این قاعده بر جهان سیاست نیز حاکم است، به طوری که تاریخ جهان و تاریخ نظام بین الملل مشحون از وقایع و «رخداد»های تحول برانگیز و گذار از یک وضعیت به وضعیتی متفاوت و دیگر گون بوده است. بر همین اساس در سالهای اخیر متفکران و متخصصان روابط بین الملل از آغاز گذار مجدد در نظام بین الملل سخن گفته اند، بدین معنا که نظم سیاسی-اجتماعی موجود -که مشخصه بارز آن هژمونی آمریکا و غرب می باشد- و ایدئولوژی فراگیر آن یعنی لیبرال- دموکراسی با بحران هژمونی مواجه شده است و قدرت های نوظهور با گفتمان های رقیب، نظم موجود و هژمونی نظام حاکم را به چالش کشیدند.
در همین راستا پرسش اساسی از این قرار است که استراتژی سیاسی ایران در این وضعیت گذار سیاسی می بایست چگونه باشد؟ در پاسخ به این پرسش سه رویکرد شکل گرفته است. برخی از پیوستن ایران و حتی الامکان از رسیدن به یک سازگاری با حامیان و مدافعان وضع موجود نظام بین الملل که در راس آن آمریکا و کشورهای غربی قرار دارند، سخن به میان می آورند. گروه دوم با عطف توجه به افول قدرت آمریکا و غرب در نظام بین الملل و ظهور قدرت های شرقی از استراتژی ائتلاف با قدرت های در حال ظهور دفاع می کنند. پیروان این رویکرد عقیده دارند هژمونی آمریکا با بحران اساسی مواجه شده است و چین و روسیه به عنوان قدرت های نوظهور در حال عبور از وضع موجود هستند. این گروه بر همین اساس از استراتژی «گرایش به شرق» دفاع می کنند.
رویکرد سوم از «استراتژی بی طرفی» یا برقراری «موازنه» بین حامیان وضع موجود و مخالفین وضع موجود سخن می گویند. حامیان استراتژی بی طرفی یا برقراری موازنه بین دو قطب قدرت در نظام بین الملل باور دارند هر گونه ورود ایران به صف بندی ها و تقابل های موجود در نظام بین الملل در نهایت باعث «قربانی شدن» ایران به پای مقاصد دیگران می شود. حامیان این رویکرد مخالف پیوستن ایران به اتحادها و ائتلاف ها هستند، چرا که معتقدند در نهایت ایران متضرر منازعات سیاسی میان دو طیف و دو قطب می باشد.
با عطف توجه به تاریخ تحولات سیاسی ایران و جهان می توان به صحت و سقم هر کدام از سه رویکرد فوق پی برد و نشان داد کدام گزینه می تواند ارجحیت و اولویت استراتژیک ایران در قرن جدید باشد. در جنگ جهانی اول که نمود عینی فروپاشی نظم سیاسی حاکم بر دنیا بود دو ائتلاف و دو قطب قدرت متضاد شکل گرفته بود و ماحصل آن فرو رفتن دنیا در کام جنگ بود. جنگ جهانی اول در زمانی آغاز شد که ایران از جوانب گوناگون اوضاعی آشفته، نابسامان و متزلزل داشت. بحران فزاینده اقتصادی و وضعیت بی ثبات سیاسی و مداخلات قدرتهای خارجی، ایران را در قعر بحران فرو برد. در این دوره علی رغم آنکه ایران اعلام بی طرفی کرده بود مورد هجوم قدرتهای متخاصم قرار گرفته بود و ایران از جنوب توسط انگلیسی ها، از شمال توسط روس ها و از غرب توسط عثمانی اشغال شد. بنابراین برآمد استراتژی بی طرفی ایران چیزی جز اشغال خاک ایران در جنگ جهانی اول نبوده است.
در جنگ جهانی دوم همچون جنگ جهانی اول ایران اعلام بی طرفی کرده بود اما در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰، ابتدا نیروهای شوروی از شمال و شرق از زمین و هوا به ایران حملهور شدند و سپس نیروهای بریتانیایی نیز از جنوب و غرب حمله کردند و شهرها را به سرعت اشغال کردند و هر دو به سمت تهران حرکت کردند. ارتش ایران به سرعت متلاشی شد و حکومت رضاشاه با فشار متفقین ساقط شد. این تجربه تلخ در هشت سال جنگ تحمیلی به نوعی دیگر تکرار شد و قدرت های جهانی از تهاجم ارتش بعث حمایت های پیدا و پنهان داشته اند.
با توجه به گفته های فوق، تاریخ نشان داده است که در شرایط تحول ساختاری و گذار در نظام بین الملل ایران بواسطه موقعیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک خود همواره محل مناقشه بوده است، از همین رو استراتژی بی طرفی در تاریخ نتیجه ای جز اشغال ایران نداشته است، به طوری که ضعف های درونی ایران و مهجور ماندن آن در مناسبات سیاسی کشورهای جهان موجب ضربات جبران ناپذیر به خاک ایران شده است.
اکنون که بار دیگر نظام بین الملل بوسطه ظهور قدرت های رقیب آمریکا در شرایط گذار قرار گرفته است، ضروری است سیاستگذاران ضمن توجه به تقویت قدرت ملی و انسجام سیاسی، رویکردی فعال در قبال تحولات نظام بین الملل داشته باشند، چراکه تامین منافع و امنیت ملی ایران با تحولات نظام بین الملل عجین شده است. در واقع ایران می بایست در رویکردی فعال به مناسبات قدرت و ائتلاف ها در سطح نظام بین الملل ورود پیدا کند تا در شرایط صلح از امکانات سیاسی، اقتصادی و نظامی این ائتلاف ها برخوردار شود و در شرایط جنگی بتواند از خود در مقابل تهاجمات متخاصمان دفاع کند.
توافق راهبردی ایران با چین در همین راستا قابل تبیین است. در واقع گرایش ایران به قدرت های شرقی در مقابل قدرت های غربی را می توان آغاز ورود فعال ایران به صحنه منازعات سیاسی و امنیتی در سطح جهانی تفسیر کرد و ایران بنا به موقعیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک خود می بایست ضمن تقویت قدرت و انسجام درونی، به صورتی فعال وارد مناسبات و ائتلاف های سیاسی در سطح جهان شود تا در زمان صلح از مواهب این ائتلاف ها برخوردار شود و در زمان شرایط جنگی بتواند از خود دفاع کند. بنابراین از نقطه نظر استراتژیک توافق راهبردی ایران و چین را می توان آغاز یک راه جدید توسط ایران در مواجهه با شرایط گذار نظام بین المللی تعریف و تفسیر کرد، راهی که هم می تواند جایگاه و امنیت ملی ایران را در نظام بین المل ارتقا دهد و هم می تواند با خود مخاطره هایی به همراه داشته باشد.
*استادیار علوم سیاسی دانشگاه شهید چمران اهواز
310 310
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰