این داستان جالب گواهی است بر توانایی انسان برای بقا و سازگاری در مواجهه با انزوا و شرایط سخت. هو وان لانگ از بین سالهای زندگی خود 41 سال را در اعماق جنگلهای ویتنام در کنار پدرش هو وان تان و برادرش تری سپری کرده است. سفر آنها به جنگل در سال 1972 آغاز شد، زمانی که هو ون تان تصمیم گرفت به دنبال از دست دادن غم انگیز همسر و دو فرزند دیگرش از تمدن فرار کند.
تارزان واقعی
این سه نفر در طول زندگی شگفتانگیز خود در جنگل که چهار دهه طول کشید تنها با پنج نفر روبرو شدند، و هر بار که با کسی برخورد داشتند، با عجله به داخل شاخ و برگهای انبوه عقبنشینی میکردند تا از دنیای بیرون پنهان بمانند.
آنها پنهان ماندند و از زنان بی خبر!
ده سال پیش، این سه نفر به انزوای خود در منطقه تای ترا ویتنام پایان دادند. آنها را به روستایی آوردند که هو وان لانگ برای اولین بار با زنان روبرو شد. او هیچ تصوری از وجود زنان نداشت. با کمال تعجب، هو ون تان هرگز مفهوم زنان را برای پسرش توضیح نداده بود.
آلوارو سرزو در سال 2015 این خانواده را پیدا کرد و خاطرنشان کرد که علیرغم اینکه هو ون لانگ میتواند بین زن و مرد تمایز قائل شود، هنوز درک اساسی از تفاوتهای بین آنها ندارد.
مهارتهای قابل توجه لانگ برای بقا
لانگ دارای مهارتهای بقای قابل توجهی است. او میتواند با استفاده از روشهای مختلف برای غذا شکار کند و تنها در جنگل زندگی کند. رژیم غذایی او شامل میوه، عسل، میمون، مار، مارمولکها و قورباغه است و علاقه خاصی به سر موش دارد.
تری برادرش لانگ را به عنوان “کودکی در بدن یک مرد” توصیف میکند. او میافزاید: «لانگ بسیاری از مفاهیم اساسی اجتماعی را درک نمیکند. او تمام زندگی خود را در جنگل گذرانده است.»
لانگ به راحتی با زندگی جدید سازگار شد
تری میگوید: «اگر از لانگ بخواهم به کسی آسیب برساند، او این کار را انجام میدهد. لانگ فقط یک کودک است. او چیزی نمی داند. بیشتر مردم خوب یا بد را در زندگی میدانند، اما برادر من نمی داند.»
اولین سال زندگی لانگ در خارج از جنگل چالش برانگیز بود، زیرا سیستم ایمنی بدن او باید با باکتریهای جدید سازگار میشد. با این حال، سرزو خاطرنشان میکند که اکنون با خوشحالی در حال تطبیق با زندگی جدید خود است و از مشاهده تعاملات هماهنگ بین حیوانات و انسانها، که کاملاً در تضاد با زندگی قبلیاش است، لذت میبرد.
او هنوز میترسد و به کشف ناامنیها ادامه میدهد
سرزو میگوید: “لانگ احتمالاً تحسینبرانگیزترین انسانی بود که در زندگیام دیدم، او فقط نمیداند خوب یا بد چیست.” جالب اینجاست که پدر آنها، هو ون تان، هنوز ترس عمیقی از بازگشت به زندگی عادی دارد. او این امید را در خود پرورش میدهد که روزی به جنگل بازگردد.
او در حین اینکه در سفر جدید خود به کشف زندگی ادامه میدهد، شجاع باقی مانده و کم کم ذهنش باز میشود. این داستان تنهایی، بقا، و اشتیاق برای اتصال، بسیار قت برانگیز است و تأثیر عمیقی را که ارتباط انسانی میتواند بر زندگیمان داشته باشد، به ما یادآوری میکند.
سفر لانگ از جنگل به زندگی جدید، انعطاف پذیری و قدرت دگرگون کننده روح انسان را به نمایش میگذارد و گواهی بر پتانسیل بی حد و حصر ماست.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰