اگر رقم تلفات نیروهای آمریکایی و متحدان آن در ناتو که به بیش از 3570 کشته رسید، با مجموع حدود 3000 کشتهشدگان آمریکایی در 11 سپتامبر و حمله به برجهای دوقلو که آمریکا به بهانه آن به افغانستان لشکرکشی کرد مقایسه شود، نیز هزینههای سرسامآوری که این جنگ روی دست آمریکا و مالیاتدهندگان آمریکایی گذاشت و طبق کمترین آمار نزدیک به 750 میلیارد دلار هزینه مستقیم و در برآورد دیگر تنها تا سال 1398 بیش از 970 میلیارد دلار شده است، بر آن افزوده گردد، بگذریم از چند برابر هزینههای غیر مستقیم، به خوبی نشان میدهد که این جنگ، افزون بر شکست اخلاقی و حیثیتی آمریکا چه هزینه جانی و مالی سنگینی بر روی دست آمریکا و متحدان آن گذاشته است و این واقعیت بیتردید شکست بزرگی برای یک ابرقدرت سلطهطلب است؛ شکست حیثیتی برای یک قدرتی که در باور خود همانند قلدرهای محله، همواره او باید حرف آخر را بزند؛ با این تفاوت که دامنه قلدری خود را همه محلات جهان میپندارد.
نیز شکست اخلاقی از جمله به سبب کشتار بیش از 210 هزار نفر از مردم افغانستان در طول دوران اشغال و تردیدی نیست که اینها مظاهری آشکار از شکست آمریکاست و تا اینجای کار ما نیز تردیدی در آن نداریم. اما این یک روی سکه است.
روی دیگر سکه این است که آمریکا گرچه در این درگیری طولانی شکست خورد اما با زیرکی و در واقع «شیطنت» خود توانسته است پایان این شکست را به یک پیروزی بزرگ برای خود تبدیل کند، آن هم یک پیروزی واقعی و نه خیالی و تبلیغاتی. این پیروزی بخشهایی دارد.
نخستین بخش آن این است که طی مذاکراتی طولانی که به نظر میرسد برخی خودیهای ما نیز گرچه غیر مستقیم، در آن نقش داشتهاند، با همراهی برخی دستنشاندههای خود در حکومت سابق افغانستان و نیز با خارج کردن یکباره نیروهای خود، یک گروه عقبمانده و آدمکش و بدسابقه که وصلهای ناجور و زشت برای مسلمانان بوده و هست را بر خاک و حکومت افغانستان مسلط کند.
بخش دوم این پیروزی برای آمریکا که تا آنجا که به ما و مصالح کشور و منافع ملی و جایگاه انقلاب و نظام و ملت ما برمیگردد، از بخش نخست مهمتر است، این است که از یک سو، بتواند یک گروه تروریست خشن و «مدعی» «امارت بالفعل» بر افغانستان و «امارت بالقوه» بر همه جهان را که حال به قدرت و حکومت نیز رسیده است، در مرزهای ما و در بیخ گوش جمهوری اسلامی ایران مستقر سازد و لابد فراموش نکردهایم که افراد این گروه یاغی در دوره گذشته استقرار خود که توان امروز را نیز نداشت تا کدام بخشهای مرزهای شرقی ما برای آدمربایی و باجگیری نفوذ میکردند و چگونه به احساس امنیت بخشی از هموطنان ما آسیب زده بودند.
ازسوی دیگر، آمریکا بتواند حتی با انگیزه آمریکاستیزی ما، نظام اسلامی ما یا بخشهایی از آن را با گروهی با ماهیت «طالبان» همراه و همداستان سازد و شان و جایگاه این نظام را تا چنین سطحی پایین آورد، تا جایی که برخی رسانههای رسمی و غیر رسمی داخلی به تطهیر گذشته طالبان و همراهی مستقیم و غیر مستقیم با آنان، احساس مسئولیت و ماموریت میکنند!
آیا این پیروزی برای آمریکا نیست که یک روزنامه که خود را به بالاترین مقامات ما متصل میسازد و خود را پرچمدار مبارزه با آمریکا مینمایاند و ما هم بخیل آن نیستیم و حرفی نداریم که حتی سند این مبارزه نیز به نام اینان صادر شود، در تطهیر چهره زشت و عملکرد نفرتانگیز طالبان حتی از چهره پاک بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت امامخمینی (قده) نیز با بیانصافی تمام هزینه میکند و مینویسد که در طول دو دهه گذشته، طالبان برای جلب نظر ایران به فراخوان امامخمینی مبنی بر حرکت مسلمانان به سوی تشکیل حکومتهای مستقل و مقابله با مفسدین داخلی استناد کرده است! یعنی به خیال باطل نویسنده این مطلب، طالبان به ندای امامخمینی لبیک گفته و میگوید و ما خبر نداشته و نداریم! این اوج انحراف رسانهایست که کسی به خود جسارت چنین نسبتی را بدهد و چنین گروهی را در راستای اندیشهها و خواست آن فقیه والا و رهبر بزرگ اسلامی معرفی کند! اگر این پیروزی برای آمریکا نیست، پس چیست؟
ما نیز تاکید داریم آمریکا در افغانستان شکست خورد اما معتقدیم آمریکا تلاش کرد این شکست آشکار خود را به یک پیروزی هر چند نسبی تبدیل کند و پایان تلخ اشغال را به کام خود شیرین و به کام ملتهای منطقه، به ویژه ملت بزرگ ما تلخ سازد. با همین نگاه است که میگوییم: آقایان محترم و رسانههای مدعی پرچمداری مبارزه با آمریکا! لطفا در با تبدیل شکست سنگین آمریکا به پیروزی، همراهی نکنید و چهره سیاه آن دولت مستکبر را مانند پرچم سفید طالبان سفید نسازید؛ پرچمی سفید برخاسته از دلهایی سیاه .
23302
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰