امویان، دومین سلسله خلافت اسلامی بعد از پیامبر اسلام (ص) و از فرزندان امیه بودند که بنیانگذار این سلسله بود و برای اولین بار در تاریخ اسلام، انتخاب خلیفه را موروثی کرد. بعد از مرگ معاویه دوم، ۱۲ سال بر سر تعیین جانشین او درگیری بود تا اینکه قدرت خلافت بعد از او، در دوره مروان بن حکم، از شاخه دیگر بنیامیه ادامه یافت. خلافت در دوره امویان بهتدریج به امپراتوری تبدیل شد که قلمروی آن در سه قاره آسیا، آفریقا و اروپا گسترش یافت.
آنچه باید درباره بنیامیه بدانید:
امویان چه کسانی بودند؟
منبع عکس: setare.com
امویان یا بنیامیه از شاخههای مهم قریش محسوب میشدند که نسب آنها به «امیه بن عبدالشمس» میرسید. با ظهور اسلام در جزیرهالعرب، ابوسفیان، رئیس بنیامیه، بعد از فتح مکه مسلمان شد و بعد از آن بنیامیه با شرکت در جنگها نقش پررنگی در گسترش اسلام ایفا کردند. آنها همچنین در فتح شام نقش مهمی داشتند و بعدها امارت آن را عهدهدار شدند.
امویان در زمان خلیفه عثمان که خود از بنیامیه بود، جایگاه خاصی بهدست آوردند. «مروان بن حکم» در این دوره صاحب قدرت زیادی شد و بر بسیاری از امور سلطه یافت. با آغاز خلافت امام علی (ع) بعد از عثمان، امویان به مکه رفتند و چندی بعد به بهانه خونخواهی عثمان در جنگ جمل، مقابل امام صف کشیدند. آنها بعد از شکست در جنگ جمل، به شام نزد معاویه رفتند؛ اما خواستار برکناری معاویه از امارت شام بودند. امام حسن (ع) که بعد از شهادت امام علی (ع) جانشین پدر شد، به اجبار با معاویه صلح کرد و خلافت را به او واگذاشت. بهاین شکل سلسله بنیامیه با خلافت معاویه در سال ۴۱ هجری قمری تشکیل شد و دمشق را پایتخت خود قرار داد.
تاریخچه بنیامیه
منبع عکس: fa.wikipedia.org
بنیامیه از سال ۴۱ تا سال ۱۳۲ ه.ق بهعنوان خلفای امپراتوری تازه تاسیس اسلامی در دمشق حکومت کردند. قلمروی حکومت امویان از مشرق تا هند و از مغرب تا شبهجزیره ایبریا گسترده بود. این سلسله بعد از سقوط امویان در شرق بهدست عباسیان، امارت قرطبه (کوردوبا) را در اندلس (اسپانیا) بنا کردند که از سال ۷۵۶ تا ۱۰۳۱ هجری قمری تداوم داشت. مورخان این سلسله را «اولین سلسله مورورثی» در تاریخ اسلام میدانند.
خاندان بنیامیه از خاندانهای پرنفوذ مکه بودند و نسب آنها به «عبدالشمس بن عبدالمناف» میرسید. حضرت محمد (ص) از خاندان هاشم، در این دوره پیامبری خود را اعلام کرد. او برای دستیابی به هدف، راه مهاجرت به مدینه را در پیش گرفت و از آنجا نبردهایی با طوایف مکه صورت داد. خاندان بنیامیه که مهمترین آنها ابوسفیان بود، در این دوره در طرف سپاه مکه و علیه پیامبر میجنگیدند.
بنیامیه از سال ۴۱ تا ۱۳۲ ه.ق خلافت مسلمانان را به عهده داشتند
امویان تاجر بودند و امورات خود را از راه تجارت میگذراندند. پیامبر با بستن مسیر تجارت، ابوسفیان، رئیس آنها را ناتوان کرد و از این طریق موفق به فتح مکه شد. ابوسفیان بهناچار دین اسلام را پذیرفت و هر دو طرف صلح کردند. نزدیکی امویان به بنیهاشم سبب شد که آنها در آینده حکومت اسلامی نقش پررنگی ایفا کنند. معاویه پسر ابوسفیان در زمره کاتبان وحی درآمد و بعد از مرگ پیامبر در نبردهای مسلمانان با روم شرقی در سوریه و شام شرکت داشت؛ او همچنین فرمانده سپاهی شد که دمشق را فتح کرد.
عثمان بن عفان، خلیفه سوم نیز از امویان بود. او از ابتدا به پیامبر ایمان آورد و او را در هجرت به مدینه همراهی کرد. در زمان خلافت عثمان (۲۳ تا ۳۵ هجری قمری) با تقسیم مناصب حکومتی توسط او، حکومت شام به معاویه رسید. بعد از قتل عثمان، امام علی (ع) در سال ۳۵ هجری قمری خلیفه شد. معاویه میخواست از طریق بیعت با امام، مواضع خود را در شام محکم کند؛ اما امام او را بهعلت فساد در حاکمیت، عزل کرد.
معاویه از فرمان امام علی (ع) سرپیچید و ادعای خلافت کرد. این ادعا سبب درگیریهای داخلی و ایجاد بیثباتی در بینالنهرین شد؛ اما او تا هنگام شهادت امام بر مواضع خود ماند و بعد از او نیز با حسن بن علی (ع) جنگید تا سرانجام از طریق صلح، خلافت را در سال ۴۱ ه.ق به چنگ آورد.
معاویه برخلاف خلفای پیشین که از طریق شورا جانشین خود را معین میکردند، پسرش یزید را جانشین کرد و سیاست جانشینی پسر بهجای پدر را در خلافت پیش گرفت. از اقدامات مهم یزید نبرد با امام حسین (ع) و رویدادهای کربلا و مدینه بود. بعد از او، معاویه دوم بر سر کار آمد و بعد از ۴۰ روز از کار کناره گرفت و درگذشت.
امویان امپراتوری خود را گسترش دادند و تا سند، مغرب و اندلس را زیر سلطه خود درآوردند
با کنارهگیری و مرگ معاویه دوم، شورشهایی برای جانشینی ایجاد شد. «عبدالله بن زبیر» در مکه و «مختار ثقفی» در کوفه بهپا خواستند و گروهی از امویان شام نیز به طرفداری از عبدالله بن زبیر پرداختند. سرانجام مروان حکومت را به دست گرفت و بعد از او خلافت در خاندانش موروثی شد.
امویان، حدود ۹۲ سال خلافت سرزمینهای اسلامی را بهعهده داشتند. آنها شام را مرکز اصلی خلافت و شهر دمشق را پایتخت خود قرار دادند. امپراتوری امویان یکی از پهناورترین امپراتوریها محسوب میشود که تا سند، مغرب و اندلس را شامل میشد.
خلافت عباسیان سرانجام در سال ۱۳۲ هجری قمری بهدست عباسیان از بین رفت. بعد از آن بازماندگان امویان، خلافت اموی در قرطبه (کوردوبا) را بنیان گذاشتند و این شهر در آن دوران به مرکز علمی، پزشکی و فلسفی جهان تبدیل شد.
خلفای بنیامیه
منبع عکس: bestfunquiz.com
خلافت بنیامیه با حکومت معاویه آغاز شد و بعد از خلیفهگری ۱۴ تن از امویان، با شکست مروان بن محمد از ابومسلم خراسانی، در سال ۱۳۲ هجری قمری به پایان رسید.
۱. معاویه بن ابوسفیان (سال۶۰-۴۱ هجری قمری)
بعد از رحلت امام علی (ع)، معاویه خود را امیر مومنان نامید؛ اما شیعیان در کوفه با حسن بن علی (ع) بیعت کردند. امام حسن (ع) با لشکری که پدرش در روزهای آخر عمر خود آماده کرد، به قصد جنگ بیرون آمد. امام، قیس بن سعد بن عباده را با ۱۲٬۰۰۰ نفر راهی جنگ کرد و خود وارد مدائن شد. معاویه نیز با لشکر خود در نزدیکی موصل اردو زد. بعد از چندر روز در لشکر امام ندا دادند که قیس بن سعد کشته شده است و از سربازان خواستند فرار کنند. شماری از لشکریان گریختند و برخی به سراپرده امام ریختند، آنجا را غارت کردند و با زدن ضربهای به پای امام، گریختند.
امام با وجود چنین لشکریانی، جنگ با سپاه منظم معاویه را غیرممکن دانست و بهناچار با دشمن وارد مکاتبه و مذاکره صلح شد. قرار بر این شد که امام حسن (ع) موجودی بیتالمال کوفه را بردارد و با خراج دارابگرد از کار کنارهگیری کند، همچنین نام علی (ع) را نیز پیش حسن (ع) به زشتی نبرند و دشنام نیز ندهند. با قبول شرایط صلح، امام حسن (ع) با اهل بیت خود به مدینه رفت و معاویه در سال ۴۱ هجری قمری وارد کوفه شد و بر مسند خلافت مسلمین نشست.
قیس بن سعید، فرمانده سپاه امام حسن (ع)، بعد از جنگ تسلیم نشد؛ اما معاویه بهعلت بیم از او، با وی نیز جداگانه صلح کرد و قول داد جان شیعیان در امان بماند و کسی متعرض آنها نشود.
بعد از رویارویی امام علی (ع) با خوارج در جنگ نهروان، خوارجی که پراکنده شده بودند و خلافت معاویه را مناسب نمیدیدند، تصمیم به جنگ گرفتند. معاویه شامیها را به جنگ با خوارج فراخواند و از کوفیان خواست خوارج کوفه را از شهر بیرون کنند. مغیره بن شعبه، والی کوفه، با کمک پیروان علی (ع) که با خوارج دشمن بودند، خوارج حوزه حکومت خود را بیرون راند؛ اما دفع خوارج به اینجا منتهی نشد و این گروه تا پایان حکومت امویان و حتی در دوره خلافت عباسی برای خلافت مزاحمت ایجاد کردند.
معاویه با تثبیت قدرت، بهدنبال حاکمانی بود که بر قدرت خلافت او بیفزایند. با این هدف، عمرو بن عاص را به حکومت مصر فرستاد و مغیره بن شعبه را به حکومت کوفه گماشت. بصره را به عبدالله بن عامر داد؛ اما عبدالله مردی نرمخو بود و از عهده خوارج برنمیآمد، پس او را کنار گذاشت و «حارث بن عبدالله ازدی» را جایگزین وی کرد. بعد از چهار ماه او را هم عزل کرد و زیاد بن ابیه را به ولایت بصره و ایران گماشت. معاویه بعد از مرگ مغیره، حکومت کوفه را نیز ضمیمه دیگر ولایت تحت کنترل زیاد بن ابیه کرد.
معاویه بن ابوسفیان، موسس سلسله بنیامیه بود که بعد از صلح با امام حسن (ع) خلیفه مسلمین شد
معاویه در هنگام خلافت خود، خونخواهی عثمان را فراموش نکرد و آن را یکی از اهداف مهم حکومت خود میدانست. به این جهت به عاملان خود دستور داد که شیعیان را بکشند و ذم امام علی (ع) را بر منابر بگویند.
واقعه حجر بن عدی یکی از مهمترین وقایع دوره خلافت معاویه بود. حجر پیرمردی دیندار بود که هنگام ذمامیرالومنین بر منبر، بههمراه جمعی از پیروان حضرت، اعتراض کرد. زیاد بن ابیه او و اطرافیانش را به بند کشید و به دستور معاویه آنها را کشت.
معاویه بعد از تثبیت حکومت خود، فتوحات را که مدتی متوقف شده بود، از سر گرفت. او هر سال از خشکی و دریا بر قسطنطنیه، پایتخت روم شرقی میتاخت؛ اما نهتنها توفیق حاصل نکرد، بلکه یک بار نیز شکست خورد و لشکریانش جزیره رودس را تصرف کردند. فتوحات پیشین در شمال آفریقا دنبال شد تا اقوام بربر مطیع شدند و مسلمانان شهر قیروان (در تونس امروزی) را تاسیس کردند، سپس پیشروی کردند و تا سیسیل نیز رسیدند.
عبیدالله بن زیاد که بعد از مرگ پدرش والی شده بود، به دفع خوارج مشغول شد. لشکر اسلام از جیحون عبور و تا سغد و سمرقند پیشروی کرد، سپس از سیستان به هند رفت. معاویه در دوره حکومت خود، به همسر امام حسن (ع) دستور داد امام را زهر بخوراند، او نیز چنین کرد و امام در اثر مسمومیت به شهادت رسید.
معاویه پیش از مرگ، پسرش یزید را جانشین خود کرد؛ اما بنای جانشینی تا آن روز بر شورا و انتخاب عمومی بود نه بر وراثت. یزید نیز اخلاقی پسندیده نداشت تا مسلمانان او را بپذیرند و چون افراد دیگری مانند مروان بن حکم، سعید بن عثمان و زیاد بن ابیه نیز طمع خلافت داشتند؛ این امر بهراحتی میسر نمیشد و با مخالفتهایی روبهرو بود.
معاویه بهدنبال کسب موافقت افراد مهم بود؛ اما تا پیش از مرگ زیاد بن ابیه که در اثر طاعون جان داد، جانشینی یزید را علنی نکرد. بعد از آن با علنی کردن جانشینی یزید، تلاش کرد تا بزرگان و نامداران را با خلافت او همراه کند؛ اما توفیق نیافت. حسین بن علی (ع) که بعد از پدرش، امامت شیعیان را به عهده داشت، عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، عبدالرحمن بن ابیبکر پنج نفری بودند که مخالفت کردند. معاویه با آنها مذاکره کرد؛ اما به نتیجه نرسید و سرانجام در سن ۷۵ سالگی در اثر ناتوانی و ابتلا به بیماری سینه درگذشت.
۲. یزید بن معاویه (سال ۶۴-۶۰ هجری قمری)
یزید در سال ۶۰ هجری قمری به تخت خلافت بنیامیه تکیه زد. اولین کار او تعقیب پنج نفری بود که با خلافت او مخالف بودند. او از عبدالله بن زبیر و حسین بن علی (ع) بیشتر از دیگران میترسید و هر دو آنها نیز از فشار والی مدینه به مکه پناه بردند.
شیعیان به حسین بن علی (ع) نامهها نوشتند و او را با وعده جانفشانی به کوفه دعوت کردند. حسین (ع)، جهت تحقیق در حال مردم کوفه، عموزاده خود «مسلم بن عقیل» را نزد آنها فرستاد. شیعیان دور او را گرفتند و عده زیادی برای یاری حسین (ع) با او بیعت کردند.
یزید، نعمان بن بشیر را که در آن زمان والی کوفه بود، از کار برکنار کرد و عبیدالله بن زیاد والی بصره را به امارت کوفه گماشت. او به کوفه آمد و با کمک بزرگان شهر، شیعیان را از دور مسلم بن عقیل متفرق کرد، سپس مسلم و همراهانش را به قتل رساند.
تراژدی غمانگیز کربلا در دوره خلافت یزید بن معاویه رخ داد
از سوی دیگر حسین بن علی (ع) بیخبر از قتل مسلم، با نامهای که از همراهی مردم کوفه به او نوشته و در آن او را از همراهی کوفیان مطمئن کرده بودند، بههمراه خانواده و پیروان خود از کوفه بیرون آمد. چون به کوفه نزدیک شد، عبیدااله بن زیاد، حر بن یزید ریاحی را برای جلوگیری از ورود او به کوفه فرستاد. بعد از حر نیز سعد بن وقاص با لشکری بزرگ از اهل کوفه به پیشواز حسین بن علی (ع) رفت. حسین (ع) که شرایط را چنین دید، اجازه بازگشت خواست؛ اما عبیدالله بن زیاد جز به تسلیم او راضی نشد.
شمر بن ذوالجوشن نیز وارد صحنه نبرد شد. عمر بن سعد آب را بر همراهان حسین بن علی (ع) بست و بر آنها سخت گرفت. امام راضی نشد تن به ذلت دهد و همانند مردی آزاده، مرگ با شرافت را به زندگی با ذلت ترجیح داد که بر اثر آن تراژدی غمانگیز کربلا در سال ۶۱ ه.ق شکل گرفت و امام و یارانش به شهادت رسیدند.
منبع عکس: afkarnews.com
عبدالله بن زبیر، دیگر رقیب یزید، پناهنده حرم مکه شد و در آنجا برای خلافت خود زمینهسازی کرد. او از واقعه کربلا و هیجانی که براثر آن ایجاد شد علیه یزید استفاده کرد، در حالی که در دل دشمن آل علی (ع) بود.
یزید، عمرو بن سعید و عمرو بن زبیر (برادر عبدلله بن زیبر بود که با بردار دشمنی داشت) را به جنگ عبدالله فرستاد. عمرو از عبدالله خواست تسلیم یزید شود؛ اما عبدالله نپذیرفت و عمرو را اسیر کرد و به زندان انداخت. در این زمان در مدینه شورشی به پا شد. عتبه بن ولید، حاکم کوفه، شورش را فرونشاند و چند نفر را به شام فرستاد تا از خلیفه دلجویی کنند که مبادا به آنها خشم گیرد. از نمایندگان کوفه در شام استقبال شد؛ اما آنها که دربار خلیفه را دیده بودند، هنگام بازگشت از سگبازی خلیفه، زندگی عیاشانه، شرابخواری، بیدینی و گوش سپاری او به بانگ چنگ، برای مردم صحبت کردند.
مردم مدینه با شنیدن این توصیفات درباره یزید، به رهبری عبدالله بن حنظله علیه امویان قیام کردند. یزید لشکری به فرماندهی مسلم بن عقبه به یاری آنها فرستاد، اهل مدینه محاصره شدند و با کشته شدن عبداالله بن حنظله، قیام آنها شکست خورد. شامیها نیز در مدینه قتل و غارت به راه انداختند.
با دفع شورش مدینه، وقت غلبه بر عبدالله بن زبیر در مکه فرا رسید. حصین بن نمیر بهعنوان سردار لشکر انتخاب شد و مکه را محاصره کرد. مکه در این زمان دچار حریق شد که علت آن شرارهای از آتشی بود که توسط عاملان ابنزبیر به خانه افتاد. برخی مورخان عقیده دارند این حادثه به دست خود ابن زبیر شکل گرفت تا دشمن را از ادامه محاصره مکه بازدارد. در این هنگام خبر مرگ یزید در ربیعالاول سال ۶۴ هجری قمری رسید و شامیها مکه را رها کردند و به شام رفتند.
۳. معاویه بن یزید (سال ۶۴ – ۶۴ هجری قمری)
بعد از مرگ یزید، پسرش معاویه دوم به خلافت رسید. مدت خلافت او تنها ۴۰ روز بود؛ زیرا او مرد و بعد از او اوضاع جانشینی به آشفتگی کشیده شد. طوایف قیس و بنیکلب به طرفداری از عبدالله بن زبیر قیام کردند و امیر دمشق که ضحاک نام داشت، خلافت ابن زبیر را بر منبر اعلام کرد. طولی نکشید که در مصر، حجاز، عراق و خراسان نیز نام ابنزبیر بر سر زبانها افتاد.
بنیامیه در این شرایط در جابیه (جایی بین دمشق و طبریه) جمع شدند و خلافت را به مروان بن حکم دادند که پیری کارکشته و سابقهدار بود، سپس خالد بن یزید را نیز جانشین و ولیعهد او کردند.
۴. مروان بن حکم (سال ۶۵ – ۶۴ هجری قمری)
مروان پسر حکم بهمحض دستیابی به خلافت، تصمیم به تصرف دمشق گرفت. او برای تصرف دمشق، با ضحاک بن قیس جنگید و در جنگی به نام «مرج راهط» او را شکست داد. ضحاک کشته شد و لشکریان او گریختند.
مروان بعد از فتح دمشق، دوباره از مردم بیعت گرفت. او بقیه شام و مصر را نیز تصرف کرد و در بازگشت از آنجا، برخلاف عهدی که با بنیامیه بسته بود، خالد بن یزید را از ولیعهدی عزل کرد و دو پسران خود عبدالملک و عبدالعزیز را جانشین خلافت قرار داد. او در سال ۶۵ هجری قمری به دست همسر خود با زهر هلاک شد و عبدالملک به خلافت نشست.
۵. عبدالملک بن مروان (سال ۸۶-۶۵ هجری قمری)
منبع عکس: ohfact.com
در زمان خلافت عبدالملک بن مروان، عدهای به ریاست سلیمان بن صرد خزاعی، به خونخواهی حسین بن علی (ع) برخاستند تا قصور همراهی با او را جبران کنند. عبیدالله بن زیاد در عهد مروان با آنها جنگید تا کشته شد و اصحاب او گریختند. مختار ثقفی آنها را جمع کرد و به داعیه خونخواهی حسین بن علی و دعوت به بیعت با امامت محمد حنفیه در سال ۶۶ هجری قمری در کوفه قیام کرد.
مختار عامل ابنزبیر را از کوفه بیرون کرد و هریک از قاتلان امام حسین (ع) را به دست آورد، آنها را کشت. سپس از کوفه تا موصل را تحت سلطه خود گرفت. عبیدالله بن زیاد مامور دفع قیام مختار شد و با لشکریان خود به موصل فرود آمد؛ لشکر ابنزیاد در موصل از مختار شکست خورد و ابنزیاد کشته شد؛ سر او را به کوفه و از آنجا به مدینه نزد بنیهاشم فرستادند.
منبع عکس: tasnimnews.com
ابنزبیر که در مکه کارش بالا گرفته بود، برادرش مصعب را به جنگ با مختار فرستاد. مصعب از مکه به بصره رفت و مهلب ابن ابیصفره، عامل ابن زبیر در فارس را با خود همراه کرد. روسای کوفه با مختار بد بودند؛ زیرا غلامانشان را بر آنها مسلط کرده بود، پس با مصعب همراه شدند. مصعب با نیرویی عظیم به مختار حمله کرد، مختار کشته شد و بصره به تصرف ابنزبیر درآمد.
ابن زبیر به قدرتی عظیم دست یافت و به بزرگترین مانع خلافت عبدالملک تبدیل شد. عبدالملک قصد داشت ابتدا بر شام مسلط شود؛ اما لشکری از روم وارد شام شد و او مجبور به صلح با آنها شد و با پرداخت خراجی سنگین رومیها را از شام بیرون راند.
با بیرون رفتن عبدالملک از دمشق، عمرو بن سعید بن عاص، پایتخت امویان را گرفت؛ اما عبدالملک به ناچار به دمشق بازگشت، سعید مورد محاصره قرار گرفت و مجبور به صلح شد. در این صلح، مقرر شد عمرو بن سعید جانشین عبدالملک شود. بهاین جهت آنها پیماننامهای دراینباره نوشتند و عبدالملک به اجرای آن سوگند خورد؛ اما بعد از مدتی عمرو را در خفا کشت.
ابنزبیر از هر شامی که به سفر حج میرفت، برای خود بیعت میگرفت. به این جهت عبدالملک مدتی سفر حج را برای مسلمانان ممنوع کرد. مردم از این رفتار عبدالملک ناراحت شدند و ضجه کردند. عبدالملک حدیثی از پیامبر را برای مردم بازگو کرد که در آن بر همانندی مسجدالحرام و بیتالمقدس تاکید شده بود و سنگی که پیامبر شب معراج بر آن پای نهاده بود را مانند حجرالاسود دانست. عبدالملک روی آن سنگ قبهای بنا کرد و پردههایی بر آن انداخت و آن را شبیه کعبه کرد و مردم را به طواف آن فراخواند.
عبدالملک قبهالصخره را بنا کرد و آن را قبله مسلمانان و برابر با کعبه دانست
عبدالملک در سال ۷۱ هجری قمری برای جنگ با عبدالله بن زبیر به عراق لشکر کشید. مصعب به مقابله با او برخاست، عبدالملک به سران عراق نامه نوشت تا از مصعب دور شوند. مصعب با نیروهای کم خود در باجمیرا مقاومت کرد تا کشته شد. حجاج بن یوسف ثقفی از جانب عبدالملک به مکه رفت و در سال ۷۲ هجری قمری آنجا را محاصره و خانه کعبه را به ضرب منجنیق خراب کرد. اطرافیان ابنزبیر از دور او پراکنده شدند. عبدالله بن زبیر به اجبار دل به مرگ سپرد و به میدان آمد. او در سن ۷۳ سالگی در میدان جنگ کشته شد و جسدش را بردار کردند.
عبدالملک به پاس انجام کار مکه توسط حجاج، کوفه را به او داد و حجاج در آنجا با خوارج مشغول شد. او به تعقیب شیعیان علی (ع)، قاتلان عثمان و سایر مخالفان دولت پرداخت و قساوت او ضربالمثل خاص و عام شد. عبدالملک بصره و ایران را نیز به حجاج داد؛ اما مردم از حجاج متنفر بودند و تنها عبدالملک او را دوست داشت؛ زیرا وی را به اهدافش میرساند.
عبدالرحمن بن محمد بن اشعث، از اشراف قحطانی، که داعیه سروری را از پدران خود به ارث برده بود، در زابلستان مشغول جنگ با حجاج شد. حجاج نامهای خشونتآمیز به وی نوشت و او را به ضعیف خواند. عبدالرحمن برآشفت و با لشکر خود علیه حجاج توافق کرد و روانه عراق شد.
تصویر قبهالصخره، منبع عکس: wikipedia.org
حجاج با عدهای شامی به مقابله شتافت و نزدیک شوشتر جنگ درگرفت. حجاج شکست خورد و به بصره گریخت و مهاجمان نیز پشت سر او وارد بصره شدند. سرانجام در جنگ بین ابن اشعث و حجاج، ابن اشعث شکست خورد، خودکشی کرد و سرش را برای حجاج بردند.
عبدالملک بعد از فراغت از جنگهای داخلی، جنگ با روم را که ۱۵ سال به عقب افتاده بود، آغاز کرد و ژوستینین سوم، امپراتور بیزانس را در سال ۸۳ هجری قمری در کلیکیه شکست داد. عبدالملک، سکه پول را که تا آن زمان یونانی بود، به عربی بازگرداند و نخستین سکه اسلامی را سال ۷۴ در دمشق زد.
عبدالملک در سال ۸۵ هجری قمری به سفر حج رفت. او میخواست ولید پسر خود را جانشین کند؛ اما طبق قرارداد مروان، عبدالعزیز ولیعهد عبدالملک بود. به این جهت، عبدالملک، عبدالعزیز را که والی مصر بود راضی به استعفا کرد و تیول مصر را به او داد. عبدالعزیز پس از عبدالملک مرد. برخی روایتها براین باورند که عبدالملک به او زهر داد و او را کشت.
۶. ولید بن عبدالملک (سال ۹۶-۸۶ هجری قمری)
با مرگ عبدالعزیز، ولید بن عبدالملک، بیهیچ مزاحمتی بر تخت خلافت تکیه زد. او را ولید اول نیز میگفتند. در دوره او فتوحات توسعه یافت و مسلمه بن عبدالملک، برادر خلیفه، فتوحات را در اطراف روم دنبال میکرد. در این دوره اندلس فتح شد و ولید کلیسای دمشق را به مسجد تبدیل کرد که بعدها به مسجد اموی شهرت یافت. ولید به آبادی و ساختمانسازی علاقه بسیار داشت. او همچنین مسجد پیامبر را توسعه داد و خانههای اطراف را به فضای مسجد اضافه کرد.
حجاج در دوره ولید نیز بر قدرت خود باقی بود. او شهر واسط را بنا و وضع آبیاری عراق را منظم کرد. او در کارهای خود از مهندسی نبطی استفاده میکرد. همچنین از یک طرف به کشتار مردم مشغول بود و از سوی دیگر به تنظیم امور اشتغال داشت. قتیبه بن مسلم باهلی، ماوراءالنهر را برای حجاج گرفت و با ترکها و چینیها همسایه شد. حجاج در سن ۵۳ سالگی در سال ۹۵ هجری قمری مرد و یک سال بعد ولید نیز به او پیوست.
۷. سلیمان بن عبدالملک (سال ۹۹-۹۶ هجری قمری)
بعد از ولید، بردارش سلیمان بهجای او نشست. ولید در عهد خود قصد داشت سلیمان را از جانشینی بیندازد و معین پسر خود را جانشین او کند؛ اما موفق نشد. با روی کار آمدن سلیمان، بهعلت کینهای که او از حجاج داشت، همه عاملان حجاج را از کار کنار گذاشت و مناصب او را به یزید بن مهلب داد که از زندان حجاج گریخته بود.
سلیمان شهر رمله در فلسطین را پایتخت خود قرار داد و یزید نیز در شهر واسط اقامت کرد. سلیمان مردی اهل عیش و نوش بود و طولی نکشید که در سال ۹۹ هجری قمری از دنیا رفت. او از پسران خود برای جانشینی گذشت و پیش از مرگش، عمر بن عبدالعزیز را جانشین خود کرد که صالحترین رجل بنیامیه بود.
۸. عمر بن عبدالعزیز (سال ۱۰۱-۹۹ هجری قمری)
مقبره عمر بن عبدالعزیز، منبع عکس: wikishia.net
عمر بن عبدالعزیز، یا عمر دوم از طرف مادر به عمر بن خطاب میرسید. او پیش از خلافت، والی مدینه بود و با خوشرفتاری با مردم برخورد میکرد. او عراقیها را که از جور حجاج به مدینه میگریختند، پناه میداد. عمر همچنین حجاج را از مدینه عزل کرد.
آشنایی عمر با سیره پیامبر و مسلمانان صدر اسلام برای او که مردی خاشع بود، موثر افتاد. به این جهت وقتی به خلافت نشست، دست به اصلاحات زد، البته زمینه فراهم نبود؛ زیرا مردم توسط امویان به فساد کشیده شده بودند. او دستور داد غزوات را تعطیل کنند، تا از این طریق از چپاول و دستدرازی سرداران پیشگیری کند.
عمر، یزید بن مهلب را که بهجای حجاج مردم را میآزرد، از کار برکنار و زندانی کرد. او همچنین مالیاتهای سنگین را که در دوره خلفای اموی بر مردم وضع میشد را کاهش داد و حکم کرد از ذمی مسلمان شده خراج نگیرند و موالی را در جنگ غنیمت دهند. او همچنین اراضی فتح شده را جزو بیتالمال دانست و اعلام کرد کسی حق خریدوفروش آن اراضی را ندارد.
عمر بن عبدالعزیز، عادلترین خلیفه اموی، در دوره خلافت خود، اصلاحاتی به نفع مردم انجام داد
عمر در زمان خلافت خود برای دلجویی از بنیفاطمه، فدک را به آنها واگذار کرد. او همچنین سب علی بر منابر را ممنوع کرد و خمس را به بنیهاشم داد. عمر بسیاری از رسوم بد را برانداخت، قدرت عاملان در اموال را محدود کرد و اعلام کرد که هیچ عاملی بدون مراجعه به خلیفه، حق کشتار یا بر دار کردن کسی را ندارد.
او درآمد خلفای پیشین را که بهزور از مردم گرفته میشد و شامل هدیه نوروز، هدیه ازدواج، خرج قلم و دوات و امثال آن میشد را متوقف کرد.
خلافت عمر دو سال و پنج ماه طول کشید. او بعد از دو سال، در سن ۳۹ سالگی بر اثر بیماری درگذشت. برخی روایات، مرگ او را مسمومیت با زهر ذکر کردهاند، تا از این طریق، خلافت به بیرون از خاندان مروان نرود. بعضی دیگر نیز علت را این میدانند که عمر قصد داشت روش جانشینی موروثی را حذف و آن را به مجلس مشورتی تبدیل کند، به این جهت او را مسموم کردند. مقبرهای در روستای دیر شرقی، نزدیک معرهالنعمان در حوه ادلب قرار دارد که به مقبره خلیفه عمر بن عبدالعزیز معروف است.
۹. یزید بن عبدالملک (۱۰۵-۱۰۱ هجری قمری)
یزید بن عبدالملک یا یزید دوم داماد برادر حجاج بن یوسف بود. به این جهت هنگام خلافت، خاندان حجاج نزد او آمدند و از یزید بن مهلب در سختگیری بر آنها شکایت کردند. یزید دستور تعقیب یزید بن مهلب را داد. ابن مهلب به بصره رفت و در آنجا پناهنده شد و آنجا را تصرف کرد. سپس اهواز، فارس و کرمان را نیز به تصرف خود درآورد و فقط خراسان ماند که در آنجا بنیتمیم جلوی یزید را گرفتند و او به کوفه حرکت کرد؛ اما در جنگی که بین او و لشکریان کوفه درگفت، ابن مهلب شکست خورد و کشته شد.
یزید بن عبدالملک مردی ضعیف و بیفکر بود و سیاست نداشت. مشغله عمده او تغییر ماموران خلافت بود. او قوانین عمر بن عبدالعزیز درباره مالیاتها را لغو و دوباره آن را به حالت سابق درآورد و خراج و جزیه را برقرار کرد.
بزید بن عبدالملک کاری بهجز تفریح نداشت و عمر خود را در صحبت دو مطربهاش، سلامه و حبابه میگذراند و به آنها علاقهای در حد جنون داشت. بعد از مرگ حبابه، خلیفه بسیار اندوهگین شد و هفت روز بعد از مرگ او، در شوال سال ۱۰۵ ه.ق در اربد (Irbid، واقع در شرق اردن) تلف شد. او ۳۳ یا ۴۰ سال عمر داشت و کار جانشینی را ابتدا به بردارش هشام و سپس به برادر او ولید سپرد.
۱۰. هشام بن عبدالملک (سال ۱۰۵-۱۲۵ هجری قمری)
منبع عکس: fa.wikipedia.org
هشام بن عبدالملک برخلاف برادر و سلف خود، مردی اهل کار بود و به شوخی و تفریح علاقهای نداشت. او ولایات شرقی یعنی عراق و مضافات آن را به خالد بن عبدالله قسری سپرد. خالد از شاگردان حجاج بن یوسف در فعالیت مانند او بود؛ اما درنده خویی وی را نداشت. مردم از او نفرت داشتند و در اواخر حکومتش جنبشهایی توسط خوارج و شیعیان شکل گرفت.
خالد نسبت به ادیان دیگر رفتاری مسالمتآمیز داشت و برخی او را مانوی میدانند. او ۱۵ سال در عراق حکمرانی کرد و ثروت قابل ملاحظه و املاک فراوان برای خود اندوخت. یکی از کارهای خالد این بود که باتلاقهای واسط را خشک کرد و مزرعه ساخت. سرانجام تمول خالد، خلیفه را که مردی مالدوست و مزرعهساز بود علیه او برانگیخت. یوسف بن عمر ثقفی خویشاوند حجاج با حکم خلیفه از یمن به عراق آمد، خالد را اسیر و بعد از ۱۸ ماه حبس و تعذیب او را رها کرد.
زید بن علی بن حسین (ع) در زمان حکومت یوسف، به کوفه آمد و در آنجا خروج کرد. کار او ۱۰ ماه طول کشید. ابتدا یوسف بیخبر بود تا اینکه هشام او را مطلع کرد. اطرافیان زید در روز جنگ از اطراف او پراکنده شدند و خود با عده کمی مردانه جنگید تا در سفر ۱۲۲ ه.ق کشته شد.
فتوحات مسلمانان در دوره هشام بن عبدالملک تا مرزهای فرانسه گسترش یافت
هشام جنگ با روم را دنبال کرد و عبدالرحمن بن عبدالله توسط هشام والی اندلس شد. او در نزدیکی پواتیه (Poitiers) با شارل مارتل (Charles Martel) جنگید. جنگ پواتیه چندین روز طول کشید. با پایداری فرانکها اعراب در رمضان سال ۱۱۴ هجری قمری عقبنشینی کردند. شارل مارتل بعد از فتح پواتیه، قلعه ناربن را که پایگاه حملات اعراب بود، محاصره کرد؛ اما موفق به فتح آن نشد. ۱۰ سال بعد دوباره اعراب به خاک فرانسه حمله کردند؛ اما موفق نشدند آنجا را تصرف کنند.
هشام بعد از جنگ پواتیه، والی اندلس را عوض کرد؛ اما سودی نداشت و شرایط هیچ تغییری نکرد. از سوی دیگر بربرهای شمال آفریقا بهعلت مالیاتهای سنگین سر به شورش برداشتند، هشام لشکری به دفع آنها فرستاد؛ اما لشکر خلیفه شکست خورد. در سغد نیز مردم بهعلت سنگینی مالیات سر به شورش برداشتند و وضع حکومت هشام وخیم شد.
هشام در ربیعالاول سال ۱۲۵ هجری قمری، در سن ۵۵ سالگی در رصافه مرد. در دوره حکومت او، سال ۱۱۷ هجری قمری، امام محمد باقر(ع) وفات یافت و او را در بقیع دفن کردند. یک سال بعد نیز علی بن عبدالله بن عباس در حمیمه نزدیک دمشق درگذشت.
۱۱. ولید بن یزید (سال ۱۲۶-۱۲۵ هجری قمری)
ولید بن یزید بن عبدالملک معروف به ولید دوم، طبق وصیت پدرش جانشین هشام شد و چون جوانی عیاش و شرابخوار بود، هشام قصد داشت او را خلع و مسلمه پسر خود را جانشین وی کند. ولید بن یزید تن به استعفا نداد و بین عمو و برادرزادهاش اختلاف افتاد. ولید در اواخر حکومت هشام، دور از او در قصری در بادیه به نام بخیرا با ندیمان خود زندگی کرد. او بعد از مرگ هشام به دمشق آمد، بر تخت خلافت نشست و با عمال هشام درافتاد.
یحیی بن زید بعد از قتل پدرش به خراسان رفت و در آنجا خروج کرد. مامورین نصر بن سیار را به دنبالش فرستادند تا در جوزجان با او روبهرو شود و یحیی کشته شد. در این زمان، ولید دستور داد تا جنازه زید را در کوفه بسوزاند و خاکستر او را به فرات بریزند.
یحیی بن زید در دوره خلافت ولید بن یزید قیام کرد
ولید مردی عیاش، شرابخوار و خوشگذران بود و از بزم و شکار و بهعلت مصاحبت با مطربان، ندیمان و سگهای شکاری به کار مملکت نمیپرداخت. او همچنین مردی ظالم و سفاک بود که حتی خویشاوندان خود را نیز عذاب میداد تا بمیرند و دو پسر خود حکم و عثمان را ولیعهد کرد. سپس زمینه سقوط خود را فراهم کرد.
ولید بن یزید عبدالملک، معروف به یزید سوم که مردی متظاهر به اصلاح بود، عدهای را دور خود جمع کرد تا با ادعای خلافت، دمشق را تصرف کند. خبر به ولید رسید، او قاصد را ۱۰۰ تازیانه زد، سپس دستور داد سپاهی جمعآوری کنند؛ اما تنها ۲۰۰ نفر گرد آمدند. مهاجمان وارد قصر شدند و او را در اتاق پشت قصر محاصره کردند. یزید در حالی که همانند عثمان قرآنی در دست داشت؛ در جمادیالثانی سال ۱۲۶ هجری قمری به قتل رسید. در دوره ولید بن یزید رشته اتحاد بنیامیه که تا آن روز، رمز موفقیت آنها بود از هم گسست و این به نفع عباسیان شد.
۱۲. یزید بن ولید (سال ۱۲۶-۱۲۶ هجری قمری)
منبع عکس: wikipedia.org
یزید بن ولید معروف به یزید سوم به خلافت نشست. او که بهعلت کاهش مواجب لشکریان، به یزیدالناقص هم شهرت داشت، دست به اصلاحاتی زد تا ویرانیهای ولید را جبران کند. او یوسف بن عمر و دو پسر ولید را که عنوان ولیعهدی داشتند، زندانی کرد و ابراهیم بن ولید، برادرش را ولیعهد خود قرار داد. در این دوره مروان بن محمد، معروف به مروان حمار، که ولایت ارمنستان را داشت، خونخواهی ولید را بهانه قرار داد و سر به شورش برداشت. یزید با اعطای ولایات، او را راضی کرد و از او بیعت گرفت؛ اما ناگهان فتنه سراسر قلمروی ایران را برداشت. از یک طرف خوارج در عراق و از سوی دیگر داعیان عباسی در خراسان برآمدند. روزگار یزید چندان طول نکشید و او بعد از پنج تا ۶ ماه خلافت، در ذیحجه سال ۱۲۶ هجری قمری درگذشت.
۱۳. ابراهیم بن الولید (سال ۱۲۷-۱۲۶ هجری قمری)
ابراهیم بن ولید به خلافت نشست؛ اما بهعلت آشفتگی اوضاع، هیچ کاری از پیش نبرد. مروان حمار که در جزیره بود؛ بهمحض اطلاع از مرگ یزید سوم، اعراب قیس و ربیعه را که عنصر غالب بودند با کلبیهای شام و خلفای دستنشانده آنها دور خود جمع کرد و راهی دمشق شد تا ابراهیم را خلع کند و دو پسر محبوس ولید سوم را بر تخت خلافت بنشاند.
ابراهیم به دمشق آمد و لشکر خلیفه در رویارویی با او شکست وردند و خلیفه به تدمر فرار کرد. پسران ولید پیش از رسیدن مروان، در زندان کشته شده بودند. پس مروان به استناد آنکه آنها پیش از مرگ، مروان را جانشین خود قرار داده بودند، به خلافت نشست و در ۲۶ صفر سال ۱۲۷ هجری قمری از مردم بیعت گرفت.
۱۴. مروان بن محمد (۱۳۲-۱۲۷ هجری قمری)
مروان شهر حران را بهعنوان پایتخت خود انتخاب کرد و خزانه دمشق را به آنجا برد، سپس لشکری برای تصرف عراق فرستاد؛ اما لشکریانش در آنجا شوریدند و سلیمان بن هشام را که از مدتی پیش به آنجا آمده بود، به خلافت برداشتند. مروان شورشیان را شکست داد و کشتار سختی به راه انداخت. سلیمان مدتی در شهر حمص مقاومت کرد، سپس به کوفه گریخت. با سقوط حمص، شام برای مروان مهیا شد.
بعد از گذشت مدتی کوتاه، ضحاک بن قیس شیبانی از خوارج، کوفه را تصرف کرد و سپس شهر واسط را گرفت. خوارج بر کوفه مسلط شدند. ضحاک قصد موصل کرد و پسر مروان در نصیبن را محاصره کرد. مروان به جنگ ضحاک آمد و در اواخر سال ۱۲۸ هجری قمری او را در جزیرهای به نام «توثا» شکست داد.
خارجی دیگری به نام ابوحمزه در حضرموت خروج کرد و مکه و مدینه را به باد غارت گرفت؛ اما مروان کار او را نیز در سال ۱۳۰ هجری قمری به پایان رساند و مروان تا مدت زیادی در حران بر مسند خلافت تکیه زد؛ اما جنبش ابومسلم و دعوت عباسیان حکومت او را امان نداد و در سال ۱۳۱ هجری قمری، پس از چند ماه مقاومت، تسلیم عباسیان شد.
بنیامیه در قرآن و احادیث
منبع عکس: tasnimnews.com
در سالهای پیش و پس از هجرت پیامبر، بین بنیهاشم و بنیامیه دشمنی بسیاری بود، بهاین جهت، بعضی از آیات قرآن در ذم زایفه بنی امیه نازل شدهاند. بر اساس تحلیلهای متخصصان امر، یکی از ویژگیهای قرآن این است که رفتار انسانها را اساس قضاوت درباره آنها قرار میدهد و نام و نسب آنها اهمیت خاصی ندارد. به این جهت، نهتنها از بنیامیه، بلکه از هیچ قبیله دیگر نیز نامی به صراحت در آن نیامده است و تفاسیر آیاتی که به بنیامیه نسبت داده شده، توسط مفسران قرآن و روایات صورت گرفته است.
موضع بنیامیه در برابر قرآن کریم و پیامبر، سبب نزول آیاتی درباره آنها شد که رفتار نادرست آنها را نشان میدهد. این آیات که درباره مشرکان مکه نازل شدهاند، مصداق کلی هریک از افراد و گروههای مشترک، از جمله بنیامیه محسوب میشوند. این آیات هم در سورههای مدنی و هم در آیات مکی دیده میشوند و برخی مفسران قرآن عقیده دارند که در وصف بنیامیه نازل شدهاند. برای مثال در آیه زیر به کسانی اشاره میشود که پیامبر از زکات و غنایم جنگی به آنها داد تا دلهای آنها به اسلام گرم شود؛ بنیامیه نیز جزو این گروه بودند. در آیه ۶۰ سوره توبه آمده است:
إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَهً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ
صدقات تنها به تهیدستان و بینوایان و متصدیان [گردآورى و پخش] آن و کسانى که دلشان به دست آورده مى شود و در [راه آزادى] بردگان و وامداران و در راه خدا و به در راه مانده اختصاص دارد [این] بهعنوان فریضه از جانب خداست و خدا داناى حکیم است
مفسران عقیده دارند بیشتر از ۲۵ آیه در قرآن وجود دارد که بدون نام بردن از ابوسفیان، درباره او نازل شدهاند و بر نقش منفی او اشاره دارند. آیاتی نیز درباره اشخاص دیگر این طایفه در قرآن است. آنچه جالب توجه است اینکه هیچ آیهای در مدح بنیامیه یا یکی از افراد این طایفه نازل نشده است و این نشان میدهد طایفه بنیامیه تا پایان عمر پیامبر، دشمنی خود را با آنها حفظ کردند و در روایات بهعنوان بدترین طایفه عرب خوانده میشدند.
دسته دیگر آیاتی هستند که برخی روایات، اسباب نزول آنها را مختص بنیامیه میدانند. بنابر روایت شیعه و سنی، پیامبر در خواب دید که بوزینههایی از منبر او بالا میروند که بنیامیه بودند. پیامبر از این منظره دلگیر شد و در پی آن، این آیه ۶۰ سوره اسراء نازل شد:
وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَهً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَانًا کَبِیرًا
و (ای رسول ما، به یاد آر) وقتی که به تو گفتیم خدا البته به (همه افعال و افکار) مردم محیط است، و ما رؤیایی را که به تو ارائه دادیم و درختی را که به لعن در قرآن یاد شده (درخت نژاد بنی امیه و همه ظالمان عالم) قرار ندادیم جز برای آزمایش و امتحان مردم. و ما آنها را میترسانیم و لیکن آیات بر آنها (از فرط شقاوت) جز طغیان بزرگ چیزی نیفزاید.
طبری در روایت خود گفته است که بعد از این خواب و نزول آن آیه، دیگر هیچ کسی پیامبر را خندان ندید. همچنین در روایتی که از عایشه همسر پیامبر ذکر شده است، او به مروان بن حکم میگوید:
از رسول خدا شنیدم که درباره تو و جدت میگفت: شجره ملعونه قرآن کریم شما هستید.
علامه طباطبایی نیز در تفسیر قرآن به قرآن، مقصود از شجره ملعونه در این آیه را نه درختی خاص، بلکه گروهی میداند که نسب آنها به شخص و ریشهای واحد میرسد.
روایاتی از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بهجای ماندهاند که در فاصله سالهای ۹۴ تا ۱۵۱ نقل شدهاند. این روایات از دوره زوال خلافت امویان بهجای ماندهاند. نگاهی به این روایات نشان میدهد که امام باقر (ع) و امام صادق (ع) در دوره خلافت و حکومت امویان در فرصت مناسب، جایگاه و منزلت خود را برای آنها بیان و حق غصب شده خود توسط بنیامیه را به مردم گوشزد میکنند. تعداد این روایات زیاد است و در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم. آیه ۲۷ سوره انعام:
وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا یَا لَیْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ
اگر مىدیدى آنگاه که کافران بر آتش عرضه مىشوند ، [در آن حال] میگویند: اى کاش ما [به دنیا] بازگردانده می شدیم تا دیگر آیات پروردگارمان را تکذیب نمیکردیم و از مؤمنان می شدیم.
در این آیه به کسانی اشاره شده است که در روز قیامت روی آتش نگه داشته میشوند و در همان حالت آرزو میکنند کاش به دنیا بازمیگشتند و دین خدا را تکذیب نمیکردند. آیه ۹۴ سوره انعام:
وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَتَرَکْتُمْ مَا خَوَّلْنَاکُمْ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ وَمَا نَرَى مَعَکُمْ شُفَعَاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکَاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَضَلَّ عَنْکُمْ مَا کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ
و [روز قیامت به آنها گفته مىشود]: همه شما تنها [و با دست خالى] بهسوى ما بازگشت نمودید، همانگونه که اوّلینبار شما را آفریدیم؛ و آنچه را به شما بخشیده بودیم، پشتسرتان رها کردید؛ و شفیعانى را که شریک در شفاعت خود مىپنداشتید، با شما نمىبینیم. پیوند شما بریده شده است؛ و تمام آنچه را تکیهگاه خود تصوّر مىکردید، از دست شما رفته است.
از امام صادق نقل شده است که آیه مزبور در شان معاویه و شرکای آنها نازل شده است. آیه ۵۵ سوره انفال:
آیه إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَاللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لَایُؤْمِنُونَ
بدترین جانوران نزد خدا آنان هستند که کافر شدند و ابدا ایمان نخواهند آورد.
این آیه در شان بنیامیه نازل شده است؛ زیرا آنها بدترین خلق نزد خداوند هستند و کسانی هستند که به باطن و حقیقت قرآن کافر شدهاند.
در روایتی از امام صادق (ع) نقل شده است که آیات ۲۵ و ۲۶ سوره محمد درباره بنیامیه نازل شدهاند:
إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الأَمْرِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ
آنان که پس از بیان شدن راه هدایت بر آنها باز به دین پشت کرده و مرتد شدند شیطان کفر را در نظرشان جلوهگر ساخت و به آمال و آرزوهای دراز فریبشان داد. این (برگشتن از دین) برای آن بود که آن منافقان به دشمنان قرآن (پنهانی) گفتند: ما البته با شما (بر مخالفت محمّد) تا بتوانیم موافقت میکنیم. و خدا از این سخن پنهانی آنها آگاه است.
نیز در شان بنیامیه نازل شدهاند. در این روایت آمده است گروهی که بعد از ولایت امیرمومنان مرتد شدند، بنیامیه را به پیمانی دعوت کردند که بر اساس آن ، مانع بازگشت خلافت شوند. آنها میگفتند پرداخت خمس به اهل بیت از نظر مالی آنها را بینیاز و راه دستیابی به خلافت را برای آنها هموار میکند.
ابوحمزه ثمالی نیز در روایتی از امام باقر (ع) آیه ۴۱ سوره شورا را درباره بنیامیه میداند.
وَلَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولَئِکَ مَا عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ
و هر کس پس از ظلمی که بر او رفته انتقام طلبد، بر اینان هیچ گناه و مؤاخذه نیست.
سرانجام بنیامیه
منبع عکس: cafetarikh.com
خاندان بنیامیه از لحاظ کشورگشایی و گسترش قدرت سیاسی به پیشرفتهای مهمی دست یافتند؛ اما درمجموع این حکومت بهعلت جنایات و اقدامات خلافی که مرتکب شد، چهرهای منفی از خود بهجای گذاشتند. در این دوره، مساوات، بهعنوان مهمترین رکن اسلامی از بین رفت و امویان که نژاد عرب را بالاترین نژاد برمیشمردند، خود را به دیگران برتری دادند.
معاویه و خلفای اموی نسبت به شیعیان بسیار سختگیر بودند. آنها امنیت نداشتند و روزگار را بهسختی میگذراندند. غارت اموال و قتلعام شیعیان در این دوره رایج بود و ائمه شیعه توسط حاکمان اموی تحت فشار و سختی قرار میگرفتند. شهادت امام و یارانش در کربلا به دستور یزید، نمونهای از این سختگیریها و یکی از جنایتهای بزرگ تاریخ بود.
موروثی کردن خلافت، یکی دیگر از اقدامات امویان بود. در این دوره تعیین جانشین توسط خلیفه صورت میگرفت. معاویه فرزندش یزید را بهعنوان جانشین خود معرفی و با این کار خلافت را موروثی کرد.
حکومت امویان بهعلت نارضایتی مردم از رفتار آنها به دست داعیان عباسی سقوط کرد
جبرگرایی یکی از مهمترین جنایات امویان بود. این اندیشه که در راستای تثبیت خلافت امویان صورت گرفت، این عقیده را به مردم القا میکرد که بنیامیه بهعنوان خلیفه اسلامی حکومت میکنند و احدی حق مخالفت با آنها و اعتراض به این خواست الهی را ندارد.
صرف بودجه دولت برای میگساری، خوشگذرانی، زنبارگی و رواج موسیقی و غنا از دیگر اقدامات غیرقانونی و خلاف شرع امویان بود که سبب نارضایتی مردم از حاکمان اموی میشد. سرانجام این نارضایتی در کنار عوامل دیگر سبب سقوط آنها شد.
حکومت مروان بن محمد، آخرین خلیفه اموی در سال ۱۲۷ هجری قمری به پایان رسید و روز جمعه، سیزدهم ربیعالثانی سال ۱۲۳ هجری قمری مردم با ابوالعباس سفاح بیعت کردند و او بهخلافت نشست. با روی کار آمدن عباسیان بهعنوان سومین خلافت اسلامی بعد از پیامبر، عمر خلافت بنیامیه به پایان رسید.
منبع عکس: mehrnews.com
خلافت بنیامیه حدود ۹۲ سال طول کشید. بیشترین مدت خلافت این سلسله به فتح سرزمینهای مختلف و گسترش قلمروی اسلام گذشت و با روی کار آمدن خلفای ضعیف و اهل لهو و لعب، این سلسله به سراشیبی سقوط افتاد. اگر شما هم درباره خلافت بنیامیه نظری دارید آن را با ما و کاربران کجارو به اشتراک بگذارید.
پرسشهای متداول
دلایل سقوط بنیامیه چه بود؟
امویان بهعلت تبعیض نژادی، ظلم، ستم و تحقیر دیگر طوایف و سرگرمی به کار دنیا سبب نارضایتی مردم شدند و مقدمات سقوط را فراهم کردند.
موسس سلسله خلافت اسلامی امویان چه کسی بود؟
معاویه بن ابوسفیان
خلافت امویان چند سال طول کشید؟
خلافت بنیامیه حدود ۹۲ سال طول کشید.
کدام سلسله جایگزین خلافت اموی شد؟
منبع عکس: atikaschool.org
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰