به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، این فرصت معمولا در فیلمهای سینمایی چیزی در حدود همان ۱۰ الی ۱۵ دقیقه ابتدایی فرض میشود و برهمین مبنا درباره سریالها هم یک الی دو قسمت ابتدایی را گلدین تایم یا فرصت طلایی برای شکار مخاطب فرض گرفتهاند.
این نگاهی کلاسیک به فرمول قصهگویی در فیلمها و سریالهاست که البته چندان هم بیراه نیست چرا که بالاخره وقتی صحبت از مخاطب میشود، حرکت برمدار ذائقه و سلیقه او قواعدی را میطلبد که شاید یکی از اصلیترین آنها همین ماجرای قلاب باشد. با چنین پیشفرضی آیا سریال «گناه فرشته» توانسته است مخاطبانش را به قلاب بیندازد؟ اینکه بعد از قسمت پرخون و جاندار ابتدایی، ناگهان سرعت ارائه اطلاعات گرفته شده و ریتم وقوع حوادث در قسمتهای دوم و سوم کاهش یافته است، آیا به معنای از دست رفتن فرصت طلایی شکار مخاطب نیست؟ «ریسک حسابشده» اما بهترین توصیفی است که میتوان برای این انتخاب از سوی حامد عنقا در مقام فیلمنامهنویس و کارگردانی «گناه فرشته» استفاده کرد. قطعا عنقا با توجه به سابقهای که در نگار فیلمنامههای موفق تلویزیونی در کارنامه خود دارد، اشراف کاملی نسبت به زمانبندی استفاده از قلابهای خود در اختیار داشته و در بسط داستان این سریال هم احتمالا بهراحتی میتوانست دستفرمان قسمت نخست را در قسمتهای دوم و سوم هم ادامه دهد و با تکیه بر قواعد مرسوم و کلاسیک در ژانر معمایی و جنایی، مخاطب را در تور «تعلیق» گرفتار کرده و با شتاب بسیار با دنباله روایت همراه کند، اما او دست به انتخاب دیگری زده است.
در قسمت دوم و سوم سریال «گناه فرشته» گره اصلی روایت هیچ تغییر موقعیت عیانی نداشته و رمز و رازی از «جنایت» مکشوف نشده است. چه اینکه در یک انتخاب جسورانه، حامد عنقا در سکانس پایانی قسمت نخست، صحنه قتل را به طور کامل به تصویر کشید تا مخاطب پیشتر از کاراکترها در جریان جزییات اتفاق قرار بگیرد و دیگر تعلیق برای حل شدن معمای یک قتل برایش موضوعیت نداشته باشد. همین مقدمات بهخوبی نشان از همان ریسک آگاهانه دارد. آنچه در دوقسمت اخیر سریال شاهد بودهایم، تمرکز راوی بر جهان شخصی کاراکترها و تلاش برای رمزگشایی از روابط چندلایه آنها با یکدیگر است.
بر مبنای این فرمول از قصهگویی، دیگر چالش اصلی راوی برای همراه نگاه داشتن مخاطب با خود، ایجاد تعلیق درباره «چگونگی» رخداد اصلی نیست بله معمای اصلی «چرایی» است. اگر خواسته باشیم به نمونههای مشابهی در میان سریالهای روز دنیا اشاره کنیم، فارغ از کیفیت کارگردانی و روایت و صرفا مبتنیبر اشتراک فرمول قصهگویی، میتوانیم از سریالهای «شکارچی ذهن» یا «کارآگاهان حقیقی» یاد کنیم. سریالهایی که هر دو را میتوان در ژانر معمایی و جنایی تعریف کرد اما تعلیق اصلی در آنها نه چگونگی رخداد قتل و جنایت، که تلاش برای واکاوی چرایی آنهاست.
درباره «گناه فرشته» این تفاوت رویکرد زمانی عیانتر میشود که به نظر میرسد برای حامد عنقا در مقام راوی اصلی، نه فقط «چگونگی جنایت» موضوعیت نداشته که حتی «چرایی» آن هم در اولویت نبوده است؛ به زبان سادهتر «جنایت» تنها بهانه و پسزمینهای برای طرح مضامین دیگری است که آرامآرام در رگ و پی داستان در حال تزریق است و به نظر میرسد شوک اصلی قرار است در زیرلایههای دیگری به مخاطب وارد شود. هدف اصلی حامد عنقا، برای بهرهگیری از ظرفیت یک داستانی جنایی و روایتگری آن در فضایی دادگاهی، صرفا حکم همان «قلاب» را میتواند داشته باشد.
قلابی که تا به اینجا به خوبی توانسته است مخاطبان را با «گناه فرشته» همراه کند اما میتوان حدس زد، این تمام ماجرا نیست. داستان این سریال در ظاهر از تبوتاب افتاده و بهخصوص در دو قسمت اخیر، تلاطم متناسب با یک روایت جنایی را نداشته است اما آنچه در زیر متن روایت جریان دارد، آرامآرام قرار است تبدیل به یک شوک در روایت شود. شوکی که عنقا در تجربههای قبلی خود همچون «آقازاده» به خوبی ثابت کرده، وارد کردن آن به مخاطب را بلد است، اما عجلهای هم برای آن ندارد!
۵۷۵۷
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰