اگر روحانیت امروز قدرت نداشت و مثلا مجبور بود مثل یک حزب سیاسی برای حفظ تعداد کرسی های مجلس و سهم کابینه تلاش کند، آن وقت پاکیزه سخن می گفت. قشنگ حرف می زد. مهربان می شد.
منطق و عقلانیت داشت. تحملش بیشتر بود. تهدید نمی کرد. می کوشید افکار عمومی را قانع سازد و قشر خاکستری را با ملایمت و مهربانی جذب کند تا بلکه مثلا دو سه رأی بیشتر به دست آورد! چرا؟ چون در غیر این صورت کاهش محبوبیت و جایگاهش در ریزش آرای صندوق مشهود می شد، اما حالا که قدرت دارد و هر کار می خواهد می کند و هر طور می خواهد حرف می زند و احساس نیازی به مردم ندارد و حتی متوجه تنزل شدید مرجعیت اجتماعی خودش هم نمی شود.
وقتی مردم نمی توانند نارضایتی و ناخشنودی خود را پای صندوق نشان دهند، این بی رغبتی ها و آزردگی ها کجا بروز و ظهور خواهد داشت؟ در کاهش تمایلات مذهبی، در ترک نماز و روزه، در کاهش حضور در مساجد، در ریزش پرداخت وجوهات شرعی و خمس، در تنزل شدید اعتقادات دینی و … یعنی ساحت گرایش ها و عرصه دل و قلب و علاقه و عقیده…
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰