخصیت لوکی که در فیلم محبوب ثور دنیای تاریک، تقریبا نقش یک قهرمان را بازی کرد.
اما حالا بیایید نگاهی جزئیتر به این شخصیت بندازیم و به طور دقیق درونش را موشکافی کنیم.
انگیزههای درونی شخصیت لوکی
یکی از ویژگیهای شخصیت لوکی که جزو ویژگیهای منفی او محسوب میشود، تمایل او به نارو زدن، راه کج رفتن و خیانت کردن به خانوادهاش به خصوص اودین و ثور است. انگیزه اصلی او از این همه عصیانگری دقیقا چیست؟
شاید با خودتان بگویید انگیزه او عطش رسیدن به تاج و تخت و فرامانروایی است، اما به نظر من موضوع عمیقتر از یک قدرت یا اعبتار است. در پایین به سه مورد از انگیزههای درونی لوکی که تا حدودی دلیل غیر قابل اعتماد بودن و عصیانگر بودنش را توضیح میدهد میپردازیم.
خیانت؛ عمدی یا غریزی؟
بیایید کمی به کودکی لوکی برگردیم. شخصیت لوکی به عنوان یک کودک غریبه، توسط بقیه مردم مدام طرد میشد و به علت ذات فریبندهاش، به او زیاد اعتماد نمیشد و انگ غیر قابل اعتماد بودن به او زده میشد.
به این علت که زیاد به او اعتماد نمیشد، در نتیجه این باور در او ریشه کرد که او واقعا قابل اعتماد نیست. خارج از دنیای داستانی، در واقعیت نیز اگر به کودکی اعتماد نشود و کودک احساس کند که واقعا غیر قابل اعتماد است، در بزرگسالی به شخصیتی تبدیل میشود که حتی به خودش نیز اعتماد ندارد و مدام به دیگران و خودش خیانت میکند؛ زیرا اگر خیانت نکند، حس میکند که واقعا چیزی از شخصیت او کم شده.
در واقع خیانت کردن یک امری غریزی و ناخودآگاه در درون شخصیت لوکی است. او معنای خودش را در خیانت کردن پیدا کرده و اینطور حس میکند که اگر خیانت یا عصیانگری نکند، یک عنصر مهم از شخصیت او از بین میرود.
این استدلال روانشناسی، به خوبی علت غیر قابل اعتماد بودن لوکی را نشان میدهد. او غیر قابل اعتماد است زیرا اینطور فکر میکند که باید غیر قابل اعتماد باشد و به علت بی اعتمادیهای بی دلیلی که در کودکی به او شده، احساس میکند که از ابتدا اینگونه خلق شده تا به دیگران خیانت کند.
تحقیر و تولد یک خشم
شخصیت لوکی در دوران کودکی یکی از بزرگترین چالشهای آن دوره را تجربه کرده است. او به علت متفاوت بودنش، مدام توسط دیگران طرد میشد و حتی پدر ناتنیاش بین او و ثور فرق زیادی قائل میشد. احساس حقارت ناشی از تفاوت قائل شدن بین او و ثور توسط دیگران به خصوص پدر ناتنیاش، در درون او یک خشم بزرگ نسبت به پدر و بردارش ایجاد کرد. به تدریج این خشم در غالب کینه ورزی خودش را نشان میدهد و کم کم تمام فکر و ذکر لوکی، تخلیه عقده خشمش میشود.
در واقع طرف حساب لوکی، پدر و برادر ناتنیاش است؛ نه تاج و تخت و قدرت. بیشتر اعمال شرور او، برای آسیب زدن به روح و روان پدر و برادرش است تا اینگونه عقدههای دوران کودکیاش را تخلیه کند.
او از همان دوران کودکی، زمانی که حس کرد دیگران ثور را بیشتر از او تحول میگیرند و برایش ارزش بیشتری قائلاند، تصمیم گرفت روش خودش را عوض کند و از راه دیگری توجه دیگران را جلب کند. برای همین شروع به یادگیری جادو و مهارتهای تاریک کرد تا با استفاده از آنها به ثور و پدرش ثابت کند که ارزش زیادی دارد.
من هیچ وقت دنبال تاج و تخت نبودم، فقط میخواستم با شما برابر باشم
لوکی
البته او بیشتر میخواست به خودش ثابت کند که با ثور برابر است و کمتر از او نیست، این موضوع به افزایش عزت نفس از دست رفتهاش بر میگردد که در ادامه بیشتر توضیح میدم.
عزت نفس سرکوب شده
هر انسانی به طور فطری با عزت نفس آشنا است؛ شخصیت لوکی از همان ابتدا به علت طرد شدن، مقایسه شدن با ثور و برچسب شیطانی بودن، عزت نفس سرکوب شدهای داشت. با بزرگتر شدنش، این عزت نفس سرکوب شده، به گونهای خودآگاه شد و لوکی را عذاب میداد. بنابراین او دست به اقدامات شرور میزند تا به گونهای ابراز وجود کند و هم به خودش و هم به خانوادهاش ثابت کند که ارزش دارد.
هدف نهایی او یافتن یک ارزش است، چه از راه درست و چه از راه نادرست؛ البته مسلم است این ارزش از راه غلط به دست نمیآید؛ به همین دلیل لوکی کارهایش را مدام تکرار میکند تا به آن ارزش دست یابد، در صورتی که نمیداند باید راه بهتری وارد شود. اما تنها راه جبران عزت نفس سرکوب شده لوکی، افتخار خانواده به او است. به بیانی دیگر، همان دلیلی که لوکی را به فردی شرور تبدیل کرد، برعکسش میتواند او را به فردی قهرمان تبدیل کند. اگر بی محلی خانوادهاش به او باعث این قضیه شد، با توجه خانواده به خصوص پدرش به او، این مشکل تا حدودی حل میشود.
خشم، نیروی محرکه لوکی
خشم، همیشه چیز بدی نیست، اگر احساس خشم نبود هیچ آثار هنری خلق نمیشد؛ درواقع خشم، یک نیروی محرکه قوی است که اگر به درستی مدیریت شود، میتوان این نیرو را به سمت یک عمل مفید هدایت کرد. مثلا خشم یک فرد شکست خورده، باعث میشود که او بیش از پیش برای برنده شدن تلاش کند.
شخصیت لوکی نیز سرشار از خشم است. خشمی که از کودکی در او ریشه کرده و تا بزرگسالی او را همراهی کرده است. این خشم ناشی از همان حقارتی است که در بالا کامل در موردش بحث کردیم. او از همان دوران نوجوانی، از خشم خود برای یادگیری جادو و تقویت مهارتهایش استفاده کرد تا بتواند روزی خودش را ثابت کند.
ثور: ای کاش میتونستم بهت اعتماد کنم
لوکی: به خشمم اعتماد کن
در واقع بیشتر رفتارهای شخصیت لوکی، ناشی از خشم درونی قدرتمندش است. همین خشم او را تبدیل به یک ابر شرور کرد و بازهم همین خشم او را به یک قهرمان تبدیل کرد. او در کنترل خشم و هدایت آن برای پی ریزی یک استراتژی ماهر است و همین ویژگی او، باعث قدرتمند شدنش شده است.
افتخار، تنها ارزش حقیقی
تنها ارزشی که میتواند لوکی را متحول کند، حس ارزشمند بودن برای خانواده و افتخار کردن به او است. شخصیت لوکی گاهی برای دستیابی به این ارزش تلاش میکرد اما به علت ویژگی شخصیتیاش، مدام خیانت میکرد.
بنابراین تنها چیز لازم یک فرصت برای عرض اندام لوکی بود. یا به اصطلاح عرفانی یک توفیق برای جبران گذشته و حل و فصل عقدههای دوران کودکی. و این فرصت باید به قدری بزرگ باشد، که عزت نفس لوکی را از صفر به بالا بکشاند.
در ابتدای فیلم ثور دنیای تاریک، شخصیت لوکی یک فرد شکست خورده است که با وجود شرارت هم نتوانست حتی برای خودش ارزش داشته باشد. او کاملا منفعل در زندان به سر میبرد و خشم او بزرگتر و بزرگتر میشود. تا اینکه ثور به او نیاز پیدا میکند و همین حس که یک نفر به او واقعا نیاز دارد، یک نقطه عطفی برای جبران عزت نفس سرکوب شده از راه درست است.
اما بازهم به روشهای نادرستی او را طرد میکنند و اطرافیان ثور مدام او را بابت کار نکرده تهدید میکنند. همه ما خوب میدانیم این تهدیدها نمیتواند جلوی این را بگیرد که لوکی کاری که میخواهد را نکند، تنها تاثیری که این تهدیدها دارد، برگرداندن لوکی به خاطرات دوران کودکی است که هیچ کس آن زمان به او اعتماد نمیکرد و به گونهای بازهم به او تلقین میشود که باید خیانت کند و خیانت بخشی از وجود و ارزش او است.
وولستاگ: اگه بهش خیانت کنی…
لوکی: منو میکشی، مطمئنم همینو میخواستی بگی!
اما خوشبختانه شخصیت ثور به صورت واقع گرایانهتری با لوکی برخورد میکند. به همین دلیل این بار شخصیت لوکی راه درست را انتخاب کرد و تا مرحله فدا شدن در راه نجات خانواده پیش رفت، هرچند زنده ماند، اما این چیزی را تغییر نمیدهد.
او برای نجات جان برادرش جنگید و تا حدودی توانست حس خوب افتخار توسط خانواده را دریافت کند. اما به هر حال، هیچ عقده قدیمی تنها با یک بار احساس ارزشمند بودن حل و فصل نمیشود. در واقع این نقطه شروعی برای وارد شدن لوکی در این راه بود که در ادامه نیز تا حدودی موفق میشود.
لوکی و ثور
لوکی و ثور یکی از محبوبترین زوجهای دنیای سینمایی مارول است که تماشای همکاری بین آنها بسیار جذاب است. اما بیایید نگاهی جزئیتر به روابط این دو برادر ناتنی بندازیم و بیشتر تحلیلش کنیم.
در بیشتر مواقع، از لوکی به عنوان بزرگترین دشمن ثور یاد میشود. اگرچه واقعا برخی صحنهها سندی از این دشمنی بزرگ حساب میشوند، اما به نظر من لوکی با ذات ثور مشکلی ندارد و حتی او را واقعا دوست دارد، اما این دوست داشتن شرطی است.
به بیانی دیگر، لوکی زمانی میتواند واقعا ثور را دوست داشته باشد، که به غرور و عزت نفس او آسیب نرسد و حداقل خودش را هم رده ثور ببیند، نه کمتر از آن.
ریشه دشمنی بین لوکی و ثور، به اودین و روش اشتباهش بر میگردد. او بین ثور و لوکی فرق بسیار زیادی قائل شد و بارها به صورت واضح گفت که ثور لیاقت تاج و تخت را دارد نه لوکی.
این موضوع در واقعیت هم وجود دارد. وقتی بین دو کودک زیاد فرق گذاشته شود، بین آنها دشمنی ایجاد میشود. دشمنی لوکی با ثور، به خاطر ذات ثور نیست، بلکه به خاطر ذات لوکی است. او چون کنار ثور احساس حقارت میکند، تلاش میکند تا با زمین زدن ثور خودش را بالا بکشد و حداقل به خودش ثابت کند که فرقی با ثور ندارد و حتی از او قدرتمندتر است.
این دشمنی زمانی محو میشود که ثور با ظاهری شکست خورده و نیازمند پیش لوکی میرود و از او درخواست کمک میکند. در واقع این تدبیر شخصیت ثور است که دشمنی بین آنها را کمتر کرد. او میتوانست مغرور باشد و به جنگ با لوکی ادامه دهد، اما از آنجا که ثور همانند لوکی، برادرش را دوست دارد، زیاد علاقهای به جنگیدن با برادرش نشان نمیدهد.
من بهت اطمینان میدم برادر، خورشید بازهم به روی ما خواهد تابید
لوکی خطاب به ثور
ثور حتی متوجه عزت نفس سرکوب شده لوکی میشود و سعی میکند اشتباهات پدرش اودین را با ارزش قائل شدن برای لوکی جبران کند. لوکی زمانی که متوجه این رفتار برادرش میشود، کینه او نسبت به ثور کمتر میشود و روی سازگاری خود را با او نشان میدهد.
سخن آخر
شخصیت لوکی، نماد انسانهایی است که در خانواده به آنها توجه نمیشود و دیگران باعث میشوند که او از کودکی تا بزرگسالی، فرایند تبدیل شدن به یک موجود شرور را طی کند. سرگذشت لوکی، این مفهوم را میرساند که هیچ وقت بین اعضای خانواده نباید فرق گذاشته شود و تک تک اعضا باید هوای یکدیگر را داشته باشند. به خصوص دو برادر که هر دو مغرور هستند، باید با افزایش آگاهی خود، غرور را کنار بگذارند و با یکدیگر همکاری کنند.
https://vgto.ir/9yk
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰