این پرونده خبرآنلاین، پیشکشی ست به مناسبت روز دوازدهم « ماه » خواندن «او».
|مولانا:
از بهاران کی شود سرسبز سنگ
خاک شو تا گل نمایی رنگ رنگ
سالها تو سنگ بودی دلخراش
آزمون را یک زمانی خاک باش
*
انسان بی عیب، کم می توان یافت، سیمای بی نقص، کم می توان دید، از صدق و پاکی، از ستر و عفّت، باید لباسی، از بهر جان دوخت. آرایش جان، با پوشش دین، آلایش آن، فسق و گناه است.
باید شرر زد، بر کید ابلیس، تا از کمندِ شر و هوی رست.
| مولانا:
رنگ رخ خوب تو آخر گواست
در حرم لطف خدا بودهای
رنگ تو داری، که زرنگ جهان
پاکی، و همرنگ بقا بودهای
آینهٔ رنگ تو عکس کسی ست
تو ز همه رنگ جدا بودهای
چه می دانیم؟ شاید بسیاری از اینها که دور و برمان هستند و ظاهر آدمی دارند، در باطن، حیوان باشند.
اگر دیده ای بصیر باشد، اگر چشمی واقع بین باشد، اگر قلبی زلال و صاف باشد، اگر دلی، آینه حقایق باشد، می تواند انسان ها را در چهره واقعی شان ببیند…
ای بسا ابلیس آدم رو، که هست.
مگرنه اینکه انسان نماهایی، گرفتار خصلت های حیوانی اند؟
مگر حسد و کبر و غرور و شهوترانی و خودخواهی و مالدوستی و دنیازدگی و شکمبارگی و بی خیالی، از اوصاف حیوانی نیستند؟
مگر در حدیث نداریم که گنهکاران در رستاخیز، در چهره بهائم و حیوانات، محشور شده و به صحرای قیامت خواهند آمد؟!
آنانکه دیده بصیرتشان، با نور تقوا و یقین روشن باشد، البتّه که «انسان صورتانِ حیوانِ سیرت» را در همین دنیا در چهره بهیمّیت و حیوانی شان می بینند.
پس چه باید کرد؟ باید از خدا خواست که با ستر و عفاف، با پوشش و پاکدامنی، با خداترسی و تقوا، ما را بپوشاند و به تعبیر قرآن، با جامه پاکی و «لباس التقوی» ما را بیاراید و زینت بخشد، تا سیمای نفرت بار و گناه آلودمان آشکار نشود.
پوشش قناعت و بی نیازی
|مولانا:
آنچه شیران را کند روبَه مزاج
احتیاج است، احتیاج است، احتیاج
بی نیاز، کسی است که قانع باشد.
قناعت، سرمایه ای بی پایان است. (القَناعَهُ مالٌ لاتَنْفَدُ).
نخواستن، کم خواستن، به داشته، راضی بودن، دندان طمع را کندن، به خواهشهای دل، جوابِ «نه» گفتن…
این ها، «قنوع» و «کفاف» است.
اگر اسیر دل شویم، بنده دیگرانیم. چرا که خواسته های دل بی پایان است و حرص، گنداب و باتلاقی است که هرچه بیشتر انسان در آن پیش رود، گرفتارتر می شود.
وای… که این نفس، چه سیری ناپذیر است!…
درد بزرگ انسان و دام خطرناک شیطان، «تکاثر» و «افزون طلبی» است، امّا درمان این درد هم، «قناعت» است.
قناعت و کفاف، سرپوشی بر نفس حریص آدمی و مهاری بر افزون طلبی انسان است، تا انسان، با اسارت در چنگ حرص و هوس، رسوا نشود.
آنچه انسان را به ذلّت بردگی می کشد. همین است.
آنکه «ندارد»، یا «نمی خواهد»، نه با «تهدید» می توان رامش کرد، و نه با «تطمیع» می توان خریدش!
پس، لباس قناعت، لباس آزادگی و جامه حریّت و عزّت است.
به قول نویسنده ای:
«اکثریت همکاران من، که تعهّد اجتماعی احساس می کردند و جوانی را در مبارزه فکری و آزادیخواهی بودند، و رسالتشان بیداری و رهایی خلق، تا ازدواج کردند، ایستادند، تا پدر شدند، به رکوع رفتند بچه هاشان دوتا که شد، به سجود افتادند و سه تا که شد، به سقوط.
پامال ذلّت و حرص و خودپرستی و پول جمع کردن!
و کم کم، هوای مردم خواهی و افکار حق پرستی از دلشان رفت و از سرشان پرید و افتادند توی بانک و سهم و رتبه و شغل و باند و رشوه و کلاه و خانه و ماشین و دم و دستگاه و لذّت و تفریح… و عوض شدند…»
راستی که طمع و تکاثر و افزون طلبی، بردگی و اسارت دائمی به همراه دارد. به فرموده مولا علی علیه السلام:
«الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّد». (نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت ۱۷۱.)
عدل و انصاف
«عدالت»، کلمه زیبا و شیرینی است، امّا در مقام عمل، تلخ و ناگوار و تحمّل آن دشوار است.
«انصاف»، واژه زیبا و جذّابی است، لیکن عمل به انصاف، بسی دشوار است.
انصاف یعنی آنچه برای خود می خواهیم، برای دیگران هم بخواهیم.
آنچه برخود نمی پسندیم، برای دیگران هم نپسندیم.
حق را میان خود و دیگران، «نصف» کنیم، «انصاف» داشته باشیم.
به فرموده پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله:
«… عادل ترین مردم، کسی است که آنچه برخود نمی پسندد بر دیگران هم نپسندد»[میزان الحکمه، ج ۶ حدیث ۱۲۰۱۳.]
به فرموده امام صادق علیه السلام:
«دادگری، شیرین تر از شکر، نرمتر از کره و خوشبوتر از هر مشگی است.»[کافی، ج ۲ ص ۱۴۷.]
لیکن، باید جان را برای پذیرش آن آماده ساخت. پذیرش عدل، رفتار به انصاف و ملاک قرار دادن «حق»، شهامت و مردانگی می طلبد، سعه صدر می خواهد. این است که از خداوند در دعای امروز می خواهیم تا ما را به عدل و انصاف وادارد.
شرح دعای روز دوازدهم ماه مبارک رمضان به قلم استاد جواد محدثی
/6262
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰