نرگس کیانی: ۱۳ اسفند ۱۳۹۹ هنگام حضور نیکنام حسینیپور، مدیرعامل موسسه هنرمندان پیشکسوت در منزل خسرو خورشیدی، از پیشکسوتان طراحیصحنه و لباس تئاتر، سینما و تلویزیون صحبت از «سربداران» شد.
خورشیدی با یادآوری خاطره این سریال گفت: «بعد از «سربداران» به قدری بیوفایی شد که تصمیم گرفتم به آمریکا بروم و حدود ۸ سال آنجا زندگی کردم اما نتوانستم آنجا بمانم و به ایران بازگشتم.»
همین اندوه همچنان فراموشنشده از پس سالیان، بهانهای شد برای تماس با او که پدر طراحیصحنه ایران میدانندش. تماسی که به گفتوگو در مورد «سربداران» محدود نماند و حاصلش را در ادامه میخوانید.
آنطور که در ویکیپدیای سریال «سربداران» آمده است، فیلمبرداری این سریال تحسینشده و بسیار دیدهشده شهریور ۱۳۶۰ آغاز شد و آبان ۱۳۶۲ پایان یافت. میان شما در مقام طراحصحنه این اثر و محمدعلی نجفی کارگردان آن، چه گذشت که حاصلش تصمیم شما برای رفتن به آمریکا شد و رَدِ اندوهش پس از گذر سالها همچنان هویداست؟
من «تصمیم» نگرفتم به آمریکا بروم. آنچه رخ داد این بود که با دوستی آمریکایی که در طراحیصحنه دست داشت درد دل میکردم و او پرسید کار چگونه پیش رفت؟ و من پاسخ دادم بسیار خوب بود اما اندوهگینم هم کرد. برای این اندوهگینی نیز دلایل متعددی داشتم و به مهاجرتی ۸ ساله انجامید گرچه در تمام لحظاتش، قلبم در وطن بود.
سر کار حمید سمندریان بودیم که ساواک پرسید «خسرو» کیست که نامش در پوستر آمده است؟! گفتند خورشیدی است و جواب شنیدیم دیگر اجازه ندارد فقط نامش را بنویسد
باید تاکید کنم که هرچند به همه اعضای گروه تولید این سریال احترام میگذارم و اساسا هر کسی که در هر دورهای همکارم بوده، حتی اگر دلچرکینم کرده باشد، برایم محترم است اما آنچه رخ داد، بیحرمتی به من و بیحرمتی به هنر طراحیصحنه بود.
مایلید در مورد دلایلش صحبت کنید؟
طراحیصحنه برای تولیدکنندگان «سربداران» در ظاهر امری بیاهمیت بود در حالی که هر ایدهای به آنها میدادم عملیاش میکردند بی آن که به روی خود بیاورند ایدهپرداز چه کسی بوده است.
کیهان رهگذار، نویسنده «سربداران»، فیلمنامه این اثر را بیهیچ توضیحصحنهای نوشته بود و تمام استوریبردها به عنوان پلی میان متن مکتوب و جهان تصویری حاصل کار من بود.
این مطلب را هم بخوانید:
◾️ دلتنگی، خسرو خورشیدی را به ایران برگرداند
همینجا باید ذکر کنم که از گروه تولیدکننده «سربداران» خواهش میکنم فیلمنامه این سریال را در اختیارم بگذارند. چون در حال نوشتن کتابی هستم که میخواهم در آن به فیلمنامه این اثر به عنوان متنی بیهیچ توضیحصحنه و بیهیچ میزانسنی اشاره و با حاصل کارِ پخششده، مقایسهاش کنم.
طبق آنچه من در چینهچیتا، استودیوی افسانهای رُم آموخته بودم نشاندادن راش به طراح صحنه از اهمیت و ارزش بسیاری برخوردار بود تا بتواند عیوب کار خود را برطرف کند، اتفاقی که در «سربداران» به هیچ عنوان برای من رخ نداد اما چنان شیفته ارائه تماموکمال نخستین کار تصویریام در ایران بودم که این کمبودها برایم اهمیت نداشت.
«سربداران» اولین کار تصویریتان در ایران بود؟
بله، من سال ۱۳۴۸ با پایان تحصیلاتم در ایتالیا به ایران آمدم و ۱۸ سال بعد یعنی در شهریور ۱۳۶۰ نخستین کار حرفهای در دنیای تصویر در ایران را با «سربداران» تجربه کردم.
ظاهرا طراحی لباس «سربداران» را هم بر عهده داشتید، اما نام ایرج رامینفر به عنوان طراح لباس ذکر شد. چه اتفاقی رخ داد؟
بله، رامینفر یکی از بهترین شاگردان من بود و همان زمان هم متاسف شدم که به خاطر درگیری با یکی از دوزندگان لباس از «سربداران» جدا شد و به عنوان طراح صحنه و لباس به «افسانه سلطان و شبانِ» داریوش فرهنگ پیوست. درگیریای که در آن حق با رامینفر بود و نه طرف مقابل.
با جدا شدن او، به محمدعلی نجفی پیشنهاد دادم برای پیشگیری از بروز دودستگی در کار، طراحی لباس را هم انجام دهم، چون هیچ طراحی نمیتوانست مسیر دقیق و پر از جزئیات رامینفر را با آن ظرافت ادامه دهد. همان زمان هم گفتم آنچه آموختهام به من حکم میکند هرگز به دنبال نامونشان نباشم و هدفم تنها انجام بیعیبونقص کل کار و به خصوص کار رامینفر است.
در تشییعجنازه کاظم فریبرزی، اوس کاظم سینمای ایران، هیچکدام از کسانی که او برایشان کار کرده بود حضور نداشتند و این متاثرکننده بود
نتیجه این شد که طراحی لباس «سربداران» را هم بر عهده گرفتم بی این که قرارداد مالی جداگانهای از طراحی صحنه، برای آن منعقد کنیم. آنچه برای من اهمیت داشت نه پول که ارائه کاری از سوی خسرو خورشیدی در حد کار اساتیدی بود که علم طراحی صحنه را از آنان آموخته بودم.
علاوه بر طراحی صحنه و لباس، کار دیگری هم در «سربداران» بر عهده داشتید؟
به طراحی صحنه و لباس، طراحی آکسسوار و چیدمان آنها را هم اضافه کنید و در کنارش به عنوان مثال کُرئوگرافی صحنههای نادر رجبپور را. اینها چیزهایی بود که به هیچ عنوان نه قراردادی بابتشان بسته و نه دیناری پرداخت شد.
زندهیاد اسماعیل ارحامصدر هم در طراحی صحنه «سربداران» نقش داشت؟
آن زمان در تیم تولید «سربداران» بودم و بیمشورت با من ساخت بخشی از لوکیشن شهر باشتین را به او سپردند و اگرچه آنچه ساخته بود از نظر من قابل قبول نبود اما دلم نیامد دستسازههایش را تخریب کنم و همان قوسها و طاقها را حفظ کردم. چون برداشتن و از نو ساختن برای من قابل قبول نبود، چراکه در ایتالیا اقتصاد طراحی خوانده و آموخته بودم یکی از اصول کار، حتی اگر مشکل مالی ندارید، مراقبتکردن از چگونگی مصرف بودجه است و همین نکته موجب شد لوکیشنم را به گونهای بسازم که نه فقط برای «سربداران» که برای دیگر آثار تاریخی هم قابل استفاده باشد.
تعداد کسانی که میگویند در «سربداران» دستیار شما بودهاند، کم نیست. آنچه میگویند چقدر به حقیقت نزدیک است؟
من در «سربداران» در اصل یک دستیار بیشتر نداشتم، چون دستیار کسی است که بتواند به طراح کمک کند نه این که تحت آموزش طراح قرار بگیرد. دستیار من کاظم فریبرزی که در سینما او را به نام اوس کاظم میشناختند بود. گروه ۱۰، ۱۱ نفرهای که او را همراهی میکردند تربیتشده سیستم آموزشی درست و دقیق استاد ولیالله خاکدان و نه دستیار من، بلکه در حال آموزش بودند.
اوس کاظمی که اسفند ۹۵ درگذشت.
بله. خاطرم هست در مراسم تشییعجنازهاش هیچکدام از کسانی که او برایشان کار کرده بود و کسانی که برای فریبرزی کار کرده بودند، حضور نداشتند. معتقدم نام او باید به عنوان تکنیسینی زُبده در تاریخ طراحی صحنه ایران ثبت شود و هر کجا که مجالی باشد از او یاد میکنم.
از ولیالله خاکدان نام بردید. مرد بزرگی که نامش با نام علی حاتمی، «هزاردستان» و شهرک سینمایی غزالی گره خورده است.
بله. تا پیش از آن مکانهایی حاضر و آماده مثل کاخ گلستان و خانههای قدیمی به لوکیشن آثار تاریخی تبدیل میشد اما گنجینهای که خاکدان ساخت و برای ما به یادگار گذاشت، هزارانبار در هزاران اثر مختلف مورد استفاده قرار گرفت.
ظاهرا در نخستین تجربههایتان به جای خسرو خورشیدی، تنها از نام «خسرو» استفاده میکردید.
بله. خاطرم هست وقتی حمید سمندریان قصد داشت نمایش «شش شخصیت در جستوجوی نویسنده» را روی صحنه ببرد، طراحی صحنه را بر عهده من گذاشت. البته ما در اجرای دوم با یکدیگر همراه شدیم چون نمایش، پیش از آن یک بار در سال ۱۳۴۲ با حضور زندهیاد فروغ فرخزاد روی صحنه رفته بود. در آن اجرا ساواک ایراد گرفت که «خسرو» کیست که نامش در پوستر آمده است؟! گفتند خورشیدی است و جواب شنیدند که دیگر اجازه ندارد فقط نامش را بنویسد.
با توجه به تجربههای متعدد حضورتان در سالنهای تئاتر خارج از کشور، بحث این روزهای اهالی تئاتر بر سر تعیین تکلیف حریم تئاتر شهر را چگونه ارزیابی میکنید؟ امری که گرچه از سوی موافقانش تعیین حریم نامیده میشود اما مخالفانش حصارکشی و جداسازی فیزیکی تئاتر شهر از نابهسامانیهای اطراف آن، میدانندش.
از تئاترو آلا اسکالا در میلانِ ایتالیا، اپرا گارنیه و اپرای باستیل در پاریس و… مثال میزنم. مکانهایی که مردم عادی میتوانند وارد سالن انتظار آنها شوند، سالن انتظاری مشترک میان چند سالن و سپس با تهیه بلیت به تماشای هر کدام از آثار که مایل بودند بنشینند یا همچنان در سالن انتظار باشند یا آنجا را ترک کنند و این نشانگر تربیت فرهنگی آنهاست. تربیت فرهنگیای که اگر نبود قطعا مانند مردم ما و حتی عجیبتر رفتار میکردند. در واقع من آزُردگی هنرمندان از نابهسامانیهای اطراف تئاتر شهر را حاصل دریغشدن تربیت فرهنگی از آزاردهندگان میدانم.
نشان خسرو خورشیدی در سال ۹۴ رونمایی شد و بهحق «جایزهای امیدوارکننده در عرصه طراحی صحنه» نام گرفت. چه اتفاقی افتاد که اهدای آن در سال ۹۸ به آخرین دورهاش تبدیل شد؟
من از ابتدا مخالف طراحی چنین جایزهای بودم منتها پیام فروتن، جوان خوب و مهربان و دیگر عزیزانم در موسسه «کارنامه» میخواستند لطفی به من کنند و (باخنده) دستکم خوشحالم که متوقفشدنش همزمان با شیوع کرونا رخ داد و چندان به چشم نیامد.
این مطلب را هم بخوانید:
◾️ از «سیانور» تا «شهرزاد ۲»، رقابت بر سر مدال خورشیدی
در محیطی که طراحانی همسطح ندارد خِجل میشوم وقتی پس از اهدای جایزه به کسی مانند علی رفیعی، این جایزه در دوره بعد به کسی که در سطح او نیست اهدا شود.
آبان ۸۸ بود که پیام فروتن از آمادهسازی کتابی با عنوان «خورشیدی همیشه استاد» خبر داد. اثری که آن را حاصل ۹۰ ساعت گفتوگو با شما خوانده بود. سرنوشت این کتاب چه شد؟
من بارها و بارها و حتی همین اواخر به او گفتهام عزیزم! بیا بنشینیم یکبار این کتاب را از ابتدا تا انتها مرور کنیم و به آن چیزی برسیم که من با آن موافق باشم اما هنوز نیامده است و همچنان حاضرم بیاید، بنشینیم و با هم بخوانیمش و ویراستاری نهاییاش را انجام دهیم.
۵۸۲۵۹
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰