این اختلال عجیب و در عین حال بحثبرانگیز توسط روانپزشک فرانسوی به اسم جوزف کاپگراس مورد شناسایی قرار گرفته و به احترام تلاشهای این روانشناس، نام این عارضه توهم یا سندرم کاپگراس نامیده شد.
جوزف کاپگراس برای اولین بار در سال ۱۹۳۲ متوجه شد که یک انسان میتواند در درک محیط اطرافش با چالشهای عجیبی روبهرو شود. او در آن سال به همراه فردی دیگر به اسم ژان ریبو لاچو در مقالهای دربارهی پروندهی روانپزشکی زنی به اسم مادام مکابر صحبت میکند؛ فردی که ادعا کرده بود شوهرش واقعی نیست و یک بدل جای او را گرفته است. کاپگراس به همراه همکارش این سندرم را در ابتدا توهم همزاد نامید. کاپگراس در ابتدا باور داشت که این عارضه، تمام و کمال یک اختلال روانشناختی است. به همین منظور این توهم را به نشانهی یک بیماری جداگانه در نظر نگرفت. این دیدگاه تا سال ۱۹۸۰ ادامه پیدا کرد تا جاییکه بالاخره این فرض هم مطرح شد که شاید آسیبهای مغزی هم چندان بیربط به ظهور توهم کاپگراس نباشد. در نهایت امر، در حال حاضر سندرم کاپگراس به عنوان یک ناهنجاری و اختلال عصبی نادری شناخته میشود که نقطه صفرِ شروع آن، در یک آسیب مغزی یا یک تخریب در بافت مغز میتواند نهفته باشد.
توهم کاپگراس به عنوان یکی از توهمهای چالشبرانگیزی محسوب میشود که فرد در درک محیط اطرافش با مشکل مواجه میشود. این توهم میتواند حاد، گذرا یا حتی مزمن باشد. در پروندههایی هم این موضوع گزارش شده که بیماران نسبت به فاکتور زمان دچار گمگشتگی شدهاند؛ یعنی آنها باور دارند زمان به جلو یا عقب کشیده شده است.
توهم کاپگراس اغلب به همراه سایر نشانهها در افراد مبتلا به اسکیزوفرنی یا دوگانگی شخصیت رویت شده است. با این حال گزارشهایی هم مبنی بر دلالت آسیبهای جراحی، دمانس یا زوال عقلی و همچنین سایر بیماریهای عصبی-تخریبی بر شروع ابتلا به توهم کاپگراس وجود دارد. ظاهرا هر اندازه سن انسان بیشتر شود، شانس بیشتری هم وجود دارد تا بیمار به این عارضهی روانشناختی دچار شود. به نظر میرسد توهم کاپگراس با بیماریهای رایجی مثل دیابت، کمکاری تیروئید و حملات میگرنی هم در ارتباط است. نکتهی جالبی هم در این زمینه وجود دارد. ظاهرا یکی از عوارض داروی کتامین، ایجاد توهمی شبیه به کاپگراس در افراد سالم است. گویا میتوان یک فرد سالم را هم به این بیماری دچار کرد. نکتهی جالب دیگر در این مسئله نهفته که ظاهرا زنها شانس بیشتری نسبت به مردها در ابتلا به این اختلال دارند.
علت به وجود آمدن توهم کاپگراس
به طور کلی توهم کاپگراس یک عارضهی پیچیده است که به دلیل آسیب به ساختارهای مغزی در فرد ایجاد میشود. بدیهی است که با بررسی و تحقیقات بیشتر پیرامون علم آناتومی و عصبشناسی میتوان بهتر این سندرم را شناخته و با این عارضه ارتباط برقرار کرد.
سه دانشمند به نامهای الکساندر، استراس و بِنسِن در مقالهای که سال ۱۹۷۹ میلادی منتشر شد به این نکته اشاره کردهاند که آسیب به لب فرونتال و نیمکرهی سمت راست میتواند در ایجاد توهم کاپگراس نقش بهسزایی داشته باشد. لب فرونتال در ارتباط با شناخت اطرافیان و آشنایان دخالت دارد و نیم کرهی راست در بخش عقبی با درک بصری مرتبط است.
اگر فرد به یک بیماری دیگری مثل اسکیزوفرنی مبتلا شده باشد، شانس بیشتری دارد تا از توهم کاپراس هم رنج ببرد
عارضهای به اسم پرسپاگنوزیا (Prosopagnosia) هم گزارش شده که در ارتباط با توهم کاپگراس است. در این عارضه بیماران نمیتوانند چهرهها را به صورت خودآگاه و دقیق شناسایی کنند. به طور کلی دانشمندان به این موضوع پی بردند که شناسایی چهره در مغز انسان به دو طریق انجام میگردد؛ خودآگاهانه و ناخودآگاهانه.
در مقالهای سال ۱۹۹۰ به این موضوع پرداخته شد که در بیماران مبتلا به توهم کاپگراس، فرد میتواند چهرهی اطرافیانش را شناسایی کند، اما آسیب به بخشی از سیستم ادراکی موجب میشود تا چهرهی یک فرد آشنای دیگر در ذهن بیمار شکل گیرد. این تجربه به نظر میرسد در بیماران به شیوهای انجام میشود که بیمار به تدریج نسبت به صحت و سقم قدرت ادراک بصریاش شک میکند. محققین در مقالات بیشتر به این موضوع پی بردهاند که اگر فرد به یک بیماری دیگری مثل اسکیزوفرنی مبتلا شده باشد، شانس بیشتری دارد تا از توهم کاپراس هم رنج ببرد.
فرضیهها دربارهی علت پیدایش توهم کاپگراس توسط محققین بیشتری مورد تحقیق و تفحص قرار گرفت. تا اینکه دانشمندی به اسم هیرستین سال ۲۰۱۰ میلادی توانست فرضیهی چفت و بستدارتری را پیرامون علت بروز توهم کاپگراس ارائه دهد. بر عقیده و باور این دانشمند، مغز انسان با یک فرایند دو بخشی افراد پیرامونش را به خاطر میآورد. در بخش اول، مغز تنها به شکل، ظاهر، نوع صدا و قیافهی فرد اهمیت میدهد. در بخش دوم، مغز به شخصیت، باورها، عواطف شخصی و ویژگیهای رفتاری انسان دیگر توجه میکند. سندرم کاپگراس زمانی رخ میدهد که بخش داخلی این فرایند مورد آسیب قرار گرفته یا بر طبق یک اتفاق دیگر، قابل دسترسی برای مغز نباشد. به زبانی سادهتر، بیمار یک فرد را در ظاهر به یک شکل و در باطن به یک شکل دیگر درک میکند. به همین خاطر است که بیمار تصور میکند با یک بدل یا یک نسخهی قلابی از فردی دیگر طرف حساب است. در حال حاضر این فرضیه، علمیتر و قابل استنادتر نسبت به سایر فرضیههای موجود در محافل علمی به شمار میرود. یک فرضیهی کم طرفدار دیگری هم وجود دارد که بر اساس آن، بیماران از مشکلات و اختلالات مربوط به حافظه رنج میبرند. بر اساس این فرضیه، بیماران در به خاطر آوردن صحیح و بینقص چهرهی افراد آشنا با مشکل روبهرو میشوند. دانشمندانِ طرفدارِ این فرضیه باور دارند که چهرهی افرادِ آشنا، به صورت اطلاعات طبقهبندیشدهای از جنبههای مختلف بصری، شنیداری و حتی حس لامسه در حافظهی فرد ثبت میگردد.
آسیب به لب فرونتال یا جلوییِ مغز هم میتواند در پیدایش سندرم کاپگراس موثر واقع شود. حتی اگر آسیبی به مغز در این بخش وارد نشود، قطع اتصال بین سیگنالهای رد و بدل شده مابین لوبهای فرونتال و سایر لوبها میتواند به ایجاد سندرم کاپگراس ختم شود. جدا از تمامی فرضیههای مذکور، همچنان تحقیقات بیشتری نیاز است تا بتوان از دلیل اصلی وقوع چنین سندرمی پرده برداشت. همچنین متداولترین دلیلی که موجب این اتفاق میشود هم هنوز در دست بررسی توسط دانشمندان قرار دارد.
۵۸۵۸
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰